اگر خادم حرم بودم، در هر پگاه كه ديده از خواب ميگشودم پيش از هر چيز، دستهاي خود را بر آسمان بلند ميكردم و از سويداي دل، نيازهايم را به درگاه حضرت بينياز عرضه ميداشتم. اگر خادم حرم بودم، هر بامداد با باد همراه ميشدم و لبانم را با بوسهي ادب بر پرچم سبز بارگاه پر جلال امام همام حضرت علي بن موسي الرضا عليهالسلام متبرك ميكردم.
اگر خادم حرم بودم، با عرض ادب و احترام به پيشگاه هشتمين امام عليهالسلام، خداي را بر اين نعمت عظيم و توفيق والا، سپاس ميگزاردم.
اگر خادم حرم بودم، هر خدمتي را كه به هر زائر عزيزي ارائه ميكردم، توفيقي از سوي حضرت سبحان ميدانستم و از صميم جان به درگاه حضرت منان، سجدهي شكر به جاي ميآوردم.
اگر خادم حرم بودم، خود را به خاك پاي زائران حضرت دوست ميكشاندم تا از هرگونه پليدي و پستي رهايي يابم.
اگر خادم حرم بودم، خطاب به خالق هستي شعري ميسرودم و در آن تقاضا ميكردم كه در سراسر زندگي، مرا به كسب فيض از صحن و سراي قدسي امام شهيد موفق بدارد.
اگر خادم حرم بودم، براي همهي زائران آفتاب، خطابهي خرسندي ميخواندم و همه جا را بوسه باران بلاغت معنا ميكردم و به همهي مردم دنيا ميگفتم كه اين جا نه تنها پناهگاه آهو، كه ضمانت كردهي من و تو و اوست!
اگر خادم حرم بودم، خود را بيدرنگ به درياي الطاف قبلهي هشتم ميافكندم و پاك پاك، از آن برميآمدم.
اگر خادم حرم بودم، توفيق و فرصت خدمت را به هيچ روي، از دست وانمينهادم. اگر خادم حرم بودم، خاطرات خورشيدي خويش را با خطي خوانا مينوشتم و خطاب به همهي دل مردگان، فرياد ميزدم كه حيات ابدي و داروي شفابخش جسم و جان خويش را جز در اين ديار آفتاب نخواهيد يافت.
اگر خادم حرم بودم، خون سرخ خويش را نثار سرو سرسبزي ميكردم كه جز در برابر قادر متعال، سر تسليم و جز در برابر مولايم سر تعظيم و تكريم فرود نميآورد.
اگر خادم حرم بودم، بيهيچ دريغي؛ هر خدمتي را كه از دست و دل و زبانم برميآمد، نثار آمدگان به اين مكان مقدس ميكردم.
اگر خادم حرم بودم، تلاش ميورزيدم كه هيچ خط و خشي بر بدنهي انديشههايم كشيده نشود و دل سپرده به ولايت و والايي و هدايتم، هرگز به راه خطا و درنگ و سستي نرود.
اگر خادم حرم بودم، دلم را به دار محبت دوست ميآويختم و هرگز نگاهم را به پيشگاه كسي جز امام رئوف و غريب، نميدوختم.
اگر خادم حرم بودم، به اعتلاي دانش ديني خويشتن همت ميگماشتم و از باب معرفت به منزل نور وارد ميشدم.
اگر خادم حرم بودم، عشق به همهي خوبيها را چونان گردن آويزي زيبا، به گردن فرزندانم ميآويختم و زيبايي زيارت يار را براي همهي مردم جهان نقاشي ميكردم.
اگر خادم حرم بودم، اخبار الطاف بيكرانهي سرور و مولايم را در همه جا نشر ميدادم و فرياد ميزدم: آي انسان به كجا ميروي؟ مهربانترين رهبر دنيا، اينجاست. زيباترين زاويهي نيايش در اين سمت است و خوش رايحهترين عطر جهان، از مشهد به مشام جان ميرسد.
اگر خادم حرم بودم، دست دل همگان را ميگرفتم و از گذرگاه عابر با ايمان، به سوي ايستگاه مواج سخاوت و علم، كرامت و حلم، بزرگواري و بخشش هشتمين اختر آسمان دين و دانايي ميبردم و به همگان نشان ميدادم كه ما، چه امام والا مقامي داريم.
اگر خادم حرم بودم، براي هيچ خدمتي به هيچ كس فخر نميفروختم و منت نميگذاشتم و با آشنا شدن هر چه بيشتر به وظايف ديني و اخلاقي خود، سعي در هر چه بهتر شدن ميكردم.
اگر خادم حرم بودم، با بهرهوري از دو بال و دانش و تقوا، در فراسوي ابرها به پرواز در ميآمدم و گرد همهي خوبيها و زيباييها طواف ميكردم.
اگر خادم حرم بودم، با امواج صداي نقاره، همهي ايوانهاي بشري را از عشق و محبت سرشار ميكردم.
اگر خادم حرم بودم، آرزو ميكردم و تلاش ميورزيدم كه هميشه به راستي خادم حرم و حضرت باشم.
منبع: دلنوشته هايي از كاربران ارادتمند به امام رضا(ع)