قرن حاضر، قرن ظهور مصلحین بزرگ است. از نیمه‎های قرن گذشته تا حال چقدر مصلحین بزرگ، انقلابیون، سیاستمداران پیدا شدند و چه حرکات عظیمی در دنیا یا در بخشی از دنیا به راه انداختند. این حرکات را می‎شناسیم. هیچ کدام از اینها قابل مقایسه با این تحرّک عظیم و این رنسانس معنوی جهانی که بوجود آمد نیست
انقلاب و رهبری
یکی از عوامل و مواردی که در بررسی انقلابها مورد توجه واقع می‎شود، نقش و جایگاه رهبری در انقلاب است. نقش یک رهبر در هر انقلابی از دو سو ممکن است مطمح نظر قرار گیرد. «صورت اوّل» بررسی ویژگیهای خاص رهبر است که در آن به خصوصیات فردی مانند قدرت رهبری و بسیج نیروها، توان سازماندهی و مدیریت و حتی خصوصیات کاریزماتیک یک رهبر پرداخته می‎شود. در واقع در این صورت تمام ویژگیهای شخصی یک رهبر سیاسی که در هدایت انقلاب، آنها را از خود بروز داده است مورد بررسی و تحلیل واقع می‎شود. اما در «صورت دوم» به تأثیر اندیشه‎ها و تراوشهای فکری و ایدوئولوژیک یک رهبر در یک حرکت انقلابی پرداخته می‎شود. بلافاصله باید اضافه کرد که لزوماً این نوع رهبری که همان رهبری ایدئولوژیک است لزوماً و همیشه باید رهبری سیاسی پیوند ندارد و چه بسیار بوده‎اند رهبران انقلابی که در اوج قدرت سیاسی خود یک رهبر ایدوئولوژیک نبودند. جمع بین رهبری سیاسی و رهبری ایدئولوژیک خاص رهبران استثنائی است که علاوه بر توانهای شخصی و شخصیتی از قوت و قدرت تفکر و اندیشه‎های سترگ برخوردار باشند. به گمان نگارنده رهبری انقلاب اسلامی ایران چنین بوده است و بحث از اندیشه اصلاحی امام خمینی- رحمه الله علیه - در چهارچوب همین «صورت دوم» مطرح می گردد. یعنی بررسی گوشه‎ای از تفکّر این رهبر استثنائی معاصر که در واقع نوع حکومتی که پس از انقلاب به عینیت رسید، تراوشی از اندیشه و تفکر او بود.
اصلاح پژوهی
شاید حدود چند دهه بیشتر نیست که تحقیقات و بررسیهای جداگانه و مجزّائی بر روی نهضتها، جنبشها و اندیشه‎های اصلاحی اسلامی در یک قرن اخیر صورت می‎گیرد. با نگاهی از روی تأمل به این تحقیقات و پژوهشها در می‎یابیم که تحقیقات و بررسیهای انگشت شماری هستند که با شیوه‎ای بدیع به این موضوع پرداخته و در حقیقت اثر جاودانه برای معاصرین و آیندگان بعد از خود گذاشته اند. در این میان غالب تحقیقات و پژوهشهائی که در خصوص بررسی اندیشه‎های اصلاحی و تحلیل شخصیت و افکار مصلحین بوده است بال و پردادنی به همان آثار انگشت شمار ارزشمند بوده و متأسفانه کار عمیق و بدیع دیگری در این تحقیقات دیده نمی‎شود. همینجا لازم است یاد کردی از دو تحقیق و بررسی گرانمایه، در این موضوع که تراوش ذهن نویسندگان بزرگ آنهاست داشته باشیم.
نخست اثر ارزشمند «سیری در اندیشه سیاسی غرب» به خامه مرحوم حمید عنایت که به حق یکی از حسنات به جای ماندنی از آن مرحوم فرزانه می باشد. ماندگار بودن این اثر بیشتر از حیث ارائه روش بحثی جذاب و شیوا در عین حال عمیق در مورد اندیشه‎های سیاسی و اندیشمندان سیاستمدار جهان اسلام می‎باشد اثر گرانمایه دیگر کتاب ارزشمند «بررسی اجمالی نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر» است که به قلم متفکر شهید استاد مطهری تحریر شده است. شیوه بحث و تحلیل استاد در این کتاب همچون کتابها و مباحث دیگرش بقدری زیباست که علیرغم اختصار و عدم تفصیل، بی اختیار خواننده را به تحسین وا می دارد. شایان ذکر است که همین بحث موجز و مختصر استاد، شاکله و ساختمان اصلی تمام تحقیقات بعدی را که پس از او به رشته تحریر در آمده است، تشکیل می‎دهد و چه بسا برخی از اصطلاحات و تعبیرات استاد منحصر به فرد بوده و در این زمینه به جای ماندنی شده امام و اصلاح
اگرچه تا کنون درباره معمار بزرگ انقلاب اسلامی سخن بسیار گفته شده و برخی از زوایای مختلف شخصیت این بزرگ از سوی پژوهشگران مورد بررسی قرار گرفته است، لیک باید اذعان کرد که حقیقتاً هنوز هم خمینی، بزرگ ناشناخته این روزگار است. یکی از ابعاد ناشناخته و زوایای نکاویده امام همین شأن اصلاحگری و مصلح بودن اوست. البته در مورد اصلاحگری امام باید به این توضیح و تأکید متعرض شد که اگر امثال سید جمال و کواکبی و عبده و اقبال مسلمانانی مصلح بودند، خمینی عارف، فیلسوف، فقیه، سیاستمدار شجاع و مسلمان مصلحی بود که گوئی بدون این تفصیل بدور از انصاف است که اصلاح و اصلاحگری خمینی را در کنار اصلاح اشخاص دیگر تاریخ که به مصلح بودن اشتهار دارند قرار دهیم و گوئی لفظ «اصلاح» در مورد خمینی جان می‎گیرد، پوسته خود را می‎شکافد و بال و پر زنان بالا رفته و خود می‎نمایاند. چرا که چنان که خوهیم گفت نوع اصلاح به تفکر مصلح بازگشت می‎کند و بنابراین در یک مقایسه می‎بینیم که اوج قله تفکر امام و عمق اندیشه دینی او کجا و اندیشه دیگر مصلحین کجا؟ و البته همینجاست که بدون هیچگونه تردیدی باید بگوئیم شخصیت برجسته امام چیزی فراتر از یک مصلح صرف است چرا که تنها یکی از حیثیات و شؤون او شأن اصلاحگری اوست.
نکته دیگری که توضیح آن لازم می‎نماید این است که مقصود ما از اصلاح در این بحث اصلاح دینی است و اصلاح دینی را هم «شفاف کردن و پالایش و پیرایش دین به منظور دستیابی به حقیقت و جوهره دین» می‎دانیم. ناگفته است که در تعریفی که از اصلاح دینی ارائه شد یک مفروض مهم نهفته است و آن این است که ما یک حقیقت و بایستی را برای دین قائلیم و در غیر این صورت، مسأله صورت دیگری یافته و شاید از اصل حرکت‎های بنیادین دینی امام خمینی را اصلاح ندانسته و چه بسا اصلاح و مصلح دینی معنی نداشته باشد!! چنانکه در ادامه این سطور می‎بینید مقایسه حرکت اصلاحی امام با دیگر حرکتهای اصلاحی از نگاه کلی و در حوزه کلان است و به همین خاطر قبل از هر گونه بحثی پیرامون اصلاح دینی بایستی به برداشتها و تفاسیری که از دین، اندیشمندان و مصلحین ارائه شده است توجه داشته باشیم و از این منظر جایگاه اصلاحی امام خمینی را نظاره کنیم.
دین و دو انتظار متفاوت از آن:
اهمیت سخن در این موضوع از آن روست که چنانکه اشاره شد اصلاحگری یک مصلح دینی دقیقاً ارتباط مستقیم با نوع برداشت او از دین دارد. بطور کلی در مورد دین دو نظر عمده وجود داشته است. نظر اول آنکه دین فروفرستاده شده از جانب خداوند است و وظیفه‎ای جز هدایت افراد انسانی نداشته و هر انسانی موظف است تا با عمل به وظائف دینی خود بار خود را ببندد و راه سعادت خود را پیش گیرد. به دیگر بیان در این نظر دین هیچ وظیفه و جنبه اجتماعی ندارد. اما قائلین به نظر دوم بر این اعتقادند که وظیفه اصلی دین همان خصوصیت اجتماعی و ایجاد تحرک در عرصه جامعه است و اصلاً دین آمده است تا جوامع انسانی را به جوش و خروش وا دارد و به کمال رساند. در یک جمع بندی کلی می‎توانیم اختلاف نظر این دو طائفه را چنین بیان کنیم که در نظر اول دین فاقد جنبه ایدئولوژیک نهفته است. در میان روشنفکران قرن اخیر نمونه‎های زیادی از قائلین به این دو نظریه را می‎توانیم بیابیم. البته بگذریم از این مطلب که برخی از روشنفکران در طول دهه‎های 30 و 40 و 50 هماره آوای دین ایدوئولوژیک سر می‎داده و خواهان مطرح شدن دین و جولان دین در سطح اجتماع بودند ـ و چه بسا از این طریق دچار افراطهائی هم می‎گشتند ـ اما از اوایل دهه 60 به بعد یعنی درست وقتی که حکومت دینی برقرار شد و همان بُعد ایدئولوژیک دینی که اینان سالها بر آن اصرار و ابرام داشته و در پیرامون آن قلمها زده و قدمها برداشته‎اند، ظاهر گشت، به یکباره تغییر مسیر داده و سخن از غیر اجتماعی بودن دین گفته و در نفی بعد ایدئولوژیک دین تلاش کردندو البته عجیب‎تر و زیرک‎تر از این قافله باز هم روشنفکرانی بودند که تنها تا قبل از برپایی حکومت سنگ دین ایدوئولوژیک را به سینه می‎کوفتند و به محض اینکه از دین و دینداران در «حدوث» یک حکومت استفاده شد، در «استمرار» آن اعلام عدم نیاز به دین و دینداران می‎کرده و بر ایدئولوژیک دین «خط» تعطیل می‎کشیدند!
به عنوان نمونه در قسمتی از یک مانیفست این تفکر در مورد عدم کارآئی رهبری سنتی (دینی) پس از پیروزی و بعد از برقرار حکومت چنین می‎خوانیم: «از رهبری سنتی که پاسدار بنیادهای فرهنگی است کاری ساخته نیست چرا که طی دو قرن تمام عرصه‎های اندیشه را از او گرفته‎اند و هنوز نیز می‎گیرند و این رهبری گاهی مقاومتکی کار پذیرانه می می‎کند و تسلیم می‎شود. در میان این رهبری البته سید جمال، مدرس و... خمینی و طالقانی و... بوجود آمدند اما اینها را نیز پیش از آنکه دشمنی از پا در آورد،‌همین رهبری سنتی عاجز کرده و می‎کند. این ها دوستانند وباید بدانها یاری رساند و از آنها یاری گرفت
تفسیر امام از دین:
در این میان با بررسی تفسیر که «امام خمینی از «دین» ارائه می‎دهد به خوبی میتوان ویژگی خاص و ممتاز ایشان را در سلسله مصلحان و محییان دینی دریافت. اما با طرح اسلام ناب محمد ـ صلّی الله علیه و ‌آله ـ در مقابل دو نظری که قبلاً طرح شد و امام آنها را «اسلام آمریکائی» (نظر اول) و «اسلام التقاطی» (نظر دوم) می‎نامد، این دو نگرش را افراطی و تفریطی دانسته و هر دو را انحرافی می‎داند.

منبع:اندیشه قم


X