آقاي مؤتمن مي نويسند: سابقا محل كشيك خانه خدام آستان قدس در ضلع غربي مدرسه علي نقي ميرزا قرار داشت در سالهاي 1344 - 1342 به اهتمام امير عزيزي نيابت توليت وقت تعميرات و تزئينات كلي در آن انجام و رواقي تشكيل يافته كه به نام دارالعزه ناميده شده است. 
كف رواق با سنگ مرمر مفروش است، ازاره از همه طرف به ارتفاع 48 / 1 متر سنگ مرمر و از روي ازاره تا زير سقف و تمام سقف آئينه كاري مي باشد، ابعاد دارالعزه بدين قرار است: عرض 12 / 3 متر طول 6 / 11 متر ارتفاع 35 / 4 متر است. 
اين رواق از طرف غرب به دارالسلام و از جنوب به روق دارالذكر و از شرق به دارالسرور ارتباط دارد و جنوب آن هم مسجد گوهرشاد است و در اين رواق هيچ كتيبه نيست، تنها نوشته اي كه در اين رواق قرار دارد سنگي است كه بر قبر اديب بجنوردي نهاده شده كه بر آن نوشته اند: 
انما يخشي الله من عباده العلماء 

خفته اين جا اوستادي بي همال 
پيكري از دانش و فضل و كمال 

خطه بجنورد پرورد اين گهر 
گوهري روشندل و نيكو خصال 

كرد عمري با شرافت زندگي 
كي پذيرد نام جاويدش زوال 

سرور والا گهر سيد حسين 
فاضل و صاحبدل و شيرين مقال 

در هزار و سيصد و هشتاد و دو 
سال هجرت بعد هشتاد و دو سال 

ميهمان پورموسي شد اديب 
با هزاران عزت و جاه جلال 

موسوي نسل اي رسا از لطف رب 
يافت تا درياي رحمت اتصال 


تاريخ فوت مرحوم اديب بجنوردي 25 ربيع الاول سال 1382 منبت كار سيد حبيب الله رضوي نويسنده جلال الدين اعتضادي.

 

تاريخ آستان قدس رضوي، ج1، ص 175


اين رواق از طرف جنوب به صحن امام و از طرف شرق به رواق دارالعباده، و از طرف غرب به دارالزهد و از شرق به طرف صحن نو ارتباط دارد، كف رواق شيخ بهاءالدين با سنگ مرمر فرش شده و ازاره آن هم با مرمر مي باشد، ديوارها و سقف آن هم با طرز بسيار زيبائي آئينه كاري گرديده است. 
در زير سقف كتيبه اي هست كه در آن شرح حال و تأليفات و آثار مرحوم شيخ بهاءالدين نوشته شده كه انشاء الله در شرح حال آن بزرگوار در تاريخ مشهد مقدس خواهد آمد، و سر در آن هم با كاشي هاي الوان و معرق به صورت بسيار بديع ساخته شده و در شمسه ها اسماء الله و آيات و سوره قرآن نوشته شده است و در سال 1323 پايان گرفته است.

 

 

تاريخ آستان قدس رضوي، ج1، ص 178


اين رواق در شرق حرم مطهر قرار دارد، از طرف جنوب به رواق دارالسرور و از شرق به ايوان طلاي صحن نو و از شمال به رواق دارالضيافه و از غرب به رواق حاتم خاني ارتباط دارد، و باني آن اللهيار خان آصف الدوله مي باشد كه شرح حال او در تاريخ مشهد مقدس خواهد آمد. 
ابعاد دارالسعادة بدين قرار است طول 90 / 4 متر، عرض 80 / 12 متر و ارتفاع 80 / 14 متر و كف اين رواق با سنگ مرمر فرش شده و ازاره ها نيز سنگ مرمر مي باشد و از بالاي ازاره يك كتيبه و بعد از آن ديوارها و سقف آئينه كاري گرديده است. در اثر گذشت زمان در سقف دارالسعاده خرابي هائي ظاهر گشته، و آئينه كاري آن 
كهنه و فرسوده شده بود، در سالهاي 1340 - 1334 مرمت گرديد و آئينه كاري آن تجديد شد و از ضلع جنوبي دارالسعاده درگاهي وسيع به رواق دارالسرور گشوده گرديد و در نتيجه صفه هاي جنوبي و شمالي از بين رفت و تمام كف هم سطح شد. 
كف دارالسعاده از سنگ مرمر مي باشد و ازاره آن نيز به ارتفاع 40 / 1 متر از سنگ مرمر است بالاي ازاره قصيده اي از صبوري ملك الشعراء آستان قدس بر روي سنگ مرمر به عرض 33 / 0 متر به خط نستعليق كتيبه شده است، آئينه كاري و ازاره و كتيبه را علي اصغرخان امين السلطان كه پدرش ابراهيم خان امين السلطان در آن جا دفن شده انجام داده است متن قصيده چنين است: 


حبذ ادار همايون سعادت دستور 
مرحبا كاخ فلك منظر خورشيد ظهور 

بارك الله حريمي كه بود خاك درش 
سرمه چشم ملك غاليه طره حور 

لوحش الله مقامي كه در آن ابراهيم 
سعي ها كرده پي مغفرت از رب غفور 

با چنين كاخي رفعت به فلك باشد كذب 
با چنين خاكي نزهت به جنان باشد زور 

سوي اين كاخ به چم خاك به بوس از سر صدق 
كه شود ذيل گنه پاك از اين خاك طهور 

اندر اقليم چهارم بود اين كعبه قدس 
راست چون در فلك چام بيت المعمور 

گر بدين دار سعادت بودت روي اميد 
همچه آيينه درون صاف كن از زنگ غرور 

ره بجنت نبرد منكر اين حضرت قدس 
آب كوثر نخورد مست شراب انگور 

غايب از خود شو و بي خود سوي آن حضرت رو 
تا شوي لايق احضار در اين بزم حضور 

گر كليم الله در طور بخلع نعلين 
گشت از امر خداوند تعالي مأمور 

آري اين طور تجلي گه آن نور بود 
كامد اندر نظر موسي در وادي طور 

من خطا گفتم و نوري كه پي ديدن آن 
ارني گفت ولي ديد نبودش ميسور 

موسي از طور سوي طوس شدي كاش كه هست 
منظرزاده موسي همه او را منظور 

اولين جلوه دادار رضا آن كه قضا 
يافته ز امر همايونش در دهر صدور 

اختر برج نبوت خلف پيغمبر 
آنچه خورشيد با نوار هدايت مشهور 

نور مشكوة ابد پرتو مصباح ازل 
كز زجاج حرمش نور دمد تا دم صور 

جزوي از معرفتش هر چه به قرآن مجيد 
رمزي از محمدتش هر چه به تورات و زبور 

حضرتش كعبه آمال خواص است و عوام 
در گهش قبله اقبال اناث است و ذكور 

حكم او جاري بر هر كه وضيع است و شريف 
امر او ساري بر هر چه وحوش است و طيور 

مغز سكان سماوات شود غرق عبير 
از سر تربت پاكش چو كند باد عبور 

راست در سدره بجريل شود همپرواز 
گر نشيند به لب بام جلالش عصفور 

چون نبود از پي تقديم در اين كاخ اميد 
خدمت شاه و گدا در خور همت مقصور 

در زمان ملك ملك ستان ناصردين 
كه بود عيشش پاينده و جيشش منصور 

شهرياري كه ز فرق و قدمش تاج و سرير 
تا ابد همدم شادي بود و يار سرور 

آن شهنشاه كه تاريخ همايون عهدش 
رونق افزاي سنين است و شرف بخش شهور 

آن كه بر درگه او تاج گذارد خاقان 
آن كه بر حضرت او باج سپارد فغفور 

عالم سلطنتش امن از آشوب و فساد 
پايه مملكتش سالم از آسيب و فتور 

و اندران دوره كه با توليت مطلقه بود 
مر خراسان را در دست ملك نظم امور 

اشرف و امجد شهزاده ركن الدوله 
كه كشد حزمش بر ملك ملك ز آهن سور 

عزم فرمود در اين عهد چو شه بهر طواف 
بر در خسرو دين و ز پي تنظيم ثغور 

صدر فرخ فر مبرور امين السطان 
كاندر اين دولت روزافزون بد فخر صدور 

آسمان رتبه خورشيد مقام ابراهيم 
كه فلك را نبود قدر و مقامش مقدور 

آن برومند درختي كه به باغ دولت 
برگ او بود كفايت بر او بود شعور 

آن اميني كه به قانون امانت گرديد 
گنج ناموس همه دولت و دين را گنجور 

حزم او راهبر نظم زمين بود و زمان 
عزم او پيشرو باد صبا بود و دبور 

پيشتر ز آن كه كند موكب شاهي نهضت 
گشت از عارضه ي چشم چو جانش رنجور 

شاه چون يافت به الهام كه از دست سپهر 
خواهد از پاي درافتادن آن كوه وقور 

خواست تا زنده بود ارجو تا زنده شود 
خود به دربار شه دين كه بود دار سرور 

داد فرمان كه بارامي از راهي سهل 
سوي طوس آيد همراه پزشكان حضور 

خود ز راه طبرستان به سوي شمس شموس 
روي بنهاد فروزنده تر از بدر بدور 

قصه كوتاه كه در راه بهين خواجه راد 
گشت پاكيزه روان از بدن پاكش دور 

شه چون بشنيد حزين گشت وليكن فرمود 
دل فرزندش از لطف و عنايت مسرور 

شد ز الطاف شهنشاه امين السلطان 
علي اصغر كه بدش اكبر اولاد ذكور 

كرد تفويض پسر داشت هر آن رتبه پدر 
داد منشورش و توقيع بزد بر منشور 

شاه انجم سپه آن گه به پذيرائي نعش 
اختران را ز فلك داد به خاور دستور 

اندر اين بقعه به امر شه بهرام حشم 
نعش پاكش آورده سپردند به گور 

عادت دار غرور اين بود و رسم چنين 
خنك آن كس كه بدين دار نگردد مغرور 

سور و شادي همه از ياد جهان شد زين غم 
دل يك ملك از اين زخم الم شد ناسور 

گوش گردون ز بس افسون بشينيد آمد كر 
چشم انجم ز بس افشاند سرشك آمد كور 

راد فرزند هنرمندش امين السلطان 
آن كه همچون پدر آمد به كفايت مشهور 

ايزدش داد صبوري و شكيبا گرديد 
حبذا قلب شكيبا و زهي طبع صبور 

با وفور غم و اندوه در اين ماتم و سوك 
از حريم شه دين يافت چو حظ موفور 

با دل پاك تر از آينه همت فرمود 
كه كند ز آينه اين منظره را كان بلور 

مهر و ماه آينه كشتند در اين كاخ منيع 
آسمان آينه گر آمد و انجم مزدور 

هر صفائي كه فلك داشته هر نور كه شمس 
شد از آئينه بدين كاخ همايون محصور 

گشت اين بقعه چنان ز آينه روشن كه بچرخ 
نور از آن يابد انجم بشبان ديجور 

آسمان داشت همان كسر ز تابنده نجوم 
برد از اين روضه هر آئينه كه آمد مكسور 

اينك از ريزه آئينه اين كاخ بچرخ 
اين دراريست كه گرديده چو لؤلؤ منشور 

عكسهائي كه ز هر آينه تابد بشموع 
حوريانند به فردوس تو گوئي مقصور 

با صفائي كه در آئينه اين قصر بود 
بجنان حور خود اقرار نمايد بقصور 

اندر اين روضه از اين زينت و آئين نشگفت 
مردگان رقص نمايند سراسر به قبور 

بل عجب نيست از اين روح كه شد مونس روح 
نشر اموات شود بيشتر از يوم نشور 

يافت اين كعبه صفا چون ز امين السلطان 
علم الله بودش سعي زيارت مشكور 

هم از اين خدمت شايان پسر، پدر 
شهد الله كه به غفران خدا شد مغفور 

الغرض بارگه زاده موسي گرديد 
چون از آئينه روشن به مثل غيرت طور 

ز درقم كلك صبوري ز پي تاريخش 
اندر آئينه اين بقعه ببين آيت نور 

مصراع آخر قصيده تاريخ آئينه كاري دارالسعاده است كه به حساب ابجد سال يك هزار و سيصد قمري مي باشد. 
در دارالسعاده روي پايه هاي طرفين طاق وسط اين حديث به خط ثلث نوشته شده است، «قال النبي صلي الله عليه و آله لو ان عبدا عبدالله مثل ما اقام نوح في قومه و انفق مثل جبل احد في سبيل الله ذهبا و حج الف حجة علي قدميه ثم قتل بين الصفا و المروة مظلوما ثم لم يوالك يا علي لم يشم رائحة الجنة» و تاريخ نصب كتيبه سال 1290 مي باشد. 
رسول خدا صلي الله عليه و آله به علي عليه السلام فرمودند: اگر بنده به اندازه عمر نوح خداوند را عبادت كند و مانند كوه احد طلا در راه خدا انفاق نمايد، هزار حج با پاي پياده انجام دهد و در بين صفا و مروه مظلومانه كشته شود ولي تو را دوست نداشته باشد بوي بهشت به مشامش نخواهد رسيد و در پايان آمده: 
و فق به تحجير هذا المكان الشرف سر كار شوكت مدار الحضرة السلطاني علي رضا مستوفي

 

تاريخ آستان قدس رضوي، ج1، ص 185 تا 191


اين رواق كه به گنبد الله وردي خان معروف است يكي از باشكوه ترين و زيباترين ابنيه آستان قدس رضوي مي باشد، اين رواق از طرف شمال به صحن كهنه و از شرق به دارالضيافه و از جنوب به رواق دارالسعادة و از غرب به رواق حاتم خاني مربوط مي شود. 
باني اين گنبد و رواق الله وردي خان، يكي از رجال بزرگ عصر صفوي است، كه اين گنبد را بنا كرد و بعد از فوت جنازه اش را در اين جا به خاك سپردند، و ما شرح حال او را در تاريخ مشهد مقدس ذكر خواهيم كرد، او هنگامي كه والي فارس بوده يك معمار از اصفهان به مشهد مي فرستد، و اين عمارت را مي سازد، و ساختمان آن در سال 1020 پايان مي گيرد. 
شكل اين بنا هشت گوش است و سقف بسيار مجلل و با شكوهي دارد كه بينندگان را به طرف خود جذب مي كند، ابعاد اين گنبد بدين قرار است، در سطح زمين فاصله اقصر بين اضلاع متقابل 57 / 7 متر فاصله طول آن ها 20 / 11 متر و ارتفاع از كف تا سقف 19 / 16 متر كف گنبد از سنگهاي مرمر الوان تركيب يافته است. 
ازاره بنا تا ارتفاع 90 / 1 متر سنگ مرمر و از بالاي ازاره به بالا روي تمام بدنه ها و پايه ها و ديوارها و سقف زير گنبد كاشي معرق نصب شده است، كاشي هاي رنگارنگ داراي خطوط و نقوش زيبا و دلفريب در كمال ظرافت و استادي ساخته شده كه نظير آن در عالم خود كمتر ديده مي شود و از نفائس آثار هنري مي باشد. 
در اين گنبد باشكوه و مجلل هشت صفه در پائين و هشت صفه در بالا به صورت غرفه دارد و در هر يك از آنها كتيبه اي هست كه اينك به نظر خوانندگان مي رساند


اين رواق از شمال به حرم مطهر و از شرق به گنبد الله وردي خان و از غرب به رواق دارالشكر ارتباط دارد، در گزارش آستان قدس آمده: چون به مرور زمان خرابي هائي در سقف و پايه هاي رواق معروف به مسجد رياض - مسجد زنانه - و هم چنين در قسمتي از محل صفه شاه طهماسبي روي داده و آئينه كاري ديوارها فرسوده شده و برخي از آن ها ريخته بودند به طوري كه از هر جهت احتياج به ترميم بنياني و تعمير اساس داشت، لذا در سال 1347 اقدام به مرمت اساسي و نوسازي و در عين حال توسعه اين قسمت شد، به طوري كه تا آخر سال مزبور كليه عمليات اصلاحي و نوسازي از هر جهت انجام پذيرفت و بالنتيجه در اين محل رواقي وسيع و زيبا و با استحكام براي استفاده زائران حرم محترم مهيا و به دارالفيض موسوم گرديد، اكنون اين محل يكي از رواقهاي بسيار مجلل و باشكوه آستان قدس است كه وضع حاضران ذيلا توصيف مي شود. 
اين رواق در شمال حرم مطهر قرار گرفته، طول بنا 85 / 15 متر و عرض آن 90 / 5 متر و ارتفاع 54 / 9 متر است، كف رواق از سنگ مرمر ابري پوشيده شده و ازاره آن به ارتفاع 67 / 1 متر از سنگ مرمر سفيد است. 
ديوارهاي اطراف رواق از بالاي ازاره تا سقف مقرنس مي باشد، علاوه بر كاشي كاري هاي معرق الوان با نقوش اصيل و زيبا و چهارده كتيبه ي مشتمل بر آيات قرآني و 98 شمسه ي كوچك و ظريف مزين به اسماء الله و طرحي به صورت يك محراب تعبيه شده و بر ديوار طرف شرق نصب شده است. 
رواقهاي مسجد رياض و صفه ي شاه طهماسب كه هر يك داراي 37 متر مساحت و به مرور زمان سقف آجري و پايه ها متزلزل و آئينه كاري جدارها فرسوده شده بود، پس از تعويض و تقويت پايه ها و پوشش بتوني و انجام كاشي كاري در مساحت يك صد و دو متر مربع در سال 1347 شمسي آماده و به نام رواق دارالفيض موسوم گرديد.


قيام علمى، ارشاد مردم، تبيين احكام الله، بيان شريعت كه از وظايف خاص اولياء الله است، هيچ وقت از امام رضا صلوات الله عليه فوت نشد و يكى از كارهاى اساسى آن حضرت بود، چه در مدينه و چه در مرو. احكام بسيارى در كتب احاديث از يادگارهاى آن حضرت است، كافى است در اين باب فقط فهرست عيون اخبارالرضا را كه صدوق عليه الرحمة درباره آن حضرت نوشته است مطالعه كنيم . شيخ طوسى عليه الرحمة در رجال خود سيصد و هفده نفر از روايان را تحت عنوان «اصحاب الرضا» نام برده كه همه از آن حضرت كسب فيض كرده و به افتخار حديث رسيده اند. 1 مردان بزرگى امثال احمد بن أبى نصر بزنطى، احمد بن محمد بن عيساى اشعرى، ادريس بن عيساى اشعرى، عبدالله بن جندب بجلى، حسن بن على وشا، محمد بن فضيل كوفى و ديگران .سيد محسن امين فرموده: جماعتى از اهل تأليف از او نقل حديث كرده اند، از جمله: ابوبكر خطيب در تاريخ خود، ثعالبى در تفسيرش، سمعانى در رساله اش، ابن معتز در كتابش، و ديگران. حافظ عبدالعزيزبن اخضر در كتاب معالم العترة الطاهرة گويد: عبدالسلام بن صالح هروى، داوود بن سليمان، عبدالله بن عباس قزوينى از وى نقل حديث كرده اند. 2على بن محمد بن جهم با آنكه ناصبى و از دشمنان اهل بيت است، 3، نقل مى كند: در مجلس مامون بودم كه على بن موسى الرضا نيز حضور داشتند، مأمون از اخبارى كه اشعار بر عدم عصمت انبياء دارند از او سؤال مى كرد، او به هر يك جواب مى داد، مأمون پس از شنيدن جواب مى گفت: «اشهد انك ابن رسول الله حقا». و گاهى مى گفت: «لِلّه دّرك يابن رسول الله» و گاهى مى گفت: «بارك الله فيك يا اباالحسن»و نيز مى گفت: «جزاك الله عن انبيائه خيراً يا أبا الحسن» و چون به همه سؤالات جواب داد، مأمون گفت: يا ابن رسول الله! قلبم را شفا دادى و آنچه بر من مشتبه بود روشن فرمودى، خدا تو را از جانب انبياء خودش و از اسلام جزاى خير بدهد. على بن محمد بن جهم اضافه كرد: چون صحبت تمام شد، مأمون براى نماز برخاست و دست محمد بن جعفر را كه حاضر بود گرفت و من در پى آن دو روان شدم. مأمون به محمد بن جعفر گفت: پسر برادرت را چگونه ديدى؟ گفت: داناست، نديده ايم كه از كسى علم آموخته باشد. مأمون گفت: پسر برادرت از اهل بيت پيامبر است كه درباره آنها فرموده: «ألا انّ ابرارَ عترتى و أَطائب أَرومتى ، احكمُ الناس صغاراً و اعلم الناس كباراً، لا تُعِلّمُوهم فانّهم اعلم منكم، لا يخرجونكم من بابِ هُدى، و لا يُدخِلُونكم فى باب ضلال» 4. آنگاه حضرت رضا صلوات الله عليه به منزل خود بازگشت، فرداى آن روز به محضر آن حضرت رفتم و سخن مأمون و جواب عمويش محمد بن جعفر را به وى رساندم، امام خنديد وفرمود: پسر جهم! آنچه از مأمون شنيدى فريبت ندهد. به خدا قسم كه او بزودى با حيله مرا مى كشد و خدا از او انتقام مرا خواهد گرفت. صدوق رحمة الله فرمود: اين حديث از طريق ابن جهم عجيب است كه او از دشمنان و مغبضين اهل بيت بود.

پى نوشتها: 
1- رجال طوسى: 366 - 396. 
2- سير الائمه: ج 4 ص 141. 
3- عيون اخبار الرضا: ج 1 ص 195 - 204 بطور تفصيل، بحار: ج 49 ص 180. 
4- عيون اخبار الرضا: ج 1 ص 195 - 204 بطور تفصيل، بحار: ج 49 ص 180. 
5- با اختصار و نقل به معنى ترجمه شده است . 
6- گفته هاى مأمورن پرده از روى بسيارى از كارها بر مى دارد چنان كه در فصل قبول ولايت عهدى اجبارى بود، آمده است . 
7- عيون اخبار الرضا: ج 2 ص 168 - 172 بحار: ج 49 ص 180 - 185. 
منبع: خاندان وحى، سيد على اكبر قريشى، صص 604 - 570


قيام علمى، ارشاد مردم، تبيين احكام الله، بيان شريعت كه از وظايف خاص اولياء الله است، هيچ وقت از امام رضا صلوات الله عليه فوت نشد و يكى از كارهاى اساسى آن حضرت بود، چه در مدينه و چه در مرو. احكام بسيارى در كتب احاديث از يادگارهاى آن حضرت است، كافى است در اين باب فقط فهرست عيون اخبارالرضا را كه صدوق عليه الرحمة درباره آن حضرت نوشته است مطالعه كنيم . 

شيخ طوسى عليه الرحمة در رجال خود سيصد و هفده نفر از روايان را تحت عنوان «اصحاب الرضا» نام برده كه همه از آن حضرت كسب فيض كرده و به افتخار حديث رسيده اند. 1 مردان بزرگى امثال احمد بن أبى نصر بزنطى، احمد بن محمد بن عيساى اشعرى، ادريس بن عيساى اشعرى، عبدالله بن جندب بجلى، حسن بن على وشا، محمد بن فضيل كوفى و ديگران . 
سيد محسن امين فرموده: جماعتى از اهل تأليف از ايشان نقل حديث كرده اند، از جمله: ابوبكر خطيب در تاريخ خود، ثعالبى در تفسيرش، سمعانى در رساله اش، ابن معتز در كتابش، و ديگران. حافظ عبدالعزيز بن اخضر در كتاب معالم العترة الطاهرة گويد: عبدالسلام بن صالح هروى، داوود بن سليمان، عبدالله بن عباس قزوينى از ايشان نقل حديث كرده اند. 2 
على بن محمد بن جهم با آنكه ناصبى و از دشمنان اهل بيت است، 3، نقل مى كند: در مجلس مامون بودم كه على بن موسى الرضا نيز حضور داشتند، مأمون از اخبارى كه اشعار بر عدم عصمت انبياء دارند از ايشان سؤال مى كرد، ايشان به هر يك جواب مى دادند، مأمون پس از شنيدن جواب مى گفت:

«اشهد انك ابن رسول الله حقا».

و گاهى مى گفت: «لِلّه دّرك يابن رسول الله»

و گاهى مى گفت: «بارك الله فيك يا اباالحسن»و نيز مى گفت: «جزاك الله عن انبيائه خيراً يا أبا الحسن»

و چون به همه سؤالات جواب دادند، مأمون گفت: يا ابن رسول الله! قلبم را شفا دادى و آنچه بر من مشتبه بود روشن فرمودى، خدا تو را از جانب انبياء خودش و از اسلام جزاى خير بدهد. 
على بن محمد بن جهم اضافه كرد: چون صحبت تمام شد، مأمون براى نماز برخاست و دست محمد بن جعفر را كه حاضر بود گرفت و من در پى آن دو روان شدم. مأمون به محمد بن جعفر گفت: پسر برادرت را چگونه ديدى؟ گفت: ايشان دانا هستند، نديده ايم كه از كسى علم آموخته باشند.

مأمون گفت: پسر برادرت از اهل بيت پيامبر است كه درباره آنها فرموده:

«ألا انّ ابرارَ عترتى و أَطائب أَرومتى ، احكمُ الناس صغاراً و اعلم الناس كباراً،

لا تُعِلّمُوهم فانّهم اعلم منكم، لا يخرجونكم من بابِ هُدى، و لا يُدخِلُونكم فى باب ضلال» 4.

آنگاه حضرت رضا صلوات الله عليه به منزل خود بازگشتند، فرداى آن روز به محضر آن حضرت رفتم و سخن مأمون و جواب عمويش محمد بن جعفر را به ايشان رساندم، امام خنديدند وفرمودند: پسر جهم! آنچه از مأمون شنيدى فريبت ندهد. به خدا قسم كه او بزودى با حيله مرا مى كشد و خدا از او انتقام مرا خواهد گرفت. صدوق رحمة الله فرمود: اين حديث از طريق ابن جهم عجيب است كه او از دشمنان و مغبضين اهل بيت بود.


امام رضاعليه السلام هنگام عزيمتبه خراسان در مسير خود به نيشابور رسيد، جمعيتبسياري از آن حضرت استقبال كردند، هنگامي كه خواستبه سوي «مرو» برود، جماعتي از علماي اهل تسنن بر سر راه آن حضرت آمدند تا آن حضرت را زيارت كنند و خواستند تا حديثي از آباء گرامش كه صاحبان انديشه توحيدي بودند نقل كند، امام دستور داد پرده را كنار زدند، مردم در حال هجوم بودند و سر و صدا ميكردند، امام از مردم خواست تا ساكت گردند، آنگاه فرمود: «پدرم از پدرش تا اميرالمؤمنين عليعليه السلام و او از پيامبرصلي الله عليه وآله و او از جبرئيل نقل كرد كه خداوند فرمود: «كلمة لا اله الا الله حصني فمن دخل حصني امن من عذابي; كلمه توحيد، حصار محكم من است، هر كس داخل آن گرديد، از عذاب من ايمن خواهد شد.» امام بعد از اندكي تامل به آنها فرمود: اين موضوع شروطي دارد. «و انا من شروطها; پذيرش امامت من از جمله شرايط آن است.» 20 هزار و به نقلي 24 هزار نفر اين سخن را نوشتند. 


الف) صفوان بن يحيي ميگويد: پس از شهادت حضرت امام كاظمعليه السلام، حضرت امام رضاعليه السلام خطبه خوانده و امامتخود را آشكار ساخت، ما از عواقب اين امر ترسيديم، به حضور حضرت رضاعليه السلام رفتم و عرض كردم: «شما جريان امامتخود را آشكار نموديد و ما از گزند اين طاغوت (هارون) ترس داريم.»
امام فرمود: «او هر چه سعي دارد انجام دهد، قدرت تسلط بر من نخواهد يافت.»
صفوان ميگويد: بعدا ما از منبع موثقي دريافتيم كه يحيي بن خالد برمكي (وزير هارون) به هارون گفت: اين علي پسر موسي بن جعفرعليهما السلام براي خود ادعاي امامت ميكند. هارون در پاسخ وي گفته است: آنچه كه در مورد پدرش انجام داديم نتيجه نگرفتيم، آيا ميخواهي همه آنها را بكشيم؟!» (26)
ب) امام هشتمعليه السلام با هوشياري و دورانديشي خاص توانستبعد از مرگ هارون و در دوران نزاع فرقهها و آشوبهاي سياسي و فرهنگي و كشمكشهاي سياسي ميان امين و مامون، به ارشاد و تعليم و تربيت افراد همت گمارد و حتي بعد از استقرار حكومت مامون، آن حضرت با موضعگيريهاي حكيمانه نقش تربيتي خويش را ادامه داد.
مامون كه در ميان خلفاي عباسي از همه داناتر و زيرك بود، از علوم مختلف عصر خويش آگاهي داشت و از تمام استعدادهاي موجود براي پيشبرد قدرت خويش بهره ميگرفت. وي با چهره عوام فريب و شيطاني خود طرحهاي حساب شدهاي را براي شكستن قداست و عظمت امام هشتمعليه السلام پيريزي ميكرد. يكي از نقشههاي شوم وي طرح مساله ولايتعهدي بود كه در آن اهداف مختلفي همچون درهم شكستن معنويت و قداست امامان شيعه، مشروعيتبخشيدن به حكومتخودكامه خويش، تخطئه شيعيان، كنترل مركز مبارزات مخالفين، جدايي بين امام و مردم و ساير موارد را پيشبيني كرده بود.
حضرت آيت الله خامنهاي در پيامي كه به نخستين كنگره جهاني حضرت رضاعليه السلام صادر نموده استبه بعضي از علل اين طرح و توضيح اهداف آن پرداخته و ميفرمايد: «در اين حادثه، امام هشتم علي بن موسي الرضاعليهما السلام در برابر يك تجربه تاريخي عظيم قرار گرفت و در معرض يك نبرد پنهان سياسي كه پيروزي يا ناكامي آن ميتوانستسرنوشت تشيع را رقم بزند، واقع شد. اما امام هشتم با تدبيري الهي بر مامون فائق آمد و او را در ميدان نبرد سياسي كه خود به وجود آورده بود به طور كامل شكست داد و نه تنها تشيع ضعيف يا ريشهكن نشد بلكه حتي سال دويست و يك هجري يعني سال ولايتعهدي آن حضرت، يكي از پربركتترين سالهاي تاريخ تشيع شد و نفس تازهاي در مبارزات علويان دميده شد و اين همه به بركت تدبير الهي امام هشتمعليه السلام و شيوه حكيمانهاي بود كه آن امام معصوم در اين آزمايش بزرگ از خويشتن نشان داد.» (27)
همچنين تدبيرهاي موفق و انديشههاي روشن آن حضرت در قضاياي ديگري نيز به چشم ميخورد. مثلا تيزبيني و هوشياري سياسي آن حضرت در نماز عيد به وضوح روشن است. با اينكه طراح اين مراسم خود مامون بود و حضرت با پيشنهاد وي به مصلي ميرفت اما حركت هوشمندانه و روشنگر امام رضاعليه السلام به گونهاي بود كه مامون دستور جلوگيري از اقامه نماز را صادر كرد.


از آن حضرت در مورد تغذيه مناسب و سلامت افراد سخنان ارزندهاي به ما رسيده است كه به مواردي اشاره ميكنيم: محمد بن سنان نقل كرده است كه امام رضاعليه السلام فرمود: «همسران باردارتان را كندر دهيد، اگر فرزند آنها پسر باشد، پاكيزه قلب و دانشمند و شجاع خواهد شد و اگر دختر باشد، خوش اخلاق و زيبا ميشود و مورد توجه شوهر آيندهاش خواهد بود.» 
بديهي است كه اين نوع خوراكيها علت تامه پديد آمدن اين صفات نيستبلكه عوامل ديگري نيز در اين مورد دخالت دارند.
در سيره تربيتي امام رضاعليه السلام علاوه بر تاكيد بر ساير ابعاد معنوي انسان، به رعايتبهداشت و تغذيه سالم و نيز ساير عوامل غير مادي مؤثر در سلامتي مانند صدقه و عقيقه توجه خاصي شده است.
آن حضرت، در بخشي از مطالبي كه براي مامون نوشته است ميفرمايد: «والعقيقة عن المولود للذكر و الانثي واجبة و كذلك تسميته و حلق راسه يوم السابع و يتصدق بوزن الشعر ذهبا او فضة و الختان سنة واجبة للرجال; عقيقه براي پسر و دختر، نامگذاري، تراشيدن موهاي سر نوزاد در روز هفتم و معادل وزن موها طلا و يا نقره صدقه دادن لازم است و ختنه پسر بچهها واجب است.»
آن حضرت در سخن ديگري به نقل از پيامبر اكرمصلي الله عليه وآله فرمود: «فرزندانتان را در روز هفتم ختنه كنيد، زيرا ختنه باعث پاكي بيشتر و رشد سريعتر آنان ميشود.» 
تغذيه سالم و مقوي را امام رضاعليه السلام در مورد فرزندش نيز عملا مراعات ميكرد. يحيي صنعاني ميگويد: در منا به محضر امام رضاعليه السلام وارد شدم، ديدم كه جوادعليه السلام در دامان حضرت نشسته و حضرت به او موز ميدهد.


شيخ صدوقرحمه الله به نقل از ابوالصلت هروي مينويسد: امام رضاعليه السلام با هر گروه و مليتي از مردم با زبان مادري او سخن ميگفت. به خدا سوگند او از خود آنها به زبان محليشان داناتر بود و از خودشان فصيحتر صحبت ميكرد. روزي به او گفتم: «يابن رسول الله اني لاعجب من معرفتك بهذه اللغات علي اختلافها، فقال: يا اباالصلت انا حجة الله علي خلقه; و ما كان الله ليتخذ حجة علي قوم و هو لا يعرف لغاتهم او ما بلغك قول اميرالمؤمنينعليه السلام; اوتينا فصل الخطاب فهل فصل الخطاب الا معرفة اللغات; اي پسر رسول خدا، من از آشنايي شما به اين همه زبانهاي مختلف در شگفتم! [چطور ممكن استيك انسان به اين همه زبانهاي رايج و ملتهاي مختلف آشنايي كامل داشته باشد؟!] آن حضرت در پاسخ فرمود: اي اباصلت! من حجتخداوند بر تمامي مردم روي زمين هستم، و پروردگار متعال حجت و خليفه خويش بر قومي نميگرداند كسي را كه زبان و گويش آنها را بلد نباشد، آيا سخن اميرمؤمنانعليه السلام را نشنيدهاي كه فرمود: به ما فصل الخطاب عطا شده است و آيا فصل الخطاب غير از آشنايي به لغات و زبانهاي گوناگون، چيزي ديگر است؟!

X