نفت تایمز: در آغاز سده بیستم، «آنتوان کتابچی»، بانى و دلال قراردادى شد که پیامدهاى آن، هم در عرصه بین الملل و هم در امور داخلى ایران، تغییرات شگرف و بنیادینى به وجود آورد. وى که بوى نفت به مشامش خورده بود، در این باره با یک سرمایه دار خطر پذیر انگلیسى به نام «ویلیام ناکس دارسى» مذاکره کرد. دارسى از سرمایه داران بنامى بود که در تجهیز عوامل تولید و کسب سود، کارنامه درخشانى داشت. کتابچى با استناد به مطالعات یک زمین شناس فرانسوى، وجود منابع سرشار نفت در ایران را به دارسى وعده داد. به این ترتیب، نمایندة دارسى راهى ایران شد تا براى دستیابى به این منابع سرشار، امتیاز نامه اى دریافت کند. در سال ۱۲۸۰ دارسى با پرداخت رشوه هایى که کتابچى دلال آن بود و با توشیح ملوکانه مظفرالدین شاه، حق انحصارى اکتشاف، استخراج و بهره بردارى، حمل و نقل، فروش نفت و فرآورده هاى نفتى و تمام عملیات مربوط به منابع نفت ایران را به مدت ۶۰ سال، به دست آورد. مخالف خوانى روس ها نیز مانع از عقد چنین قراردادى میان دارسى و مظفرالدین شاه نشد. آنها تنها توانستند پنج ایالت شمالى را از محدوده امتیاز خارج کنند. در قبال آن، ایران ۲۰ هزار لیره به صورت نقد و۲۰ هزار لیره به صورت سهام دریافت کرد. طبق قرارداد باید ۱۶ درصد از منافع خالص سالانه تمام شرکت هایىکه به موجب این امتیاز تشکیل مى شدند، به ایران تعلق می گرفت.

دارسى براى تأمین هزینه هاى عملیات اکتشافی، از نیروى دریایى انگلستان استمداد طلبید و سرانجام با همکارى و سرمایه شرکت « نفت برمه»،‌ در حالى که بودجه و صبر و شکیبایى آنها به سر آمده بود، به منابع سرشار نفت دست یافت. در پنجم خرداد ۱۲۸۷ فوران نفت از چاهى در مسجد سلیمان اسباب دگرگونى اوضاع ایران و خاورمیانه را فراهم آورد. جالب این که نزدیک به پنجاه سال پیش از آن در شرایطى مشابه، اولین چاه نفت در آمریکا فوران کرده بود. یک سال پیش از کشف نفت، نهضت مشروطه به سرانجام رسیده و با تشکیل مجلس شوراى ملى، اوضاع حکومت و روند تصمیم گیرى، شکل دیگرى یافته بود. این تحولات، زمینه ساز تغییراتى بودکه در سال ۱۳۲۹ به ملى شدن صنعت نفت انجامید.

خبر کشف نفت در ایران به سرعت در سراسر جهان پیچید. دوسال بعد، شرکت نفت انگلیس و ایران، با سرمایه یک میلیون پوند، براى بهره بردارى از منابع نفت درایران تأسیس شد و دیگر محدودیت منابع مالی، مانعى براى تولید و اکتشاف در ایران به شمار نمى رفت. صف هاى طولانى و چندپشته جلوى بانک هایى که سهام شرکت نفت انگلیس و ایران را به فروش مى رساندند، رونق بازار نفت را نوید مى داد.

باتشکیل شرکت جدید، نقش دارسى در حد یکى از مدیران و سهام داران شرکت تنزل یافت. این شرکت به سرعت رشد کرد. طولى نکشید که اولین پالایشگاه خاورمیانه در آبادان احداث شد و در تاریخ یکم دى ۱۲۹۱ اولین محموله نفتى از آبادان راهى بازار جهانى شد. نیروى دریایى انگلستان که از دیرباز، با نیروى دریایى آلمان رقابتى آشکار و نهان داشت، برنامه بلند پروازانة تغییر سوخت کشتى ها از زغال سنگ به نفت را در سر می پروراند. به یکباره احساس نیاز به دستیابى به منابع نفت چنان قوت گرفت که درسال ۱۲۹۲، چرچیل در پارلمان حضور یافت و با نطقى، به تعبیر نشریه « تایمز لندن» عالمانه، در باب منافع ملى نفتى انگلستان هشدار داد: «اگر نتوانیم به نفت دسترسى یابیم، نخواهیم توانست غله، پنبه و هزار ویک کالاى ضرورى دیگر را به دست آوریم». این گونه تفکرات روز به روز قوت گرفت. چرچیل در جایگاه رئیس ستاد نیروى دریایى، دراختیار داشتن سهم عمده اى از «شرکت نفت انگلیس و ایران » و قرارداد بلند مدت خرید نفت با این شرکت را براى حفظ توان و آمادگى رزمى نیروى دریایى، ضرورتى گریز ناپذیر تلقى مى کرد و سرانجام، چندماه پیش از آغاز جنگ جهانى اول، موفق شد با پرداخت ۲ میلیون لیره،۵۰ درصد از سهام این شرکت را به خود اختصاص دهد. به این ترتیب، نفت به مؤلفه اى مؤثر در مسائل امنیتى و سیاسى تبدیل شد. در این ایام « شرکت نفت انگلیس و ایران» به سبب ناتوانى در امر بازاریابى و فروش نفت، در وضعیت نامطلوبى قرار گرفته بود. از قرار معلوم، شرکت شل به این شرکت، چشم طمع دوخته بود تا از این وضعیت استفاده و آن را تصاحب کند. اما اقدامات چرچیل سبب شد نه تنها این شرکت مضمحل نشود، بلکه با تقویت آن، بازار مطمئنى براى تأمین نفت مورد نیاز خود به دست آورد. ضمن این که دو نماینده از سوی دولت انگلیس، با حق وتو، در هیئت مدیره این شرکت حضور یافتند تا از نزدیک مراقب منافع نیروى دریایى باشند.

درجریان جنگ اول، این شرکت توانست بدون وقفه جدى به تولید خود ادامه دهد؛ به گونه اى که تولید آن، از روزانه ۱۶۰۰ بشکه در سال ۱۹۱۲ به ۱۸۰۰۰ بشکه در سال ۱۹۱۸ افزایش یافت و تا اواخر سال ۱۹۱۶ یک پنجم از نیاز نیروى دریایى انگلیس را تأمین کرد. به این ترتیب، شرکتى که در پانزده سال نخست تأسیس خود همواره با خطر ورشکستگى دست و پنجه نرم می کرد، با شراکت نیروی دریایی انگلستان، رونق گرفت و سود سرشارى به دست آورد. نمى روید تا امتیاز را لغو کنید. هنوز تشریفات خرید ۵۱ درصد از سهم شرکت سهامى نفت انگلیس و ایران به پایان نرسیده بود که جنگ جهانى اول آغاز شد. نیروی دریایی انگلیس، بخش عمده ای از نفت مورد نیاز خود را از این شرکت و با قیمتی پایین تر از قیمت نفت در بازار جهان، خریدارى مى کرد. همین موضوع یکی از زمینه هاى اختلاف میان دولت ایران و شرکت بود.
در آغاز قرن چهاردهم شمسى، تحولات بى شمارى در ایران روى داده بود. با کودتاى رضاخان، سلسله قاجار منقرض شد و در سال ۱۳۰۴ رضاخان تاج شاهى به سر نهاد. در این ایام، اهمیت اقتصادى و سیاسى نفت براى مردم و زمامداران آشکار شده بود و نشانه هایى از بهبود اوضاع اقتصادى در بخش هاى مختلف به چشم مى خورد که متأثر از تزریق درآمدهاى نفتى بود. میزان تولید نفت همواره سیر صعودى داشت، اما درآمدهای نفتی پرنوسان بود. برای نمونه، درآمد نفتی در سال ۱۳۰۶ نزدیک به ۴/۱ میلیون لیره بود، اما در سال بعد به ۵/۰ میلیون لیره کاهش یافت. این مسئله خشم رضا شاه را برانگیخته بود ومردم نیز بر این باور بودند که توطئه اى از سوى دولت انگلیس در کار است.کسى باور نمى کرد که این نوسان ها ممکن است ناشى از تغییر ناگهانى قیمت نفت و فرآورده هاى نفتى باشد. به موجب امتیاز نامه دارسی، شرکت مى بایست ۱۶ درصد از منافع خالص خود و تمامى شرکت هاى تابعه را به دولت ایران پرداخت کند. اما از قرار معلوم، شرکت به بهانه هاى مختلف و با حساب سازى هاى غیر قابل بررسی، از پرداخت بخشى ازآن طفره مى رفت. در سال ۱۳۱۰ به یکباره درآمد ایران به کمتر از یک چهارم سال قبل کاهش یافت. رضاخان که خلق و خوى منحصر به فردش زبانزد عام و خاص بود، تاب نیاورد و به کابینه دستور داد، براى رفع سوء تفاهم ها، با شرکت وارد مذاکره شود.

تیمورتاش، وزیر مقتدر دربار، این وظیفه را به دوش گرفت. رضاخان که مذاکرات طولانى را برنمی تابید، یک روز به هیئت دولت آمد و پرونده را داخل بخارى انداخت و با خشم و غضب فریاد زد: « نمى روید تا امتیاز را لغو کنید» به این ترتیب، در آذر ۱۳۱۱ امتیاز دارسى طبق دستور به طور یک جانبه لغو شد. حسن تقى زاده در نامه اى به «جاکس»، مدیر شرکت، الغاى امتیاز دارسى را به طور رسمی اعلام کرد. اما رضاخان خیلی زود فهمید (به او فهمانده شد؟) که به شیوه هاى رضاخانی، نمى توان هر مشکلى را حل کرد.

در مذاکرات، چند مسئله به بحث گذاشته شده بود. یکى این که تخفیف هاى شرکت به نیروى دریایى انگلیس درعمل سهم ایران را از منافع شرکت مىکاست؛ دیگر این که شرکت حاضر نبود مطابق قرارداد سهمى از منافع شرکت هاى تابعه به ایران پرداخت کند. همچنین دولت، خواهان تضمین حداقل درآمد مشخص سالانه، کاهش حوزه شمول امتیاز، رفع حق انحصارى حمل و نقل و تأمین مصرف داخلى ایران به قیمت مناسب بود که در هیچ یک از این موارد، توافقى حاصل نمى شد. شرکت طى ۱۹ سال اول (منتهى به سال ۱۳۱۰)، بر روى هم، ۳/۵۶ میلیون تن نفت از ایران برداشت و صادر کرد. از ۵/۴۹ میلیون لیره سود خالص در این دوره، نزدیک به ۱۰ میلیون لیره نصیب ایران شده بود. شرکت نفت انگلیس و ایران از تمام امکانات خود براى حل سریع این مسئله به نفع خود بهره برد. از جمله این که دولت بریتانیا بی درنگ شکواییه اى علیه ایران به دبیر کل « جامعة ملل» تسلیم کرد و خواستار رسیدگى فورى به آن شد. نیازى به این کار نبود، چون دولت ایران فوری به مذاکره تن درداد. بررسى این شکایت تا تعیین نتیجه مذاکرات به تعویق افتاد. مذاکرات از فروردین ۱۳۱۲ آغاز شد و در کمتر از یک ماه به عقد «قرارداد ۱۳۱۲» (۱۹۳۳) منجر و پس از تصویب مجلس به اجرا گذارده شد. به موجب این قرارداد، حوزه شمول امتیاز به ۱۰۰ هزار مایل مربع(یک چهارم امتیاز دارسی) کاهش یافت، حق انحصارى احداث و نگهدارى خطوط لوله منتفى شد، بکارگیرى نیروى کار ایرانى در اولویت قرار گرفت و مبلغى براى آموزش دانشجویان ایرانى در رشته صنعت نفت اختصاص یافت. اما درعوض، زمان اعتبار قرارداد از تاریخ امضا به مدت ۶۰ سال تعیین شد، پایه پرداخت سهم ایران از ۱۶ درصد سود خالص سالانه به ۴ شیلینگ براى هر بشکه تغییر کرد. در واقع میزان ثابت و مطمئن و تأثیر ناپذیرى از نوسان های بازار براى ایران در نظرگرفته شد. اما این تغییر به هیچ روى به معناى افزایش سهم ایران نبود. این قرارداد با امتیاز دارسى تفاوت ماهوى نداشت و عوارضى در پى داشت که بیشترتحولات دهة بعد، ناشى از آن بود. هرچند که امضاى این قرارداد، درآن هنگام، موفقیتى بزرگ جلوه داده شد. حسن تقى زاده، وزیر مالیه وقت، با امضاى این قرارداد بارى بر دوش خود گذاشت که ۱۴ سال بعد، هنگامی که تلاش کرد آن را بر زمین نهد، اوضاع کشور به کلى متحول شده بود. درد دل و اعتراف او در مجلس، مشروعیت این قرارداد را به کلى مخدوش کرد. این بار مردى کارآزموده در مقابل شرکت نفت انگلیس قد برافراشت که به خوبى مى دانست چگونه مى توان با قدرت مردم و براى استیفاى حقوق مردم، مبارزه کرد و پیروز شد.

استیفاى حقوق ایران از نفت جنوب در جریان جنگ دوم جهانى، دسترسى و عدم دسترسى به منابع نفت، نقش تعیین کننده اى در تعیین سرنوشت جنگ ایفا کرد. قدرت هاى بزرگ پیروز در جنگ، هنوز از تب و تاب جنگ خارج نشده بودند که مذاکراتى را براى تسلط بر منابع نفت خاورمیانه از جمله، ایران، آغاز کردند. برای مثال، «کافتارادزه» در رأس هیئتى از شوروى به ایران آمد تا امتیازى مشابه قرارداد نفت جنوب، در قسمت هاى شمالى به دست آورد.

وى در دیدار با شاه - که کشورش هنوز در اشغال متفقین بود- یادآور شد که آینده روابط ایران و شوروى به پاسخ دولت ایران به این پیشنهاد بستگى دارد. در همان اوان که بحث امتیاز خواهى شوروى نقل محافل بود، دکتر مصدق، در اولین اقدام خود در زمینه نفت، طرحى دو فوریتى به مجلس تقدیم کرد که در یازدهم آذر ۱۳۲۳ با تصویب مجلس به صورت قانون درآمد. براساس این قانون، هرگونه مذاکرة رسمى و غیررسمى به منظور اعطاى امتیاز نفت، ممنوع شد. پیشنهاد مصدق به شوروى این بود که دولت شوروى، سرمایه لازم را براى استخراج نفت در اختیار ایران بگذارد و درعوض ایران متعهد شود که نفت تولید شده را به طور انحصاری به دولت شوروى بفروشد. پس از جنگ دوم جهانی، شوروى از تخلیه ایران خوددارى کرد و پس از غائله آذربایجان، طبق موافقت نامه « قوام- ساد چیکف»، قرار شد که شرکت مختلطى میان ایران و شوروى تشکیل و امتیاز نفت شمال ایران به مدت ۵۰ سال به این شرکت واگذار شود. اما این موافقت نامه براى اجرا به تصویب مجلس نیاز داشت. مجلس در جلسه مورخ ۲۹ مهر ۱۳۲۶ نه تنها این موافقت نامه را رد کرد، بلکه «واگذارى هرگونه امتیاز استخراج نفت و مشتقات آن، به خارجى ها و ایجاد هرنوع شرکت براى این منظور که خارجى ها در آن به وجهى از وجوه سهیم باشند را مطلقا ممنوع کرد» نمایندگان مجلس براى حفظ موازنه بین انگلیس و شوروى و براى کاستن ازعصبانیت شوروى، تبصره اى در قانون یادشده گنجاندند که براساس آن دولت مکلف شده بود «درکلیه مواردى که حقوق ملت ایران نسبت به منابع ثروت کشور، اعم از منابع زیرزمینى و غیرآن، مورد تضییع واقع شده است، به خصوص راجع به نفت جنوب، به منظور استیفاى حقوق ملی، مذاکرات و اقدامات لازمه را به عمل آورد و مجلس شوراى ملى را از نتیجة آن مطلع سازد» حتى پیشنهاد کنندگان و تصویب کنندگان این قانون نمى دانستند که شعله هاى آتشى که برافروخته اند تا به کجا زبانه خواهد کشید. دولت نخست تصورمى کرد که این تبصره تنها یک اقدام نمادین براى کاهش اقدام های تلافى جویانه و عناد ورزانه شوروى است، اما قوام دستور شروع مذاکرات با شرکت نفت را به وزارت دارایى ابلاغ کرد. هر چند که دولت او دیر نپایید و در کمتر از دو ماه پس از تصویب این قانون سقوط کرد.

دولت حکیمى جد و جهدى در این باره نکرد. پس از او دولت هژیر که در خرداد ۱۳۲۷ برسرکارآمد، اجراى این قانون را در برنامه خود قرار داد. اما درعمل، مذاکرات جدى در دولت دوباره ساعد ( آبان ۱۳۲۷) آغاز شد. گلشاییان، وزیر دارایى وقت، ریاست هیئت ایرانى و « نویل گس»، یکى از مدیران شرکت، ریاست هیئت شرکت نفت را به عهده داشتند. درآن هنگام ونزوئلا قرارداد امتیازى برمبناى سهم ۵۰-۵۰ را به اجرا گذاشته بود و دولت عربستان نیز در مذاکرات خود با طرف هاى خارجى همین سهم را خواسته بود.گلشائیان نیز با استناد به قبول تسیهم ۵۰-۵۰ در ونزوئلا تلاش مى کرد شرکت را متقاعد سازد که در اصل سهم منافع تجدید نظر شود، اما گس با این اصل به کلى مخالف بود و تنها به پاره اى از تعدیلات در قرارداد رضایت مى داد. در تب وتاب مذاکرات یادشده، سیدحسن تقى زاده که خود در جایگاه وزیر مالیه وقت، قرارداد ۱۳۱۲ را به امضا رسانده بود، در جلسه مورخ هفتم بهمن ۱۳۲۷ مجلس، طى سخنانى در باره جریان انعقاد و ا مضاى قرارداد ۱۳۱۲ مدعى شد که او در این جریان تنها «آلت فعل» و در واقع فاعل شخص رضا شاه بوده است که «بدبختانه اشتباهى کرد و نتوانست برگردد». سخنان او در آن حال و هوا موج تازه و سهمگینى علیه شرکت نفت به راه انداخت و مشروعیت و اعتبار قرارداد ۱۳۱۲ را به کلى مخدوش کرد. درآمد دولت ایران بابت این قرارداد درقیاس با قراردادهاى دیگرى که در منطقه خاورمیانه، از جمله عراق، باب شده بود، بسیار کم بود و اسباب کدورت خاطر و احساس غبن را در افکار عمومى و دولت مردان به وجود آورده بود؛ به گونه اى که درخواست ۵۰ درصد سهم از منافع شرکت حق طبیعى و مسلم ایران تلقى مى شد و هرگونه پیشنهادى که کمتر از این سهم نصیب ایران مى کرد، ناعادلانه و پیشنهاد دهنده آن خائن لقب مى گرفت.سرانجام با رایزنی هاى مقامات دولتى انگلیس و مداخله شاه « قرارداد الحاقى گس- گلشائیان » در تاریخ ۲۶ تیر ۱۳۲۸ به امضا رسید و دو روز بعد براى تصویب به مجلس تقدیم شد.
مصدق و ملى شدن صنعت نفت لایحه نفت یا همان قرارداد الحاقى گلشاییان، سبب بدنامى گلشاییان شد و عناوینى چون جیره خوار شرکت نفت، سر سپرده استعمار و خائن براى او به ارمغان آورد. از قرار معلوم، او نیز این قرارداد را براى استیفاى حقوق ملت ایران کافى نمى دانست و به استناد نامه هایى که از او به جا مانده، با اکراه امضاى خود را پاى آن گذاشته بود. لایحه نفت در حالى به مجلس پانزدهم تقدیم شد که دیگر عمر مجلس آن دوره رو به پایان بود و فرصتى براى بحث و بررسى جامع برروى آن باقى نبود. اما نمایندگان مخالف، به ویژه حسین مکى، با سخنرانی هاى طولانى مانع از رأى گیرى درباره آن شدند و تصمیم نهایى را در باره نفت، تا تشکیل مجلس شانزدهم به تعویق انداختند.

در اثناى برگزارى انتخابات مجلس شانزدهم، جبهه ملى تشکیل شد و هشت تن از نامزدهاى متعلق به این گروه وارد مجلس شدند. دکتر مصدق بالاترین رأى تهران را از آن خود کرد و به همراه پنج تن از دیگر اعضاى جبهه ملى به عضویت کمیسیون ۱۸ نفره نفت در آمد. این کمیسیون پس از بحث و بررسی هایى که از ۳۰ خرداد ۱۳۲۹ آغاز شده بود، در تصمیم جلسه مورخ ۴ آذر، لایحه نفت را براى استیفاى حقوق ایران کافى ندانست و آن را رد کرد. در همان جلسه، جبهه ملى پیشنهاد ملى کردن صنعت نفت را مطرح کرد، اما کمیسیون آن را نپذیرفت. ماه بعد مجلس نیز، نظر کمیسیون نفت را تأیید کرد.

در همان ایام، توافق عربستان سعودى بر مبناى سهم ۵۰ -۵۰ به امضا رسید. این امر موضع طرف ایرانى را در مذاکرات تقویت مى کرد. شرکت نفت نیز دیگر به قاعدة ۵۰ - ۵۰ رضایت داشت تا شاید فکر ملى کردن نفت فراموش شود. رزم آرا به کلى در حل این مشکل درمانده بود. او در تاریخ ۲ اسفند در جمع اعضاى کمیسیون نفت مجلس، موافقت خود را با اصل ملى شدن نفت اعلام کرد، اما مدعى شد که شتاب زدگى در این کار به صلاح نیست. مقامات شرکت نفت به کلى هراسان شده بودند. آنها ضمن پذیرش اصل پنجاه - پنجاه با جد و جهد تمام، به دنبال آن بودند که مسئله ملى شدن به کلى فراموش شود وبراى تحقق این هدف، دولت خود را به یارى طلبیدند. در تاریخ ۱۲ اسفند، سفیر انگلیس به اتفاق « نورث کرافت »، نماینده شرکت، به ملاقات رزم آرا رفت و مخالفت انگلستان را با هرطرحى که متضمن ملى شدن صنعت نفت، هرچند در آینده دور باشد، اعلام کرد. از قرار معلوم، آنها سرکلاف را گم کرده بودند؛ چرا که مسائل مربوط به این بحث به کلى از اراده و اختیار دولت خارج شده بود. افکار عمومى و اوضاع مجلس به گونه اى بود که دولت نمى توانست براى جلوگیرى از این امر اقدام مؤثرى بکند. به همین دلیل، آنها خیال انحلال مجلس را نیز در سر مى پروراندند. براى این کار، دستور شاه مورد نیاز بود. اوضاع شاه نیز متزلزل تر از آن بود که بتواند چنین خطرى را به جان بخرد. آیت ا… کاشانى و فداییان اسلام از عموم طبقات جامعه دعوت کردند تا براى گوش فرا دادن به سخنرانى ۱۲ اسفند در باب «مقدرات ایران و نفت» در مسجد سلطانى ( شاه)گرد آیند. در این تب و تاب، رزم آرا مجدانه مى کوشید تا تصمیم گیرى در این باره را به تعویق اندازد. اما روز ۱۶ اسفند گلوله خلیل طهماسبى، از اعضاى « فداییان اسلام»، رزم آرا را از پاى در آورد. فرداى آن روز در حالى که جامعه را شور و شعف و اعضاى مخالف کمیسیون نفت را رعب و وحشت فرا گرفته بود، مصدق پیشنهاد ملى شدن صنعت نفت را یک بار دیگر به رأى گذارد که این بار به اتفاق آرا تصویب شد.

شرکت نفت هنوز امید داشت نمایندگان وابسته به انگلستان که تعداد آنها در مجلس کم نبود، با نظر کمیسیون مخالفت ورزند و این امر را عقیم گذارند، اما اوضاع بحرانى تر از آن بود که نماینده اى جرأت کند برخلاف انتظار افکار عمومى رأى دهد. درجلسه مورخ ۲۴ اسفند مجلس، از ۱۳۱ نماینده تنها ۹۵ نفر در جلسه حضور یافتند و گزارش کمیسیون نفت را به اتفاق آرا تایید کردند. مجلس سنا هم در تاریخ ۲۹ اسفند گزارش مجلس را تصویب کرد. به این ترتیب، نوروز سال ۱۳۳۰ به کام مردم، شیرین تر از هرسال دیگر شد. این نهضت، تازه اولین گام موفقیت آمیز را برداشته بود و تا به سر منزل مقصود رسانیدن این هدف، راه درازى درپیش داشت. شرکت نفت انگلیس و ایران به تکاپو افتاده بود تا به هرترتیب ممکن، مانع از تحقق اصل ملى شدن نفت شود. تا آنجا که به دولت متبوع خود، اشغال نظامى آبادان و دراختیار گرفتن مناطق نفتى را توصیه کرد. دیگر شرکت هاى نفتى نیز از فراگیر شدن این نهضت در سایر مناطق نفتى جهان به ویژه خاورمیانه نگران بودند.

مصدق که خود طلایه دار این نهضت بود، مشکلات و دردسرهاى فراوانى را به جان خرید تا امورات نفت را به سود ملت سر و سامان دهد. او که سمت نخست وزیرى را نیز به عهده گرفته بود، با استقبال از میانجی گرى مقامات آمریکایى تلاش کرد تا ضمن اجراى اصل ملى شدن نفت، اختلاف های موجود را مسالمت آمیز حل و فصل کند. اما فشارهاى اقتصادى و سیاسى خارجى به تدریج توان دولت را تحلیل برد. توطئه گری هاى مداوم عمال انگلیس، اقدامات نابخردانه حزب توده، دودوزه بازی هاى آمریکا و … زمینه ساز انشقاق در میان نقش آفرینان این نهضت شد و کام استقلال طلبان آزادى خواه را تلخ کرد.
مصدق این نهضت را چنان به پیش برد که دولت های بزرگى، چون آمریکا و انگلیس، براى تأمین منافع خود در ایران، به ناچار ننگ کودتاى ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را به جان خریدند. به این ترتیب، مصدق اگرچه از مسند نخست وزیرى افتاد، اما برمسندى نشست که تا به حال برقرار و پا بر جاست.

منبع:سایت نفت تایمز


طرح مسئله

از موضوعاتی که همواره دارای اهمیّت فراوان بوده، نگاه مجدّد به انقلاب اسلامی است؛ بدین معنا که انقلاب اسلامی‏ برای رسیدن به چه اهدافی ایجاد شد و آیا پس از پیروزی انقلاب اسلامی، همه اهداف مورد نظر و ایده‏های مطلوب، به دست آمد یا خیر؟ اگر پاسخ منفی است، دلیل را باید در چه چیزهایی جست و جو کرد؟ اینجاست که بحث از موانع و مشکلات انقلاب اسلامی به میان خواهد آمد. به بیان دیگر، چه آسیب‌هایی انقلاب اسلامی را از رسیدن به اهداف نهایی‌اش باز می‌دارد؟ گفتنی است این بحث، افزون بر اینکه شناخت ما را به بنیان و اساس انقلاب اسلامی بیشتر و بهتر می‌کند، به کارآیی نظام نیز نیم‌نگاهی داشته و می‌کوشد با طرح آسیب‏ها (موانع و خطرات) وضعیّت کنونی را توضیح دهد و آینده‏ای روشن فراروی مردم ایران ترسیم نماید.

مقدمه

پیش از وارد شدن به اصل بحث، لازم است به مفاهیم و واژه‌ها اشاره‏ای کوتاه داشته باشیم.

1ـ آرمان‌ها:

هر انقلابی دارای اهداف و آرمان‌هایی است. هدف، آن مقصد نهایی است؛ ولی آرمان، آرزوهای مقدّس و متعالی را گویند. بدین ترتیب، اهداف ممکن است مرحله‏ای و یا نهایی باشد، امّا آرمان‌ها مرحله‏ای نیستند، بلکه نهایی‌اند. برای نمونه، آرمان‌های انقلاب اسلامی ایران همان اهداف سلبی و ایجابی است که مردم به همراه رهبران خود برای دستیابی به آنها، بر ضّد نظام سلطنتی پهلوی دست به اعتراض گسترده و همه جانبه زده و تا سقوط کامل آن رژیم از پای ننشستند.

2ـ دستاوردها:

پس از هر انقلابی، بانگاه به عملکرد آن در می‌یابیم که این انقلاب تا چه حد در رسیدن به اهداف و آرمان‏های خود موّفق بوده است. اکنون با نگاهی به عملکرد و دستاوردهای انقلاب اسلامی ایران می‏توان دریافت که با همه‏ موانع و مشکلات داخلی و خارجی که انقلاب اسلامی با آن روبه‌رو بوده، تا حّد زیادی توانسته به اهداف و آرمان‌های خود دست یابد. گرچه یادآوری این نکته نیز لازم است که واقعیّت این است که هیچ انقلابی نمی‏تواند در مدّت کوتاهی به همه اهداف و آرمان‌های خود دست یابد. از این رو، نباید انتظار داشت که انقلاب اسلامی با توّجه به امکانات موجود در کشور به ویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بتواند به همه خواسته‏های خود برسد.

3‌ـ ‌آسیب‌ها:

به مجموعه آفات و موانعی که به عنوان سدی در روند رو به گسترش انقلاب اسلامی در حوزه سیاسی ایجاد می‌شود آسیب گفته می‌شود.

از طرفی در باب انقلاب اسلامی نیز به نکته‌های زیر باید توجه نمود:

الف) ضرورت داوری و قضاوت در مورد کارکرد انقلاب اسلامی: چون ما در آستانة ورود به دهة چهارمیم و نزدیک به سی سال گذشته، معمولاً در یک چنین دورانی نگاه به یک حادثه ‌ـ‌ مثل حادثة عظیم انقلاب ‌ـ‌ یک نگاه همراه با قضاوت و داوری در مورد کارکردهاست. اگرچه انقلاب در سی سالگی، هنوز در عنفوان جوانی است؛ در این شک نیست ‌ـ‌ نیروی انقلاب بحمداللَّه خیلی زیاد است، مخصوصاً این انقلاب ‌ـ‌ لیکن در عین حال در دورة سی‌ساله وقتی انسان نگاه میکند، یک داوری‏ای نسبت به عملکرد و توفیق و کارآمدی برای انسان پیش می‏آید. ما در این داوری نباید اشتباه کنیم؛ و این جز با یک نگاه کلان امکان‏پذیر نیست.1

ب ) نگاه کلان به انقلاب اسلامی: اگر ما نگاه کلان به انقلاب و حادثة پدید آمدن جمهوری اسلامی بکنیم، جزئی‏نگری‏ها نمی‌تواند ما را گمراه کند. گاهی جزئی‏نگری و نگاه نکردن به مسیر مستمرِ از ابتداء تا انتهاء، انسان را گمراه می‌کند؛ حتّی گاهی آدم راه را گم می‌کند، هدف را گم می‌کند. نمی‌خواهیم بگوئیم جزئی‏نگر نباشیم؛ چرا، نگرش به جزئیات، یعنی همان برنامه‏ریزی؛ این را ما منکر نیستیم. برنامه‏ریزی، نگاه به فصول مختلف و بخشهای مختلف، یعنی جزئی‏نگری. می‌خواهیم بگوئیم این نگاه به بخشها و اجزاء و ابعاد موجب نشود که ما غافل بشویم از نگاه به کل. چون نگاه به کل برای ما درس‏آموز است.

1‌ـ‌ آرمان‏های سیاسی:

از مهم‌ترین آرمان‌های سیاسی انقلاب اسلامی می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد.

الف) طرد کامل استعمار و جلوگیری از نفوذ اجانب و تنظیم سیاست خارجی کشور بر اساس معیارهای اسلامی؛ براساس قانون اساسی یکی از آرمان‌های انقلاب اسلامی این است که کشور نه قصد استیلا بر مقدرات سایر ملتها را دارد و نه سلطه هیچ قدرتی را برخود تحمل می‌کند. لذا انقلاب اسلامی با شعار نه شرقی و نه غربی، جلوه‌ای از این اصل را که طبق آن جمهوری اسلامی ایران برای خود هویتی مستقل از نفوذ قدرتها و ابرقدرتهای جهان قائل شد و در چارچوپ این اصل خود را غیر متعهد دانست. و از این طریق سیاست خارجی خود را براساس معیارهای اسلامی بنا نهاد. لذا طبق قانون اساسی، هیچ قانونی نه تنها در سیاست خارجی، بلکه در سیاستگذاری‌های داخلی، فرهنگی، اقتصادی و... نبایستی با قوانین اسلام مغایرت و تضاد داشته باشد.

ب) یکی دیگر از آرمان‌های انقلاب اسلامی محو هرگونه استبداد و خودکامگی و انحصارطلبی و تأمین آزادیهای سیاسی و اجتماعی درحدود قانون بود؛ بنابراین انقلاب اسلامی توانست با مبنا قراردادن حاکمیت قانون خدا بر مردم عملاً واژه استبداد که 2500 سال درایران قدمت داشت را از بین ببرد و حاکمیت خودکامه شاهان بر سرنوشت مردم را موکول به خود مردم نماید. و این از طریق بنیان نهادن حکومت اسلامی (جمهوری اسلامی) صورت گرفت. "حکومت اسلامی، استبدادی نیست که رییس دولت، مستبد و خودرأی باشد و مال و جان مردم را به بازی بگیرد و در آن، به دلخواه دخل و تصرف کند. هرکس را اراده‌اش تعلق گرفت، بکشد و هرکس را خواست انعام کند و هر که را خواست، تیول بدهد و املاک و اموال ملت را به این و آن ببخشد!..."2 با از بین رفتن استبداد زمینه سعادت مادی و معنوی و توجه به رشد و بالندگی مردم فراهم می‌شود و مردم می‌توانند در جنبه‌های مادی و معنوی، روحی و جسمی به رشد اجتماعی نایل آیند. و از این طریق احیا و اقامه حق و دفع باطل می‌گردد. و این باعث بوجود آمدن و تأمین آزادی‌های سیاسی و اجتماعی می‌گردد. آزادی که در زمان شاه به تمام معنی درهمة عرصه‌های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی وجود نداشته است؛ زیرا اگر شاخصه عدم آزادی را موارد ذیل بدانیم به جرأت می‌توان گفت که همه این موارد در زمان پهلوی مسدود شده بود.

مهم‌ترین شاخصه‌های عدم آزادی عبارتنداز:

‌ـ‌ تعدی به مال و جان وناموس و عرض دیگران؛

ـ تعدی به حقوق دیگران؛ ‌

ـ ایجاد مزاحمت برای دیگران؛

ـ تظاهر به منکرات؛

ـ تخلف ازمقررات حکومتی و عدم رعایت مصالح نظام؛

ـ اهانت به مقدسات و ...

کوتاه سخن آنکه، حقیقت آزادی در زمان رژیم گذشته وجود نداشته و مردم شریف ایران اسلامی از طریق تحول انقلابی به این عنصر مهم دست یافتند.

3‌ـ‌ الگو بودن ایران برای جامعه اسلامی، یکی دیگر از اهداف انقلاب اسلامی مسئله الگو بودن است. ایران به عنوان یک الگو برای جوامع اسلامی در درجة اول و همة جوامع بشری در درجة بعد، مورد نظر بوده و آن [الگو بودن] را بگذاریم جلوی چشم آحاد بشر و امت اسلامی؛ می‌گویند این است که هم مطلوب اسلام است، و هم میسور مردم این روزگار. 3

4‌ـ‌ از دیگر اهداف انقلاب اسلامی، عبارتنداز: مستقل، آزاد برخوردار از ثروت و امنیت، متدین و بهره‏مند از معنویت و اخلاق، پیشرو در مسابقة جامعة عظیم بشری در علم، که از اول و ازل بین آحاد بشر یک مسابقه است در دستاوردهای بشری، در علم و در بقیة خواسته‏ها و دستاوردهای بشری، برخوردار از آزادی با همة معانی آزادی. آزادی فقط آزادی اجتماعی نیست ‌ـ‌ اگرچه آزادی اجتماعی، یکی از مصادیق مهم آزادی است ‌ـ‌ هم آزادی اجتماعی مورد نظر است، هم آزادی به معنای رها بودن و آسوده بودن و آزاد بودن کشور از دست‏اندازی بیگانگان و استیلای آنها ‌ـ‌ که گاهی کشور بظاهر مستقل هم هست، اما زیر نفوذ است ‌ـ‌ و هم آزادی معنوی، که آن رستگاری انسان و تعالی اخلاقی انسان و عروج معنوی انسان است، که هدف اعلی‏، این است. همة کارها مقدمه برای تکامل انسان و عروج انسان است. این باید در جامعة اسلامی خود را نشان بدهد. 4

شاید عده‌ای بپرسند که این اهداف انقلاب اسلامی را از کجا اخذ نمودید. درجواب باید گفت: از کلمة اسلامی. اسلام اصلاً همین‏هاست. آن کسی که غیر از این در مورد اسلام تصور می‌کند، اسلام را نشناخته. آن کسی که تصور می‌کند اسلام فقط به جنبه‏های معنوی، آن هم با برداشت و تلقی خاص از جنبه‏های معنوی ‌ـ‌ عبادت و روزه و زهد و ذکر و امثال اینها ‌ـ‌ می‌پردازد، به دنیای مردم، به لذات مردم، به خواسته‏های بشری مردم نمی‌پردازد، او اسلام را درست نشناخته؛ اسلام اینجوری نیست. همة این چیزهایی که گفتیم، هم آن چیزی که مربوط به مسائل دنیایی جامعه است ‌ـ‌ مثل عدالت، مثل امنیت، مثل رفاه، برخورداری از ثروت، برخورداری از آزادی و استقلال ‌ـ‌ هم آنچه که مربوط به مسائل اخروی است؛ مثل رستگاری، تقوا، پرهیزگاری، رشد اخلاقی، تکامل معنوی انسان، در کلمة اسلامی مندرج است. 5

آیة قرآن به ما می‌فرماید که: "وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالأرْضِ؛6 ایمان و تقوا که باشد، برکات آسمان و زمین جاری خواهد شد. برکات آسمان، همان فتوح معنوی است، همان رحمت الهی است، همان تقرب الی‏اللَّه است، همان استغفار ملائکة آسمان و حمَلة عرش برای بندگان خدا در روی زمین است. برکات ارض، یعنی همة آنچه که به زندگی زمینی انسان ارتباط پیدا می‌کند؛ یعنی آزادی، یعنی رفاه، یعنی استقلال، یعنی امنیت، یعنی سعة رزق، سلامت بدن و از این قبیل. اگر ایمان و تقوا باشد، هم آن برکات و هم این برکات برای بشر وجود دارد. این، اسلام است. پس وقتی که گفتیم انقلاب اسلامی، معنایش این است که عرض شد. 7

2ـ دستاوردهای سیاسی

از مهم‌ترین دستاوردهایی که انقلاب اسلامی موفق به کسب آن شد عبارتنداز:

الف) کسب استقلال سیاسی و ایجاد نظام سیاسی مستقل (نفی استعماروعوامل خارجی )

استقلال واژه‌ای گسترده و نسبی است و مراد از استقلال، به معنی مطلق آن نیست؛ زیرا استقلال مطلق در دنیای کنونی وجود ندارد و همه ملتها و دولتهای جهان به یکدیگر وابسته‌اند و محتاج هم هستند. بنابراین وقتی بحث از استقلال می‌کنیم مراد آن است که هر کشوری در تصمیم‌گیری و اجرای تصمیمات ملی‌اش مختار باشد و جمهوری اسلامی با از بین بردن نظام استبدادی، طرد کامل استعمار، جلوگیری از نفوذ اجانب، نفی و اجتناب از پیمانهایی که موجب سلطه بیگانه بر منابع طبیعی و اقتصادی و فرهنگی و عدم تعهد در برابر قدرتهای سلطه‌گر توانست به این مهم دست یابد.

ب) براندازی حکومت شاهنشاهی (طرد استبداد و عوامل دیگر داخلی وابسته) و استقرار نظام جمهوری اسلامی

از دیگر دستاوردها پایان دادن به رژیم دیکتاتور و خودکامه شاه و نفوذ روزافزون و فزاینده عوامل وابسته به رژیم در سرنوشت جامعه ایرانی بود. این براندازی مرهون حضور همزمان و هماهنگ و کاملاً مطلوب سه رکن اصلی و مهم انقلاب بود. مردم، رهبری و ایدئولوژی از ارکان اصلی این حرکت بودند که توانستند با "وحدت کلمه" به این هدف مهم دست یابند.

ج) ارتقای آگاهی‏های سیاسی و تقویت بینش سیاسی مردم و حضور در صحنه‌های مختلف سیاسی

به دلیل فشار استبدادی موجود زمان پهلوی عملاً حضور مردم و جوانان در عرصه جامعه به شدت کاهش پیدا کرده بود و این به خاطر بسته بودن نظام بود که کسی جرأت نمی‌کرد؛ حتی در منزل و خانه خود از جامعه و سیاست بگوید. اما با وقوع انقلاب اسلامی بینش سیاسی مردم جهت حضور در اجتماع بیشتر شد و مردم از باب احساس تکلیف و عمل به وظیفه در این حضور یکپارچه شرکت نمودند امروز شرکت در انتخابات ریاست جمهوری نه فقط یک وظیفه اجتماعی و ملی است، بلکه یک وظیفه شرعی اسلامی و الهی است که شکست در آن، شکست جمهوری اسلامی است. 8

د) تدوین الگویی جدید پیرامون دین و حکومت (نظام مردم سالاری دینی)

براساس اصل اول قانون اساسی ایران، حکومت ایران "جمهوری اسلامی" است. مقام معظم رهبری در تعبیرات مکرر خود واژه "مردم سالاری دینی" را معادل "جمهوری اسلامی" دانسته ‌است. بنابراین وقتی می‌گوییم مردم‌سالاری دینی یعنی:

یکم ـ نقش مردم در مقبولیت نظام و کارآمدی آن

در نظام جمهوری اسلامی، هرچند مشروعیت حکومت از سوی خدای متعال است، اما نقش مردم در مقبولیت نظام مورد تأکید جدی است. پذیرش مردمی، نقش عظیمی درکارآمدی نظام دارد. مردم با پذیرش حکومت، به حکم الهی، قدرت و بسط ید و نفوذ کلمه می‌دهند تا قوانین و احکام الهی را به اجرا بگذارد و اهداف و مقاصد دینی را در جامعه پیاده کند.

دوم ـ نقش مردم در تعیین حاکمان و کارگزاران نظام؛

نقش مردم در تعیین حاکمان نظام، یکی دیگر از وجوه مهم"مردم سالار" بودن نظام جمهوری اسلامی است؛ زیرا هر چند در عصر غیبت، همانند عصر حضور، حاکم اسلامی و ولی امر، مشروعیت خود را ازجانب خدا دارد، اما طبیعی است که تشخیص و تعیین حاکم اسلامی در هر عصر و زمانی، به عهده خود مردم است.

سوم ـ نقش مردم درنظارت برحاکمان

یکی دیگر از وجوه "مردم سالاری" این است که مردم نه تنها حق نظارت بر تمام کارهای حاکمان اسلامی را دارند، بلکه این یک وظیفه شرعی و الهی آنان است. به تعبیر دیگر مردم در امر نظارت بر کار حاکمان جامعه، نباید بی‌تفاوت باشند و هرکس باید این مسئولیت را بر دوش خود احساس کند. بنابراین، حاکمان، حق ندارند و مجاز نیستند مردم را از نظارت بر کار خویش، ممنوع و محروم سازند.

چهارم ـ نقش مردم در انتخاب کارشناسان و متخصصان

با این بیان که هر چند در حکومت اسلامی، محور همه برنامه‌ها و مقررات، احکام و مقررات اسلامی است و احکام نیز بر عهده فقیه جامع شرایط (ولی امر) است، اما همه اینها به معنای بی‌نیازی از کارشناسی کارشناسان و متخصصان در رشته‌های مختلف برای تشخیص موضوعات و سیاستگذاری‌ها و برنامه‌ریزی‌ها نیست. با عنایت به اینکه حاکم غیر معصوم، احاطه علمی بر همة موضوعات و سیاستگذاری‌ها ندارد و از مصالح و مفاسد همة امور اطلاع همه جانبه ندارد، به ناچار باید با صاحب نظران و کارشناسان علوم و فنون مختلف، مشاوره و رایزنی داشته باشد.

پنجم ـ محوریت خدمت به مردم در نظام جمهوری اسلامی

در این نظام همة مسئولان خدمتگذار مردمند. در نظام اسلامی، حاکمان برای مردمند نه مردم برای حاکمان، چنان که امکانات و سرمایه‌های کشور برای مردم است نه برای حاکمان. همانگونه که محور قانونگذاری‌ها و سیاستگذاری‌ها، تأمین مصالح و منافع مردم است نه منافع حاکمان. "در نظام اسلام، کشور متعلق به مردم و اصل، مردم است. در نظام مردم سالاری دینی، رسیدگی به امور مردم، تامین رفاه و آسایش و حل مشکلات آنان... یک اصل مهم است."9

ششم ـ رسیدگی به محرومین، دغدغه اصلی نظام جمهوری اسلامی

یک وجه دیگر مردمی بودن نظام جمهوری اسلامی این است که مسئولان نظام شرعاً موظفند در برنامه‌ریزیها رسیدگی به محرومین و بیچارگان و مستضعفین را دغدغه اصلی خود قرار دهند. از این گذشته باید زندگی خود را با وضعیت این گروه تنظیم کنند. مسئولان نظام اسلامی حق ندارند زندگی اشرافی را در پیش گیرند و یا در محافل و مجالس اشرافی شرکت کنند، بلکه مسئولان اصلی نظام خود باید از طبقه محروم و متوسط جامعه باشند.

3ـ آسیب‏های احتمالی در عرصه سیاسی:

از مهم‌ترین آسیب‌هایی که می‌تواند انقلاب اسلامی را تهدید کند عبارتند از:

الف) نفوذ بینش غربی درمواجهه با سیاست وجایگزینی قدرت طلبی برای خدمت به اسلام درعرصه سیاست

این نفوذ می‌تواند ازطریق اشاعه اسلام غیرسیاسی، اسلام التقاطی و اسلام لیبرالیستی انجام گیرد. بنابراین تنها راه لازم کارآمدی و پویایی نظام است که می‌تواند از آن در مقابل هجوم اندیشه و بینش‌های غربی قد علم کند. تا از این طریق بتوان نسبت به مسائل روز و پدیده‌های جدید در دنیای معاصر پاسخگو بود و شرط داشتن این پویایی برطرف نمودن نزاع جناح‏های سیاسی و غیرسیاسی است و اگرچه اختلاف سلیقه‌ها در میان گروه‌ها برای دسترسی به اهداف انقلاب امری پسندیده است؛ امّا اگر به حذف دیگری و نزاع و درگیری منتهی شود، آفتی برای جامعه است.

ب) انحراف خواص و بی‌تفاوتی عوام

مراد از خواص مجموعه‌ای ازدولتمردان و رجال سیاسی و مذهبی است که در ساختار و بدنه نظام دارای ایفای وظایف خود هستند. این گروه تأثیر مستقیمی بر کارایی و عمکرد نظام و در عین حال رابطه و اعتماد میان مردم و مجموعه نظام، خواهد داشت. هرگونه تجمل‌گرایی مدیران جامعه، اخذ امتیازات ویژه برای خود و خانواده، فساد اداری، گسترش و تورم ساختار اداری و نهایتاً نفوذ عوامل فرصت طلب و... می‌تواند از آسیب‌های احتمالی باشد. از طرفی اگر زمانی این رفتار از دولتمردان رخ دهد اولین اثرآن بی‌تفاوت شدن مردم است. و از شاخصه‌های بی‌تفاوتی مردم، عدم حضور یکپارچه مردم در صحنه‌های انقلاب علی‌الخصوص در صف‌های نماز جمعه و... می‌باشد. به عبارت دیگر اگر هر زمانی خواص ما در مقابل تحقق معیارها و سمبل‌های اسلامی بی‌تفاوت بشوند و رهبران و دولتمردان ما را هوای نفس گرفته و جاه‌طلبی‌ها و دنیاپرستی نمود یابد حضور مردم در صحنه جلوتر خواهد شد.

رهبر معظّم انقلاب در این باره می‏فرماید: تمام مشکلاتی که درطول تاریخ دردآور و غمبار اسلامی بروزکرد، ریشه در ترکیب دو عامل یعنی خیانت برخی از خواص و دنباله روی بسیاری از عوام دارد. ازطرفی ایشان می‌فرماید. توسری خوری، شنیدن زور، دیدن فسق در کسانی که از آنها جامعه توقع عدالت و انصاف و طهارت و پاکیزه‏دامنی دارد، عادت شده بود. یعنی اگر در دوران پیش از انقلاب می‏آمدند به مردم می‌گفتند فلان مسئول عالی کشور ‌ـ‌ حالا شخص اول که خود شاه بود ‌ یا وزرا یا مسئولین ‌ـ فلان عیاشی را کردند، فلان فسق را کردند، فلان عمل زشت و ناهنجار را انجام دادند، مردم تعجب نمی‌کردند؛ می‌گفتند خوب، هست دیگر؛ معلوم است! یعنی عادت کرده بودند به اینکه مسئولانی را که باید پاک باشند و پاکدامن باشند، آلوده‏دامن و ناپاک ببینند. 10

ج) بازگشت استعمار به شیوه‌های آشکار و نهان و وابستگی نظامی و سیاسی به بیگانه

یکی از آسیب‌هایی که هرگز نباید فراموش کرد حضور قدرت‌های بزرگ در دست یافتن به سرزمین ایران است. و این دست یازیدن به اقسام و اشکال مختلفی انجام می‌پذیرد. یک زمانی با حضور نظامی و اشغال خاک کشور، در یک زمان دیگر از طریق تهاجم فرهنگی و در زمان دیگر از طریق ایجاد وابستگی اقتصادی انجام می‌شود. بنابراین باید در همه زمانها هشیار بود وگوش به زنگ خطر بست. تا بتوان ازکیان سرزمین اسلامی دفاع به عمل آورد؛ زیرا دشمنان از طریق استحاله معنوی و فرهنگی در جامعه می‌توانند جوانان ما را از راه بدر کنند و این از طریق ذیل امکان پذیرخواهد بود

بهره‌برداری از نقاط ضعف اشخاص و گروه‌ها، انحراف در برنامه‌های اسلامی دانشگاه‌ها، به کارگیری نویسندگان منحرف، یافتن مهره‌های مناسب در ایجاد اختلافات داخلی، سوء استفاده از رقابت‌های سیاسی داخلی، انحراف افکار عمومی از طریق توجه دادن به آفات داخلی؛ برنامه ریزی برای نفوذ عوامل نظام برانداز در جبهه داخلی؛ ترویج فساد و اعتیاد درجوانان و... همگی می‌تواند زمینه وابستگی به جهان امروز علی الخصوص به غرب را برای جامعه ما به ارمغان بیاورد. بنابراین باید هشیار بود و وحدت کلمه را در جامعه به عنوان یک فرهنگ ناب محمدی(ص) ترویج نمود. و سرلوحه زندگی اجتماعی انقلاب اسلامی خود قرار داد.

د)‌ عدم توجه به قدرت لایزال الهی: مقام معظم رهبری دراین باره فرمود: یک عنصر دیگری که باز با جوانها باید در میان گذاشت، مسئلة تدین است. جوانهای عزیز! تدین، رعایت دین، در حد وسع و امکان، این مایة توجهات الهی است؛ مایة توفیقات انسانی است؛ مایة پیشرفت است؛ این را دست کم نگیرید. من می‌خواهم بگویم شما اگر فلان فرمول ریاضی، یا فلان عنصر شیمیایی، یا فلان اختراع را به وجود می‏آورید یا کشف می‌کنید و پیدا می‌کنید و حل می‌کنید، در همان حالِ توجه‏تان خدا، به شما کمک خواهد کرد. اولاً خدای متعال مدد می‌کند شما را؛ کارها دست خداست. 11

پی‌نوشت‌ها:

1. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار اساتید و دانشجویان دانشگاههاى شیراز؛ 14/2/1387.
2 . قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، اصل ششم.
3 . بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار اساتید و دانشجویان دانشگاههاى شیراز
4 . همان.
5 . همان.
6 ـ اعراف/ 96.
7 -8. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار اساتید و دانشجویان دانشگاههاى شیراز
9 . روزنامه جمهوری اسلامی . 1/9/1379.
10 . بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار اساتید و دانشجویان دانشگاههاى شیراز
11 . همان.
منبع : فارس نیوز

 امام خمینی(ره) در زمان مبارزاتشان گفته بودند که ما این قانون اساسی را قبول نداریم پدرانمان آن را تعیین کرده‌اند و اکنون ما این قانون اساسی را قبول نداریم و حق داریم که نظر بدهیم؟ پس چرا رفراندم برگزار نمی‌شود؟

پاسخ این سؤال باید عرض شود که اوّلاً: هر چند مرحوم امام انتقادات و ایرادتی اساسی نسبت به قانون اساسی مشروطه داشتند و آنرا در بسیاری موارد مغایر با احکام اسلامی می‌دانستند اما با این حال از آنجا که آن قانون را محدود کنندة قدرت و موجب تقلیل ظلم می‌دانستند حتی‌الامکان با تأکید بر رعایت قانون اساسی یکی از محورهای مخالفتشان را با دستگاه حاکمه، عدم رعایت قانون اساسی و نقض آن قرار دادند به عنوان نمونه در بخشی از سخنانشان فرمودند: «شاه از مشروطه و قانونی اساسی دم می‌زند در صورتی که خود او در رأس مخالفین قانون اساسی و مشروطیت،‌ اساس مشروطه را از بین برده که نمونة بارز آن مصاحبه و جنجال اخیر است، اجبار ملت به ورود در حزب، نقض قانون اساسی است سلب آزادی مطبوعات و دستگاه‌های تبلیغاتی و اجبار آنها به تبلیغ بر خلاف مصالح کشور نقض قانون اساسی است، تجاوز به حقوق مردم و سلب آزادی‌های فردی و اجتماعی، نقض قانون اساسی است، ایجاد پایگاه‌های نظامی و مخابراتی و جاسوسی برای اجانب، مخالفت با مشروطیت است، مسلط نمودن اجانب و عمّال آنها از قبیل اسرائیل بر بهترین اراضی مملکت و کوتاه کردن دست ملت از آن نقض قانون اساسی و خیانت به کشور است، اجازه سرمایه‌گذاری به اجانب و مسلط کردن آنها بر تمام شئون مملکت و غارت ذخائر نفتی به اسم حاکمیت ملی و کوتاه کردن دست ملت از فعالیت‌های اقتصادی خیانت به ملت و نقض قانون اساسی است، در جای دیگر فرمودند: «ما می‌گوییم شما هم باید به قانون عمل کنید، این قانون اساسی است می‌گذاریم زمین به قانون اساسی عمل کنید اگر ما حرفی زدیم
ثانیاً: این کلام مرحوم امام نسبت به قانون اساسی مشروطه که در واقع نسخه‌ای برگرفته از قوانین بلژیک، فرانسه بود و در بسیاری از موارد با احکام اسلام مغایرت داشت و کارشناسی و دقت لازم در آن انجام نشده بود، صحیح است و به یقین پیروی از چنین قانونی، پیروی جاهلانه و مذموم و مصداق آیه شریفه است. «بل قالوا انّا وَجَد نا آباءنا علی اُمّةٍ و انّا علی آثارهم مهتدون ما پدرانمان را بر این عقاید یافتیم و در پیروی از آنها بر هدایت هستیم. اما قیاس قانون اساسی مشروطه با قانون اساسی جمهوری اسلامی که برگرفته از مبانی و اصول اسلامی می باشد، صحیح نیست و در حقیقت قانون اساسی جمهوری اسلامی مبیّن نمادهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، و اقتصادی جامعه ایران براساس اصول و ضوابط اسلامی و انعکاس خواست قلبی و تبلور آرمانهای امت اسلامی می‌باشد. و به فرموده مقام معظم رهبری «قانون اساسی میثاق بزرگ ملی و دینی و انقلابی ماست؛ اسلام که همه چیز ما اسلام است در قانون اساسی تجسم و تبلور پیدا کرده است و پیروی از اصول چنین قانونی که بر ارزش‌ها و اصول اسلامی استوار است و آزادی وکرامت انسان را سرلوحه اهداف خود دانسته و راه رشد و تکامل مادی و معنوی انسان را می‌گشاید و توسط کارشناسان زبده حقوقی و اسلامی و جمعی از فقهاء تدوین شده است، پیروی آگاهانه و عقلانی و ضامن سعادت جامعه اسلامی و تمامی نسل‌های آینده است برای اثبات این مدعا کافی است اصل سوم قانون اساسی را مورد توجه قرار دهیم در این اصل آمده است‌ «دولت جمهوری اسلامی ایران موظف است برای نیل به اهداف خود امکانات خود را برای امور زیر به کار برد: 1 . ایجاد محیط مساعد برای رشد فضایل اخلاقی براساس ایمان و تقوا و مبارزه با کلیة مظاهر فساد و تباهی 2 . بالا بردن سطح آگاهی عمومی در همة زمینه‌ها با استفاده صحیح از مطبوعات و رسانه‌های گروهی و وسایل دیگر. 3 . آموزش و پرورش و تربیت بدنی رایگان برای همه در تمام سطوح و تسهیل و تعمیم آموزش عالی 4 . تقویت روح بررسی و تتبع و ابتکار در تمام زمینه‌های علمی، فنی، فرهنگی و اسلامی از طریق تأسیس مراکز تحقیق و تشویق محققان 5 . طرد کامل استعمار و جلوگیری از نفوذ اجانب 6 . محو هرگونه استبداد و خودکامگی و انحصارطلبی. 7 . تأمین آزادی‌های سیاسی و اجتماعی در حدود قانون 8 . مشارکت عامه در تعیین سرنوشت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خویش 9 . رفع تبعیضات ناروا و ایجاد امکانات عادلانه برای همه، در تمام زمینه‌های مادی و معنوی. 10 . ایجاد نظام اداری صحیح و حذف تشکیلات غیر ضرور 11. تقویت کامل بنیه دفاع ملی از طریق آموزش نظامی عمومی برای حفظ استقلال و تمامیت ارضی ونظام اسلامی کشور. 12 . پی‌ریزی اقتصاد صحیح و عادلانه بر طبق ضوابط اسلامی جهت ایجاد رفاه و رفع فقر و برطرف ساختن هر نوع محرومیت در زمینه‌های تغذیه و مسکن و کار و بهداشت و تعمیم بیمه 13 . تأمین خودکفایی در علوم فنون و صنعت و کشاورزی و امور نظامی و مانند اینها 14 . تأمین حقوق همه جانبه افراد از زن و مرد و ایجاد امنیت قضائی عادلانه برای همه و تساوی عموم در برابر قانون 15 . توسعه و تحکیم برادری اسلامی و تعاون عمومی بین همه مردم 16 . تنظیم سیاست خارجی کشور براساس معیارهای اسلام، تعهد برادرانه نسبت به همه مسلمانان و حمایت‌ بی‌دریغ از مستضعفان جهان و از این جاست که «تأمل در این اصل هر ناظر منصفی را به حقانیت نظام اسلامی و جامعیت قانون اساسی جمهوری اسلامی، معترف خواهد ساخت لذا از آنجا که ساختار کلی نظام جمهوری اسلامی در قانون اساسی به روشنی تبیین شده است به یقین تمام وجدانهای بیدار نسل‌های آینده پذیرای آن خواهند بود.
اما در مورد عدم برگزاری رفراندوم باید عرض کنیم که: مشروعیت نظام سیاسی اسلام از ناحیه‌ خداوند است چرا که «براساس بینش اسلامی همه جهان ملک خداست و همه چیز از آن اوست هیچ کس حق تصرف در چیزی را ندارد مگر با اجازه خداوند که مالک حقیقی است، حکومت بر انسان‌ها نیز در اصل حق خداست و از شئون ربوبیت اوست هیچ کس حق حاکمیت بر دیگری را ندارد مگر آنکه از طرف خداوند مجاز باشد یعنی حکومت کسی که از طرف خدا نصب شده باشد مشروع است و خداوند حق حکومت و ولایت بر مردم را به پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ امام معصوم ـ علیه السلام ـ و یا جانشین امام معصوم واگذار نموده است لذا او حق دارد احکام الهی را در جامعه پیاده کند بنابراین ملاک مشروعیت حکومت از نظر اسلام رأی مردم نیست تا با منفی شدن آرای عمومی، مشروعیت نظام باطل گردد کما اینکه آرای عمومی مثبت و موافق مردم عامل تحقق حاکمیت دینی است به این معنا که بدون مشارکت و همکاری مردم، حکومت اسلامی فاقد قدرت اجرایی خواهد بود و نمی‌تواند احکام اسلامی را اجرا کند «بر این اساس پذیرش و آرای مردم شرط لازم و نه کافی برای تحقق عینی حکومت است.رأی مردم به مثابه قالب است و روح مشروعیت را اذن الهی تشکیل می‌دهد و این امر ناشی از اعتقادات امت اسلام و نگرش فرد مسلمان به جهان هستی است بنابراین حاکمیت در اسلام حق مردم نیست تا به کسی واگذار کنند، حاکمیت فقط از آن خداست و پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و امامان و در زمان غیبت ولی فقیه، به عنوان جانشین امام از جانب خدا حق حاکمیت یافته‌اند پس اگر مردم فرضاً حاکمیت اسلام و نظام اسلامی را بر کشورشان نپذیرفتند مشروعیت حکومت اسلامی از بین نمی‌رود بلکه مشروعیت حکومت اسلامی چون منتسب به اراده خداست همچنان باقی است منتهی در اثر عدم پذیرش مردم، امکان تحقق عینی آن نیست از این رو در قانون اساسی در مورد تجدید نظر نسبت به قانون اساسی چنین آمده است «محتوای اصل مربوط به اسلامی بودن نظام و ابتنای کلیه قوانین و مقررات براساس موازین اسلامی و پایه‌های ایمانی و اهداف جمهوری اسلامی ایران و جمهوری بودن حکومت و ولایت امر و امامت امت و نیز اداره امور کشور با اتکاء به آراء عمومی و دین و مذهب رسمی ایران تغییرناپذیر است.»
علاوه بر این که وجود احتمال در هر حادثه و پدیده‌ای وابسته به عوامل و شرایط قابل قبول و تأثیرگذاری است که پذیرش آن را افزایش می‌دهد بی‌شک صرف وجود احتمال هیچ الزام یا احتیاطی برای مخاطبان فراهم نمی‌کند لذا اگر بنا باشد به صرف احتمال و به خواست هر گروه و نسلی همه‌پرسی برگزار کنیم این برنامه پایان نخواهد داشت و هر گروهی به صرف احتمال، درخواست برگزاری همه‌پرسی می‌کند و این عقلاً و در عرف حکومتی دنیا پذیرفته نیست از این جا ست که «نظام‌هایی که مشروعیت خویش را وامدار آرای مردم می‌دانند و به زعم سردمداران آنها همیشه باید آرای عمومی به نفع آنان باشد تا مشروعیت شان محفوظ بماند هیچ‌گاه با احتمال تغییر در آراء مردم به انتخابات جدید مبادرت نمی‌کنند و تاکنون کسی به آنها اشکالی نکرده است با اینکه به نظر می‌آید این اشکال به صورت جدی متوجه آنان است ولی وقتی مشروعیت نظام اسلامی به حکم الهی است نه آرای مردم ضرورتی ندارد که به صرف این احتمال ضعیف مسأله انتخابات مجدّد را پیش کشید.» در زمان حیات امام راحل بارها از سوی مخالفان اسلامی تبلیغ می‌شد مردم ایران به دلیل مشکلات اقتصادی ناشی از جنگ و محاصره اقتصادی از جمهوری اسلامی بریده‌اند ولی ما شاهد بودیم در همان اوضاع مردم به طور گسترده در صحنه حاضر می‌شدند و از هیچ فداکاری دریغ نمی‌کردند اکنون پس از گذشت 25 سال از عمر پربرکت انقلاب اسلامی مردم همچنان با طراوت و شادابی در صحنة دفاع از ارزش‌های انقلاب حضور دارند و این حضور پرشور و ده‌ها میلیونی نمایانگر آن است که مردم با اصول و مبانی نظام جمهوری اسلامی که در قانون اساسی تبلور یافته است نه تنها مشکلی ندارند بلکه آن را متعالی‌ترین قانون نسبت به قوانین سایر کشورها می‌دانند ما معتقدیم حتی اگر همه‌پرسی مجدد هم برگزار شود ملت مسلمان ایران کماکان اسلام و جمهوری اسلامی را به عنوان نظام سیاسی خود می‌پذیرند مگر می‌توان تصور نمود که مردم از اسلام و ارزش‌های اسلامی آن بریده‌اند؟! و خواهان حکومت غیردینی و قانون اساسی دیگری هستند با وجود اینکه آنچه این توهم را ایجاد نموده است پاره‌ای از مشکلات اقتصادی و اجتماعی است که با مدیریت و برنامه‌ریزی صحیح قابل حل است بنابراین مشکل ما احکام و قوانین اسلامی نیست مشکل ما این است که در چارچوب این قوانین عمل نمی‌شود لذا مقام معظم رهبری فرمودند: «امکانات به اندازه کافی در اختیار مسئولان کشور هست برای این که بتوانند کارها را انجام بدهند شرطش این است که کار را وجهه و همت اصلی قرار بدهند، سرگرمی‌های سیاسی طرح مسائل غیرلازم و خیالی، بزرگ کردن مسائل کوچک و در سایة بزرگ کردن آنها، پوشاندن مسائل اصلی کشور مضر است» «اگر یک حرکت تاریخی همچون انقلاب اسلامی شعارهایش بر نیازهای ذاتی انسان نظیر عدالت‌خواهی، استقلال، آزادی واقعی، مبارزه با فقر و فساد و تبعیض و دفاع از مظلوم مبتنی باشد به شرط آن که مسئولان و مردم به وظایف خود عمل کنند، هیچ‌گاه پیر نخواهد شد و همواره جوان و پویا و پرنشاط خواهد بود.»

منبع:سایت اندیشه قم


 اصلاحات در 150 سال اخیر کشور ما تاکنون چه نقشی داشته است؟ موانع سر راه آن چه بوده است؟

تاریخ پرفراز و نشیب ایران شاهد ظهور و پیدایش جریانهای مختلف اصلاحی بوده است که توسط افراد یا گروهها و جنبش های اصلاح طلب پیگیری می شده و هر کدام به نوبة خود منشأ آثار و تحولاتی در مسیر حرکت تاریخی کشور بوده اند البته در این میان جریانهایی وجود داشته اند که تنها داعیة اصلاح طلبی داشتند و از واقعیت اصلاح طلبی بدور بوده اند و نه تنها حرکت آنها به اصلاح منجر شد بلکه خود سبب مشکلات و مفاسدی در جامعه گردیدند همان ها که در قرآن کریم از آنها به مصلحان دروغین تعبیر شده است: «و اذا قیل لهم لاتفسدوا فی الارض قالوا انّما نحن مصلحون. الا انّهم هم المفسدون و لکن لا یشعرون و هرگاه به آنان گفته می شود در روی زمین فساد نکنید می گویند فقط ما اصلاح گر هستیم آگاه و هشیار باشید همانا آنها خودشان فسادگر هستند و لکن شعور ندارند. در این نوشتار ما به چند نمونه از حرکت های اصلاحی که در تاریخ کشور صورت گرفته به طور اختصار اشاره می کنیم و نقش آنها را مورد بررسی قرار می دهیم، سپس موانع و دست آوردهای آنها را تبیین می کنیم. یکی از حرکت های اصلاح در کشور اصلاحاتی است که امیرکبیر در دوران سلطنت ناصرالدین شاه قاجار انجام داد امیرکبیرکوشید از طریق اصلاح نابسامانیهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، علمی و نظامی کشور در قالب اصلاحات اداری، تنظیم بودجه کشور و سامان دهی مالیات، تشویق و حمایت از صنایع و کشاورزی و تقویت بنیة دفاعی کشور، تأسیس مدرسه دارالفنون به منظور ایجاد نهضت فکری و علمی در کشور، زمینة رشد و شکوفایی کشور را فراهم نموده تا اینکه بدین وسیله سایة شوم استعمار را از کشور کنار زند گرانت واتسن نویسندة انگلیسی دربارة امیرکبیر چنین می گوید: «امیرکبیر در ظرف چند سال کوتاه کار چندین قرن را انجام داد و با نیروی نبوغ خود دوران تازه ای در تاریخ کشورش پیش آورد البته ماهیت رژیم ناصری چنان بود که حرکتهای اصلاح طلبانه­ای چون روش تجددخواهی امیرکبیر هم نمی توانست آن را نجات دهد و طبیعی است که چنین محیط فاسدی تحمل شخصیت های بزرگی چون قائم مقام و امیرکبیر را نداشت. «در دورة ناصرالدین شاه چند نوبت تلاش هایی برای اصلاح و نوسازی انجام گرفت. اما هر بار به این دلیل که این اصلاحات منافع طبقة حاکم و به خصوص شخص شاه را در خطر قرار می داد متوقف شد و مردان اصلاح طلب جای خود را به درباریان متملّق و چاپلوس می دادند جریان اصلاحی مهم دیگر در جریان نهضت مشروطه است که طی آن نظام استبدادی جای خود را به نظام مشروطه داد و از دست آوردهای آن تأسیس مجلس، قانون اساسی، انتخابات ... بود اما متأسفانه با دخالت بیگانگان و نفوذ روشنفکران غرب گرا زمینة انحراف در نهضت مشروطه به وجود آمد و روحانیت که رهبران اصلی نهضت بودند به کنار زده شدند و جریان انحرافی اصلاح طلبی سبب شد خواسته های اسلامی مردم و رهبران دینی در عمل دچار تحریف گردد و زمینة افول نهضت فراهم گردد که سرانجام منجر به سر کار آمدن رضاخان و سلسلة پهلوی شد بعدها رضاشاه تحت عنوان اصلاحات مسئلة کشف حجاب و متحدالشکل کردن لباسها را مطرح نمود که تقلیدی کورکورانه از غرب و در جهت مبارزه با اسلام بود. جریان دیگر اصلاحی نهضت ملی شدن صنعت نفت بود که در حقیقت دست استعمار پیر بریتانیا را از کشور قطع می­کرد ولی در آن موقع باز توسط روشنفکران غرب گرا تجربة تلخ نهضت مشروطه تکرار گردید و به دلیل دور شدن تدریجی مبارزات از مواضع اصیل اسلامی، نهضت ملی به سرعت به رکود کشانده شد و وجدان بیدار ملت با چنین خیانت و اشتباهکاری یک بار دیگر جریحه دار گردید و بدنبال کودتای 28 مرداد 1332 زمینة سلطه آمریکا بر کشور فراهم شد، بعدها زمینة اصلاحات آمریکایی در کشور تحت عنوان اصلاحات ارضی و انقلاب سفید فراهم شد که در راستای سیاست خارجی آمریکا در جهت جلوگیری از ظهور نهضت های آزادیبخش و مبارزه با مذهب بود. در طرح اصلی انقلاب سفید که نطفة آن در کاخ سفید بسته شده بود گرچه اعطای آزادیهای نسبی و مشارکت مردم در امور سیاسی پیش بینی شده بود ولی مبارزه با قدرت مزاحم مذهب که در نفوذ مردمی روحانیت متجلی بود هدف مشترک دیکتاتوری شاه و سلطة آمریکا محسوب می شد.
در مسیر جریانهای اصلاحی درتاریخ کشور در نهایت به انقلاب اسلامی می رسیم که اوج کلیة حرکتها و جنبشهای اسلامی و اصلاحی در تاریخ اسلام و تشیع و تبلور آرمانهای انقلابی اسلام است، گرچه در گفتمان سیاسی غرب میان «انقلاب» و اصلاح» تفاوت گذاشته شده است ولی در مکتب سیاسی اسلام انقلاب به عنوان یک روش اصلاحی مطرح است و به فرمودة مقام معظم رهبری خود انقلاب بزرگترین اصلاح به شمار می آید اصلاحات یک حقیقت ضروری و لازم است و باید در کشور ما انجام بگیرد اصلاحات در کشور ما از سر اضطرار نیست و جزء ذات، هویت انقلاب دینی نظام ما است بعد از انقلاب اسلامی نیز روند اصلاحات در کشور پیگیری شد که پس از دوم خرداد 76 جریان اصلاح طلبی تازه ای به میان آمد که متأسفانه دچار انحراف شد و بجای پیگیری اصلاحات دینی و اسلامی و توجه به مشکلات و مسائل جامعه در راستای اهداف غرب به مقابله با ارکان اساسی نظام پرداخته و بدین ترتیب یک جریان انحرافی اصلاح طلبی رقم خورد مقام معظم رهبری می­فرمایند: تلاش­هایی می شود که مسایل غیر اصلی مسایل اصلی وانمود شود خواسته های غیر حقیقی به عنوان گفتمان ملی وانمود بشود لیکن گفتمان اصلی این ملت اینها نیست گفتمان اصلی این ملت این است که همه در پی این باشند که راههایی برای تقویت نظام و اصلاح کارها و روشها پیدا کنند اصلاحات اسلامی با توجه به محتوا و اصولش علی القاعده نمی تواند به بروز نتایجی چون فرآیند غربی شدن منتهی شود، انقلاب اسلامی اصول، خط مشی و الگوی خاص خود را برای اصلاحات دارد که تابع الگوی غربی نیست اما تا اینجا روند اصلاحات در تاریخ کشور را مورد بررسی قرار دادیم و برخی از دست آوردهای آن را یاد آور شدیم اکنون به بررسی برخی از موانع اصلاحات در ایران می پردازیم.
موانع اصلاحات در ایران
اگر بخواهیم اشاره گذرا به موانع اصلاحات در ایران داشته باشیم می توان به این موارد اشاره نمود:
1. مقطعی بودن اصلاحات: از آسیب های اصلاحات در ایران روزمرگی و سیاست زدگی آن است این امر موجب می شود که فرآیند اصلاحات، موقت و مقعطی باشد و برنامه ریزی برای اصلاحات دراز مدت، پایدار و نهادینه تحقق نیابد به عنوان مثال اصلاحات ادبی در دوران صدارت قائم مقام، اصلاحات نظامی و اداری در دوران صدارت امیرکبیر و اصلاحات سیاسی در نهضت مشروطیت که مقطعی، محدود و موقت بودند و همچنان رها گذاشته شدند، به گونه ای بود که عدم پافشاری بر روند اصلاحات، خدشه در این فرآیند را سبب گردید.
2. نفوذ یا رسوخ عوامل بیگانه، فرصت طلب، بی تفاوت، نااهل، فاسد و سودجو از آن لحاظ که موجبات از هم گسیختگی حاکمیّت سیاسی و خدشه در انسجام دستگاه تصمیم گیری را فراهم می آورد از مهم­ترین بحران های فراروی ماهیت و اهداف اصلاحات به شمار می آید، تفرقه در صفوف انقلابیون، کاشته شدن بذر نفاق و کینه بین گروهها سیاسی، درگیر شدن جناح ها در گرداب اختلافات داخلی، آرمان گریزی، دنیا طلبی، هواپرستی فزون خواهی موجب بروز بحران رسوخ پذیری در نظام سیاسی می گردد.
3. رسوخ اندیشه های سکولار و لیبرال از چالش های نظری اصلاحات است این امر سبب از بین رفتن اصول و ارزش های اسلامی شده و سرانجام زمینة اصلاحات به شکل غربی را در کشور فراهم می سازد لذا شایسته است با اولویت بندی، برنامه ریزی دقیق بر اساس اصول و ارزشهای اسلامی و انقلابی و محور قرار دادن قانون اساسی به عنوان میثاق بزرگ ملی، دینی و انقلابی، اصلاحات را در جهت تقویت دینداری و معنویت و گسترش عدالت اجتماعی و رفع تبعیض و فساد و فقر و تحکیم استقلال همه جانبة کشور و تقویت بنیادهای مشروعیت و مقبولیت نظام پیش ببریم.
معرفی منابع جهت مطالعة بیشتر:
1. عباسعلی عمید زنجانی، انقلاب اسلامی و ریشه های آن، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1376.
2. آسیب شناسی اصلاحات ایران، محمد رضا دهشیری، کتاب نقد شماره 16، ص 107 تا 1312.

منبع:سایت اندیشه قم


 آیا قبل از انقلاب اسلامی در دوران شاهنشاهی ولی فقیه بوده؟ اگر بوده این مقام را چه کسی دارا بوده است?

فقدان ولی‎فقیه در جامعه به دو صورت زیر قابل تصور است:
1.اصلاً در میان افراد جامعه فقیه نباشد، یعنی؛ کسانی حاضر نشوند عمر خود را صرف تعلیم و تعلّم در زمینه فقه بکنند.
2. فقیه باشد ولی بسط‎ید نداشته باشد یعنی به واسطه سلطه‎ی ستمگران و ظالمین دست فقیه باز نباشد. وضع جامعه اسلامی از زمان معصومین تا حال نوعاًَ این گونه بوده است که فقهاء بزرگی در هر عصری بوده‎اند ولی دست‎شان باز نبوده است، تا اعمال ولایت بکنند، و عمده علت باز نبودن دست فقهاء در طول تاریخ هم آماده نبودن جامعه و ناآگاهی ملت مسلمان بوده است.
و این مسئله باز نبودن دست فقها، مخصوص فقط فقها نبوده بلکه اکثر معصومین هم این‎گونه بوده‎اند از بعثت پیامبر اکرم-صلی الله علیه و آله- تا وفات امام حسن عسگری ـ علیه السّلام ـ 273 سال معصوم در میان مردم بوده ولی فقط 15 سال (10 سال پیامبر در مدینه، نزدیک 5 سال امام علی ـ علیه السّلام ـ و چند ماه امام حسن مجتبی ـ علیه السّلام ـ حکومت داشته‎اند بقیه به خاطر خیانت و ستمگری از جانب غاصبین و عدم حمایت مردم از معصومین، این جانشینان الهی خانه‎نشین بوده و یا در زندان بسر برده‎اند.
با همة این مشکلات و خانه‎نشین بودن معصومین و فقهاء مسلمانان بخصوص شیعه در طول تاریخ، بوسیله‎ی تقلید با مراجع و فقهاء هر عصری مرتبط بوده‎اند و در حد امکان به اعمال ولایت از سوی آنان کمک کرده‎اند و فقهاء هم هرگاه اساس اسلام را در خطر دیده‎اند اقدام کرده‎اند و حتی در موارد لزوم، حکم جهاد نیز صادر کرده‎اند، نمونه بارز این اقدامات تحریم توتون و تنباکو توسط میرزای شیرازی و قیام امام امت در قبال لایحة ننگین انجمن‎های ایالتی و ولایتی (مصونیّت قضائی اتباع امریکا در ایران) بود که به سرنگونی سلطنت پهلوی و استقرار نظام جمهوری اسلامی انجامید.
بنابراین‎، در همة زمان‎ها از جمله زمان شاهنشاهی فقیه جامع‎الشرائط وجود داشته است ولی تا پیروزی انقلاب اسلامی دست فقهاء باز نبوده است و بطور مشخص قبل از قیام 15 خرداد 42 که رهبری امت بوسیله امام امت بود و بلکه کمی قبل از آن مرجعیت و زعامت شیعه به عهده‎ی مراجع معظم شیعه بود که از بزرگ‎ترین آنها می‎توان آیت‎الله العظمی بروجردی(ره) را نام برد و قبل از ایشان فقهاء دیگر، که هر کدام در زمان خودشان به قدر وسع‎شان از اسلام و احکام اسلامی دفاع کرده‎اند، و زحمت‎های فراوانی را متحمل شده‎اند.

 منبع:سایت اندیشه قم


 روحانیت در عصر رضاخان با او همکاری کردند؟ آیت الله بروجردی چرا مخالف شاه نبود؟

در پاسخ به این سؤال توجه به این نکته لازم است که روحانیت به لحاظ پیوند عمیق جامعه ایران با دین از دیرباز در میان مردم از جایگاه ویژه و اقتدار زیادی برخوردار بوده است و از آنجا که روحانیون وظیفة پاسداری از اسلام و احکام آن را بر عهده دارند همواره در تمامی زمانها در برابر انحرافات و کجروی‌ها ایستادگی نمودند و در مقابل ظلم وستم و برای حمایت از مظلومان و محرومان جامعه استوار مانده‌اند و در هیچ زمانی از این وظیفة خطیر، غافل نبوده‌اند و نسبت به آن کوتاهی ننموده‌اند و این کلام پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ را سرلوحة زندگی خود قرار داده‌اند، که فرمودند: «اِذا ظَهَرتِ الْبدَعُ فی اُمَتّی فَلْیُظهِرِ الْعالِمُ عِلْمَهُ فَمَنْ لَمْ یَفْعَلْ فَعَلَیْهِ لَعنةُ اللهِ
«هنگامی که بدعت‌ها در امت من آشکار می‌شود باید عالم علم خود را‌ آشکار کند و اگر چنین نکند مورد لعنت خداوند قرار می‌گیرد.» مرحوم امام نیز فرمودند: «تردیدی نیست که حوزه‌های علمیه و علمای متعهّد در طول تاریخ اسلام و تشیع مهم‌ترین پایگاه محکم اسلام در برابر انحرافات و کجروی‌ها بوده‌اند.»با توجه به این نکته، اگر نگاهی گذرا به تاریخ کشورمان خصوصاً عصر رضاخان بیفکنیم به خوبی به این نتیجه خواهیم رسید که هیچگاه روحانیت با حاکمان ظالم همکاری نکرده‌اند و همواره میان علماء و حاکمان ظالم کشمکش‌هایی وجود داشته است البته برخورد روحانیت با حاکمان ظالم زمان خویش در تمام زمانها به یک شکل نبوده است بلکه به تناسب مقتضیات و شرایط مختلف، متفاوت بوده است. برای آگاهی از عملکرد روحانیت در عصر رضاخان نگاهی اجمالی می‌کنیم به مواضع برخی از علمای برجسته زمان رضاخان با حکومت وی.
«شهید مدرس» شهید مدرس را می‌توان مهمترین و مؤثرترین روحانی و عالم و مجاهدی دانست که بیشترین موضع‌گیری و ایستادگی را علیه حکومت خودکامه رضا شاه انجام داد، مدرس هنگامی پای به میدان نهاد که کشور ما شاهد انزوای روحانیت و سرخورده پس از رهبری مشروطیت و تسلط کامل جریان تجدّدخواهی و روشنفکری بود، در آن زمان، جریانی درصدد بود تا ایران اسلامی را به یک کشور وابسته، بی‌هویت و خودباخته در مقابل تمدن و تکنولوژی غرب تبدیل نماید و پرچم جدایی دین از سیاست را بر قلّه این کشور برافراشته سازد، مدرس و موضع‌گیری های او دقیقاً خط بطلانی بر این مدعا بود، ایشان با طرح این که سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ماست مبارزات مکتبی ملت ما را در ابعاد ضد استبدادی و ضد استکباری آن پی‌ریزی کرد و در برخی موارد موجب عقب‌نشینی و محدودکردن قدرت رضاشاه شد. مدرس خطاب به علمای اصفهان چنین فرمود: «اختلاف من با رضاخان بر سر کلاه و عمامه و این مسائل جزئی از قبیل نظام اجباری نیست من در حقیقت با سیاست انگلستان که رضاخان را عامل اجرای مقاصد استعماری خود در ایران قرار داده مخالفم من با سیاست‌هایی که آزادی و استقلال ملت ایران و جهان اسلام را تهدید می‌کند مبارزه می‌کنم راه و هدف خود را می‌شناسم، در این مبارزه هم پشت سر خود را نگاه نمی‌کنم«مرحوم آقا نور الله اصفهانی»: از موضع‌گیری های مهم ایشان در دورة رضاخان قیام و مهاجرت به قم در اعتراض به قانون نظام اجباری بود، این اعتراض در واقع علیه خودکامگی و استبداد رضاخان و اقدامات ضد دینی و مذهبی و زیر پا نهادن حدود شریعت و دیانت اسلامی بود که حاج آقا نورالله اصفهانی رهبری قیام را به عهده گرفت، ایشان در مورد انگیزه‌ قیام خویش چنین فرمودند: «سخن از نظام اجباری و غیره نیست اساساً این مرد بی‌سواد و لاابالی و بی‌دین و مستبد و خودخواه و نوکر اجنبی است و به درد سلطنت و حکومت ایران نمی‌خورد، باید او را کنار گذاشت و از سلطنت عزلش کرد.» رضاخان که از دامنه‌دار شدن قیام و به خطر افتادن موقعیت خویش احساس خطر می‌کرد در مقابل خواسته‌های مهاجرین عقب نشینی نمود و نمایندگانی به قم فرستاد تا ضمن مذاکره با علماء و موافقت با خواسته‌هایشان به تحصن آنها خاتمه دهد.» و در نهایت این قیام روحانیت با شهادت و مسموم نمودن آقا نور الله اصفهانی به خاموش گرائید.
«مرحوم آیت الله شیخ محمدتقی بافقی یزدی»: از موضع‌گیری های مرحوم بافقی در دوران رضاخان اقدام شجاعانة ایشان در فرستادن نامه‌های تند و صریح به رضاخان و انتقاد ازاعمال زشت و عملکرد خلاف شریعت و قانون وی بود، همچنین اعتراض به مسأله کشف حجاب و حضور خانواده رضاشاه بدون حجاب در حرم مطهر قم در سال 1307 ه.ش که منجر به دستگیری وی شد و ایشان را در حرم مطهر و صحن حرم زیر چکمه و تازیانه گرفته و مورد توهین قرار دادند و بعد او را به زندانی در تهران منتقل کردند و بعد از مدتی حبس به حضرت عبدالعظیم در شهر ری تبعید نمودند
«مرحوم آیت الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی»: ایشان نیز همچون سایر علماء نسبت به سیاست اسلام‌زدائی و ضد دینی رضاشاه به شدت اعتراض نمودند و در مسأله کشف حجاب با ارسال نامه‌ای به رضاشاه چنین فرمودند: «عرض می‌شود بنده با اینکه تاکنون در هیچ کاری دخالت نداشتم اکنون می‌شنوم اقدام به کارهایی می‌شود که مخالفت صریح با طریقة جعفریه و قانون اسلام دارد که دیگر خودداری و تحمّل برایم مشکل است
بنابراین علمای عصر رضاخان نه تنها با رضاخان همکاری نمی‌کرده‌اند بلکه به مخالفت با سیاست‌های ضد دینی و اسلامی او برخاستند و در مقابل انحرافات و کجروی‌ها ایستادگی نمودند و اگر کسی خفقان و استبداد دوران رضاشاه را درک نکرده باشد ارزش این کار بزرگ علماء را نمی‌تواند درک کند در واقع علماء متعهد آن زمان همچون تمامی دوران‌های استبداد و ظلم ستارگان درخشانی بودند بر تارِک کشوری که از ظلم و جور رضاشاهی تاریک می‌نمود.
اما در مورد آیت الله بروجردی(ره) باید عرض کنیم که ایشان در قیام علمای اصفهان مورد تعقیب رضاخان واقع شد و پس از ماجرای قتل عام مسجد گوهرشاد و قیام آیت الله قمی(ره) بر ضد پهلوی برخاست و چون دید که اعتراضش مورد توجه واقع نمی‌شود ومردم نیز آمادگی برای قیام ندارند ایران را به عنوان اقامت در نجف اشرف ترک کرد و پس از مدتی به ایران بازگشت و در بازگشت چون به رضاخان خبر داده بودند که با مراجع نجف دربارة نحوة مبارزه با رضاخان مذاکره کرده دستگیر و به تهران آورده شد و پس از چندی آزاد گردید و به تدریس پرداختند و بعدها به قم مهاجرت نمودند و زعامت حوزه علمیه قم را به عهده گرفتند هر چند ایشان فرمودند: « از آن موقع که دیدم مرحوم استاد آخوند و مرحوم نائینی که آن همه زحمت در تأسیس و تداوم کار مشروطه متحمّل شده بودند پس از شهادت حاج شیخ فضل الله نوری و حوادث دیگر ملول و افسرده شده‌اند حالت وسوسه‌ای برای من پیدا شده است که تا یک واقعة سیاسی پیش می‌آید از اقدام فوری حتی‌الامکان پرهیز می‌کنم مبادا کاری به زیان مسلمین انجام گیرد اما هیچگاه با شاه همکاری ننموده و در بسیاری از موارد با شاه به مخالفت برمی‌خاستند و هر گاه احساس می‌کردند خطری جدّی اسلام و مسلمین را تهدید می‌کند ساکت نمی‌نشستند و موضع‌گیری جدی می‌نمودند، ایشان می‌فرمودند: «من هرگز در قبال خلاف کاریها و قانون‌شکنی های دستگاه حاکمه ساکت نمی نشینم.» «ایشان به برخی از اعاظم علماء فرمودند قصد دارم که در موقعیت مناسبی زیر بازوی جوانی را بگیرم که برای اسلام و مسلمین می‌تواند مثمر ثمر باشد و اشاره به امام خمینی(ه) کردند»
[ لذا این تصور که ایشان با شاه مخالف نبوده‌اند تصوّری است اشتباه و نادرست.

منبع:سایت اندیشه قم


 سوال:آیا روشنفکران در شروع انقلاب اسلامی و بعد از آن نقش داشته‌اند؟ نقش مثبت یا منفی آنان چیست؟

در ابتدا لازم است که روشنفکری را تعریف نموده سپس ضمن تقسیم روشنفکران به نقش آنان بپردازیم.
روشنفکری ازدو کلمه «روشن» و «فکر» و «یای نسبت» ترکیب شده است،‌و مفهوم آن پرواضح است: فکری که روشن است، نور دارد، تاریک نیست. با روشنائیها اتصال دارد،واقعیتها را درک می‌کند، دوست و دشمن را می‌شناسد، نور می‌دهد، روشنگر است، تاریکی وجهل را می‌زداید.
و حضرت امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ نیز که یک روشنفکر راستین است می‌فرماید: «من با نور الهی و روشنگری خدایی به راه افتادم آنگاه که همه ایستادند و توقف نمودند و راه رسیدن به واقع‌بینی و روشنفکری، را تقوا و پرهیزکاری معرفی می‌فرمایند: «کسی که تقوی پیشه کند و از خدا بترسد، خدا او را از فتنه‌ها رهایی داده و نوری در دل تاریکیها، به او می‌بخشد با توضیحات یاد شده، روشنفکران قشر خاصی نباید باشند، رشته جدابافته‌ای نیستند، هر آن کس که روشن ضمیر و واقع‌بین باشد، مصالح و مفاسد را بشناسد، آینده‌نگر باشد، دوست و دشمن را بتواند درک کند روشنفکر استالبته در این میان کسانی نیز با ادعای روشنفکری در واقع به دور از تمامی خصوصیات یک روشنفکر در صحنه‌های تاریخ ایران وارد شدند ولی نتوانستند ماهیت واقعی خود را پنهان نمایند لذا لازم است در شناخت و تمیز این افراد دقت بسیار نمود.
ما روشنفکرانی را که در یک قرن اخیر نقش حساس و مهمّی حرکتهای سیاسی و اجتماعی داشتند را به دو گروه تقسیم می‌کنیم:
1 . گروهی که دنباله‌رو روحانیت شیعه بودند و انگیزه آنها حفظ دین و مبارزه با فساد و جنایات رژیم‌های مستبد بود این طیف از روشنفکران باکسب قدرت ویژه توانسته‌اند نقش حساس و مهمی در حرکت‌های سیاسی ـ اجتماعی یک قرن اخیر بازی نمایند و به همین دلیل است که هر زمان که روحانیون شیعه ایران با قدرت سیاسی حاکم به مبارزه پرداخته‌اند قدرت سیاسی نبرد را باخته است قدرت روشنفکران روحانی و کسانی که مانند آنها می‌اندیشیدند قابل قیاس و برابری با قدرت رهبران سیاسی غیر مذهبی نیست و همین امر موجبات رشک و حسد آنها را فراهم نموده و در عین نیازی که به آنها داشته‌اند هر زمان که توانسته‌اند در حذف آنها و خیانت به آنها دریغ نکرده‌اند.
2 . گروه دیگر رهبران سیاسی غیر مذهبی بودند که از اینان بیشتر می‌توان با عنوان رهبران ملی نام برد این رهبران که عموماً لیبرال و غربزده بودند و تحت تأثیر فرهنگ و تمدن غرب بودند و بسیاری از نظریات خود را با الهام از جامعه اروپایی کسب کرده بودند. به این نتیجه رسیده بودند که بدون حمایت روحانیون و علماء امکان ندارد، با توده‌های مردم ارتباط برقرار کنند و آنها را به حرکت درآورند فلذا با آنها یک نوع تفاهم تاکتیکی برقرار کرده تا آنها فعالانه توده‌های مردم را در جهت نیل به اهداف ملّی تحریک نمایند. نهضت مشروطه و ملی شدن نفت از جمله مواردی است که روحانیون نقش رهبری مردم را بر عهده داشتند و رهبران غیر مذهبی میوه‌چینان آن جنبشها بوده‌اند. از طرف دیگر روحانیون برای رژیمهای سیاسی از همه مخالفین خطرناکتر بوده‌اند زیرا که آنها کمتر اهل سازش و تسلیم بوده و نه تنها با دوز و کلکهای ماکیاولی آشنا نبوده بلکه اصولاً در مفهوم و معنای ماکیاولی تربیت سیاسی نیافته‌اند و اگر هم وارد گود سیاست می‌شوند صرفاً به این دلیل است که برای ملت و مذهب احساس خطر می‌نماینداگر یک قرن به عقب برگردیم، به روشنی می‌توان سیر تکاملی روحانیت مبارز را با یک هدف ولی با شیوه‌های متفاوت و آن هم تحت تأثیر اوضاع و احوال زمان خود مشاهده کرد، هدف همه آنها اجرای شریعت اسلامی،‌و برقراری حکومت عدل الهی وکوتاه کردن دست بیگانگان و استعمارگران بوده است. سید جمال‌الدین اسد آبادی برای رسیدن به این هدف تلاش خود را در نصیحت،‌هدایت و تشویق حکام کشورهای اسلامی در ایجاد وحدت جهان اسلام قرار داده بود و بیهوده تلاش می‌کرد که شاهان ایران و امپراطوران عثمانی و خدیوهای مصر را نصیحت نموده و آنها را وادار کند که در مقابل سیل بنیان‌کن فرهنگ و تمدن غربی مجدداً به دژ مستحکم فرهنگ و تمدن اسلام پناه برنداما لیبرالها در عمل و حتی در میان ایده و نظر عکس سید جمال و روحانیت شیعه عمل می‌کردند در این مورد گفته مهندس بازرگان قابل توجه است که می‌گوید: «زندگی که ما امروز داریم همه‌اش فرنگی است طرز فکر ما، درس خواندن ما، مبارزة ما،‌انقلاب ما، ضدیت ما با استعمار و استثمار، تمام ارمغان غرب استروحانیت صدر مشروطیت که از شاهان بریده بودند به دو دسته تقسیم شده، دسته‌ای همچون مرحوم بهبهانی و طباطبائی درصدد محدود کردن قدرت پادشاهان خودکامه وکسب و تضمین برقراری نظامی دموکراتیک و یاددادن حق نظارت به مجتهدین بودند به این امید که از وضع و اجرای قوانین خلاف شرع و اسلام جلوگیری گردد. ولی در همان حال میدان را به لیبرالها و غرب‌زده‌ها سپرده و خود کناره گرفتند. دسته دیگر چون مرحوم شیخ فضل الله نوری که از حاکمیت لیبرالیسم وحشت داشته و نگران بود،‌تلاش می‌کرد تا حکومت شرع اسلام برقرار شده، و عاقبت هم بر سر آن جان خود را فدا کرد.
مرحوم آیت الله کاشانی راه را در همراهی و مساعدت، با لیبرالها برای کسب آزادی و کوتاه کردن دست بیگانگان دیده بر این امید که با نظارت و تلاش خود متعاقباً در ایجاد حکومت با قوانین اسلامی موفق گردد ولی غافل از آنکه لیبرالها دیگر فرصتی به او و فدائیان اسلام نخواهند داد که به خواسته خود برسند و از روحانیت صرفاً به عنوان نردبانی برای رسیدن به رهبری مردم و قبضه کردن قدرت بهره خواهند برد. امام خمینی(ره) که تاریخ پر از تجربه روحانیت مبارز را پشت سرگذاشته بود، در این زمان خود رأساً رهبری را بدست گرفت و اجازه نداد که دیگران از جمله لیبرالها در رهبری و بهره‌برداری از ثمره مبارزات مردم شریک شوند
و پس از انقلاب روشنفکران، مانند گذشته با پیروی از امام و تکیه بر اصول و مبانی دینی و اسلامی، انقلاب را به پیش می‌برند که برای حفظ انقلاب از جان خویش نیز دریغ نداشته و ندارند، شخصیتهایی که اوائل انقلاب به شهادت رسیدند مانند شهید مرتضی مطهری، شهید باهنر،‌شهید رجایی، شهید مفتح، شهید بهشتی، و ... و رزمندگانی که پیرو راستین امام و شهدا بودند و در طول هشت سال دفاع مقدس در حفظ نظام و انقلاب کوشیدند. و شخصیت‌های برجسته‌ای که امروزه برای رشد و تکامل انقلاب می‌کوشند از جمله مقام معظم رهبری، آیت الله جوادی آملی، آیت الله مصباح یزدی و ....از چهره‌های درخشان حوزه و دانشگاه که به چیزی جز حفظ و تداوم ثمره خون شهدا (انقلاب) نمی‌اندیشند.

منبع:سایت اندیشه قم


استبداد در لغت آن است که شخصی در کاری که سزاوار مشورت است بر رأی و نظر خود اکتفاء نموده و به نظرات دیگران وقعی ننهد. و در اصطلاح سیاسی نیز تصرّف نمودن و حاکمیت یک فرد یا گروهی در حقوق و سرنوشت ملتی بدون ترسی از بازخواست و بدون این که شرایط این تصرف و حاکمیت را احراز کرده باشد.
در دوران مشرطه مردم به خاطر بی کفایتی برخی پادشاهان و فساد دربار در دوران مشروطه به تنگ آمده و با رهبری عالمان دینی برای اصلاح امور کشور دست به قیام زده و خواهان اداره کشور بر اساس سیستم مشروطه شدند. و از آنجایی که در جریان کشمکش های انقلاب مشروطه دو ابر قدرت انگلیس و روس برای استحکام پایه های استعماری خود دست اندازی هایی در سیاست های دربار به وسیله سر سپردگان خود صورت می دادند. مردم و علماء از جمله مرحوم شیخ فضل اللّه نوری، هم برای مقابله با نفوذ دشمن خارجی و هم به خاطر مبارزه با دربار فاسد، خواهان مشروطه بودند، شیخ که عالمی بیدار و سر سپرده اسلام و قرآن بوده و دارای بینش عمیق سیاسی بود، همواره در صدد برملا کردن نقشه ها و دسیسه های دشمنان اصلی ملت و کشور بود و با همه خارجیان متجاوز و درباریان فاسد مخالفت می نمود. بر این اساس جز خدا و مردم پشتیبانی نداشت. چنانکه حتّی در هنگامی که برخی از علمای هم عصر وی برای اعتراض به عین الدّوله و سیاست دولت وی پیشنهاد تحصن در سفارت انگلیس را داده بودند، شیخ گفته بود خدا راضی نیست برای مقابله با روس به انگلیس پناه ببریم، ما به جز پابوس ائمه به دست بوس هیچ کس دیگر نخواهیم رفت، مگر حضرت عبدالعظیم و حضرت معصومه یا حضرت رضا نداریم؟ اگر قرار باشد در حرم های متبرک تحصن صورت گیرد; بنده نخستین فردی خواهم بود که بدون عوض کردن نعلینم بدانجا عازم خواهم شد.
امّا متأسفانه در نهایت پس از برقراری مشروطه مستبدین آمدند و مشروطه خواه شدند و مشروطه خواهان را کنار زدند از آنجا که با حضور آن شهید مظلوم راه بر نفوذ بیگانگان بسته بود، فرمانی از انگلستان به سفیر انگلیس در تهران رسید که باید شیخ را از تهران خارج نمایید، زیرا گرچه او مقام رسمی ندارد، ولی نفوذ زهرآگینی در میان مردم دارد!! سرانجام تصمیم آنها این شد که او را از مردم نگیرند بلکه مردم را از او بگیرند! و چون مردم در این مدت از دست استبداد سختی ها و آزار و اذیت های فراوانی کشیده بودند کافی بود به کسی نسبت استبداد نسبت دهند و بگویند این شخص طرفدار استبداد است و در حالی که شیخ شهید بر مشروطه مشروعه اصرار و پافشاری زیادی می نمود و برای پیش گیری از تصویب قوانین ضد اسلامی در مجلس کوشش فراوانی به عمل می آورد از این رو دشمنان مردم و اسلام شایعه نمودند، که شیخ بر خلاف خواست ملت مخالف مجلس و قانون مشروطه می باشد. بر این اساس او را مخالف مطبوعات و استبداد خواه معرفی کردند، در حالی که او از توهین روزنامه ها به اسلام و سخنان کفرآمیز آنان شکایت داشت.
پس شیخ استبداد خواه نبود بلکه چون مشروطه مشروعه را مطرح می کرد و این موضوع با منافع نامشروع بیگانگان و دل سپردگانشان منافات داشت برای کنار زدن شیخ او را استبداد خواه معرفی کردند و به این نحو او را ترور شخصیت کرده و سپس از صفحه روزگار حذف کردند. امام خمینی(ره) در ارتباط با وی می فرمایند: «شما وقتی که تاریخ مشروطیت را بخوانید می بینید که در مشروطه بعد از این که ابتدا پیش رفت، دست هایی آمد تمام مردم ایران را به دو طبقه تقسیم بندی کرد. نه ایران تنها، از روحانیون بزرگ نجف یک دسته طرفدار مشروطیت، یک دسته دشمن مشروطه، علمای خود ایران یک دسته طرفدار مشروطه، یک دسته مخالف مشروطه. اهل منبر یک دسته بر ضد مشروطه صحبت می کردند، یک دسته بر ضد استبداد... این یک نقشه ای بود که نقشه هم تأثیر کرد و نگذاشت که مشروطه به آن طوری که علماء بزرگ طرحش را ریخته بودند، عملی بشود. به آنجا رساندند که آنهایی که مشروطه خواه بودند به دست یک عده کوبیده شدند. تا آنجا که مثل مرحوم «حاج شیخ فضل اللّه نوری» در ایران برای خاطر این که می گفت، باید «مشروطه مشروعه» باشد و آن مشروطه ای که از غرب و شرق به ما برسد قبول نداریم در همین تهران به دار زدند و مردم هم پای او رقصیدند یا کف زدند... یک دسته از همان مستبدین، مشروطه خواه شدند و افتادند توی مردم همان مستبدین بعدها آمدند و مشروطه را قبضه کردند و رساندند به آن جایی که دیدید و دیدیم»بنابراین این یکی از حیله ها و شگردهای دشمن است که برای جدا کردن هدایت و رهبری روحانیان متعهد و فداکار با تهمت استبداد طلبی به آنان می خواهد میان آنان و مردم شکاف ایجاد کند و از این طریق به مقاصد شوم خود برسد که در عصر مشروط از این طریق دشمن قیام مشروطه ملت ایران را که در ابتدا با قصد و خواست صحیح بود منحرف و بعد به طور کلی آن را از مردم گرفت و حکومت استبدادی رضاخان را برسند قدرت رسانید.

منبع:سایت اندیشه قم


در صد و پنجاه سال گذشته رویدادها و جنبشهای متعددی در کشور ما روی داده است که علی رغم مشابهت در برخی شعارها و رفتارها از جهات فراوانی با هم متفاوت بوده اند. یکی دانستن جنبشهایی چون مشروطیت، نهضت ملی و انقلاب اسلامی سال 57 و تحلیل براساس یکسانی عوامل پیروزی و شکست در همه آنها، جز ساده کردن صورت مسئله و دست یافتن به نتیجة از پیش تعیین شده برای رسیدن به اهداف خاص، ارزش دیگری ندارد. البته مقایسه رویدادهای اجتماعی جهت روشن نمودن تفاوتها و شباهتها مطلوب است، اما این مسئله فرع بر توضیح و تبیین هر رویداد بطور جداگانه می باشد و بدیهی است که هر رویداد اجتماعی، پدیده ای است منحصر به فرد.
برای بررسی هر پدیده یا رویداد اجتماعی باید به مقوله هایی چون شرایط خاص پدیده، زمان آن و تفکیک عوامل شکست یا پیروزی توجه نمود. برای مثال در تمامی حرکتها و جنبشها، تفرقه ها و اختلافها به شکست یا ضعف حرکت انجامیده، اما جاری ساختن یک حکم در باب علل اختلافها و همة آنها را برخاسته از قدرت طلبی، تندروی، افراطکاری، و امثال آن دانستن، ساده انگاری است. در عرصه اصلاحات اجتماعی در صد و پنجاه سال گذشته اغلب اختلافات ریشه در مبانی فکری و نظریات داشته است و شواهد عینی آن را هم در مشروطه و هم در نهضت ملی نفت می توان دید، وقتی رنگ و بوی غربی تفکرات و نظریات حاکم بر این حرکتها آشکار می شود، مقبول طیف مذهبی و اصول گرای همان حرکت قرار نمی گیرد و اختلافها نمایان و تفرقه ها حاصل می گردد.
موضوع این نوشتار بررسی عوامل اصلی شکست نهضت ملی به اختصار است. سؤال اساسی این است که آیا کودتای 28 مرداد 1332 باعث شکست نهضت ملی شد؟ و اگر کودتا روی نمی داد نهضت ملی به هدفهای خود می رسید؟ ادعا و فرضیه ما این است که عامل اصلی شکست نهضت ملی خرج 75 هزار دلار از یک میلیون دلار اختصاصی امریکا و ریختن مشتی اراذل و اوباش در خیابان به نفع استبداد و درگیریهای مختصر نظامی، نبود، بلکه قبل از وقوع کودتا، عوامل اصلی شکست نهضت ایجاد شده بود و اگر کودتا هم روی نمی داد، نهضت شکست خورده بود. در این مقاله سعی شده است با توضیح تفکر حاکم بر نهضت ملی و رهبری آن به توصیف عملکرد آنها و عوامل شکست نهضت پرداخته شود.
موارد زیر را می توان مهمترین عوامل شکست نهضت ملی نامید:
الف) عدم توجه رهبری نهضت ملی، به دین و نیروی مذهبی:
جبهة ملی و رهبری نهضت ملی که در دامن جریان های منورّ الفکری و روشنفکری مشروطه و بعد از آن پرورش یافته و از فضای غالب بر این جریان ها که ویژگی ضد دینی داشت، رنگ گرفته بود، با بی اعتنایی به نیروی مذهبی، انتقادات رهبران این نیرو را ناشی از تعهد و ایمان دینی آن ها نمی دانست و به قدرت طلبی و خصلت های نفسانی آن ها نسبت می داد، به همین جهت در اولین برخورد، فداییان اسلام را در بند می کند و تعدادی از اعضای فداییان اسلام و رهبر آن، بیست ماه از بیست و هشت ماهِ حاکمیت دولت ملی را در زندان بسر می برند و در برخوردهای بعدی در جهت حذف آیت الله کاشانی قدم بر می دارد و کار به جایی رسید که در برخورد با عناصر فعال سیاسی نیروی مذهبی، به مقدسات دینی اهانت شد که مراجعه به مقالات و کاریکاتورهای روزنامه های آن دوران مثل چلنگر، فروتن، توفیق، حکیم باشی، نیروی سوم، جبهه آزادی، حریر، شورش و... مؤید این مطلب است. بدین ترتیب خصلت غیردینی و ضددینی جبهة ملی نه تنها نسبت به مسائل اجتماعی، بلکه نسبت به مسائل دینی نیز آشکار و علنی گردید. البته رهبری جبهه ملی بیش از این نیز عدم تعهد خود را نسبت به مسائل فردی دین، نظیر کشف حجاب آشکار کرده بود، دکتر مصدق در مورد کشف حجاب می گوید: «... قبل از اینکه بانوان محترم در ایران کشف حجاب کنند، من در اروپا با خانواده ام کشف حجاب کردم...» اما فضای تبلیغاتی ضد دینی در زمان حاکمیت ملی گراها، موج نوینی را به وجود آورد که حساسیت تمام بخش های مذهبی را برانگیخت و خود را در مقابل آنها قرار داد.
ب) اشتباهات سیاسی ملی گراها:
1. عدم جلب حمایت مردمی: یکی از اشتباهات سیاسی نهضت ملی این بود که علی رغم بی اعتقادی به باورهای دینی مردم، حداقل به عنوان یک حرکت سیاسی در صدد جلب حمایت نیروی مذهبی بر نیامد و با ساده انگاری تمام می پنداشت بدون وساطت مذهب به نیروی ملت مستظهر است. دکتر مصدق در پاسخ به نامه آیت الله کاشانی (27 مرداد 1332) که خطر کودتا را گوشزد کرده بود و آماده حمایت از او بود، می نویسد: «27 مرداد مرقومة حضرت آقا، به وسیلة آقای حسن آقای سالمی زیارت شد، این جانب مستظهر به پشتیبانی ملت ایران هستم. والسلام البته بی توجهی به نیروی مردمی برخاسته از مذهب خطایی بود که بر جو غالب روشنفکران آن سالها حاکمیت داشت و تنها مختص نیروهای ملی گرا نبود. اگر آنها قدرتِ یک تصمیم بخردانة سیاسی را داشتند، می بایست لااقل به همان اندازه که به حمایت آمریکا در درگیری با انگلستان امید داشتند و در راه جلب آن تلاش می کردند، به حمایت نیروی مذهبی نیز دل می بستند و برای تحصیل آن می کوشیدند، اما رهبری نهضت ملی نه تنها نسبت به آنها بی اعتنا بود بلکه به آن بخش از نیروی مذهبی که استعداد همکاری با او را بیش از دیگر بخش ها دارا بود، به عنوان خطرناک ترین رقیب و دشمن خود نگاه کرد و تمام تلاش خود را برای حذف آن به کار بست
مقایسه ای کوتاه بین حوادث سی تیر 1331 با بیست و هشت مرداد 1332 گواهی گویا بر این ادعا است، در سی تیر دکتر مصدق استعفای خود را تقدیم کرد و از سیاست کناره گرفت، دربار به فرماندهی قوام با تمام قوای نظامی به میدان آمد، با این حال دربار قبل از مهلتی که آیت الله کاشانی برای آن مقرر کرده بود، با خواری تمام شکست را پذیرفت ولی در بیست و هشت مرداد در حالی که مصدق، تمام قوای نظامی و بلکه با انحلال مجلس تمام امکانات قانونی کشور را در دست داشت، با حضور تعدادی رجاله و با خرج دلارهایی اندک، از سیاست کنار گذاشته شد.
2. تکیه و اعتماد به آمریکا: اشتباه سیاسی دیگر نهضت ملی، اعتماد ساده لوحانه به آمریکائی ها بود، که سابقه آن به قبل از حوادث ملی شدن صنعت نفت بر می گردد.  آنها در دورانی که آمریکا خود را در حریری از آزادی خواهی پیچیده و برای فریب ملتها از حقوق بشر و آزادی سرزمین های مستعمره دم می زد، باب مذاکره و تفاهم را با این دولت باز کردند و در جانبداری از منافع او کوشیدند. دکتر مصدق زمانی که ترومن ریاست کمیسیون دفاع ملی را در سنای آمریکا به عهده داشت، ارتباطاتی با او برقرار کرد و تا آخرین روز اقتدارش بعنوان رئیس جمهور امریکا، این مراودات را با وی ادامه داد و در روزهایی که مبارزه علیه شرکت نفت ایران و انگلیس را آغاز کرد، مراتب را طی نامه ای به اطلاع ترومن رساند و از دولت امریکا درخواست کمک و معاضدت نمود
بررسی اسناد و مدارک موجود مؤید آن است که دکتر مصدق در طول زمامداری خود در جهت توسعه نفوذ امریکا در ایران تلاش کرده است در جریان نهضت ملی نفت، جبهه ملی برای رفع مشکلات اقتصادی که در درگیری با انگلستان پیش آمده بود، سیاست بهره گیری از امکانات و کمکهای امریکا با استفاده از تضاد موجود بین منافع امریکا و انگلیس را در پیش گرفته بود و برای اجرای این سیاست، میدان جدیدی را برای فعالیت های حزب توده فراهم ساخت تا از این طریق با بزرگ نشان دادن خطر حزب توده، حمایت از جبهة ملی را برای امریکا ضروری نشان دهداوج گیری فعالیت حزب توده و همراهی ضمنی دولت ملی از آن، زمینة دیگری را برای اتهام این جبهه در نزد نیروهای مذهبی فراهم آورد. نزدیکی ملی گراها به امریکا تا آنجا پیش رفت که آنها برای حل مسئله نفت به توافق کامل با هم رسیده بودند و تنها مانعِ سد راه، آیت الله کاشانی و نیروهای مذهبی بودند که این موضوع در گزارش لوئی هندرسین سفیر کبیر آمریکا در ایران به وزارت امور خارجه امریکا در فروردین ماه 1331 به روشنی بیان شده است بهر حال مصدق و ملی گراها بعلت اعتماد و تکیه بر امریکائیها از نیروهای مذهبی فاصله گرفتند، اما امریکائیها برخلاف وعده های خود و لبخندهای اولیه، نهایتآً نیروهای استبداد و شاه را ترجیح دادند و کودتای 28 مرداد را طرح‌ریزی و اجرا نمودند و دولت ملی را سرنگون کردند.
در خوشبینانه ترین حالت می توان گفت که عملکرد ملی گراها در جهت تضعیف نیروی مذهبی که به شکست خود آنها نیز انجامید،‌ الزاماً یک رفتار آگاهانه که متصف به خیانت و یا در خدمت حاکمیت امریکا باشد، نبود، هر چند که آمریکا از این جریان و رفتار آگاهانة عواملی که وابستگی آن ها به استعمار مسلم و اثبات شده بود، استفاده کرد.
رفتار ملی گراها و رهبری آنرا در نحوة نگاه آنها به دین که با اشتباهات سیاسی نیز همراه شده است، ‌می توان توجیه کرد. آنها برای تأمین اهداف روشنفکرانة خود با حرکت ضداستعماری نیروی مذهبی هم آهنگ شدند و از این رهگذر قدرت و توان مردمی چشمگیری پیدا کردند، اما بعد از به قدرت رسیدن، به دلیل دیدگاه غیرمذهبی خود در پی اجرای سیاستی برآمدند که به جدایی آن از دیانت معترفند و با اتخاذ یک سیاست غیردینی، زمینة انتقاد نیروی مذهبی را فراهم آوردند و اشتباهات سیاسی آنها از نحوة برخورد با انتقادات این نیرو آغاز شد و نهایتاً به شکست نهضت ملی منجر شد. اگر کودتای 28 مرداد هم رخ نمی داد همین نگرش غیر دینی و اشتباهات سیاسی موجب شکست آنها می شد.
بنابر اصل عبرت گیری از حوادث و رویدادهای تاریخی و با توجه به مطالب ارائه شده می توان گفت که حرکت و جنبشی در جامعه ایران موفق است و عدالت اجتماعی، امنیت،‌ آزادی و ارزشهای متعالی و رفاه را برای مردم تأمین می کند که، 1. صبغه و اندیشه مذهبی بر آن حاکم باشد و به نیروی عظیم مذهبی اعتماد کند. 2. مردم را محور و تکیه گاه خود در تمام امور قرار دهد و 3. رهبران آن از دیانت و کیاست لازم برخوردار باشند. تحلیل چرایی و چگونگی آنها در حوزه کارآمدی نظام اسلامی به واقعیت نزدیکتر است تا بررسی آنها در حوزه تقابل با انقلاب اسلامی، و به راه خطا رفته اند کسانی که انقلاب اسلامی 57 را مثل جنبشهای مشروطه و نهضت ملی شکست خورده، می پندارند، زیرا نیز باید اشاره کرد که شکست برای یک حرکت و جنبش به دو صورت متصور است:
اول آنکه، جنبش بوسیلة نیروهای مخالف در هم کوبیده شود و رهبران آن دستگیر یا اعدام و یا منزوی شوند. مثل نهضت ملی که دچار چنین سرنوشتی شد.
تصور دوم از شکست یک جنبش این است که اگر چه از نظر ظاهری پابرجاست، اما چنان تغییر ماهیت داده و از اهداف اولیه دور شده که دیگر از نظر معنی چیزی از آن باقی نمانده و قالبی است میان تهی و روحی است بدون جسم، مانند نهضت مشروطیت که تدریجاً چنین فرجامی را داشت.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. اسرار کودتای 28 مرداد، سی. ام. وودهاوس، ترجمه: دربندی.
2. سند سازمان سیا علیه مصدق، ترجمه انوشه.
3. نگرشی کوتاه بر نهضت ملی ایران.
4. بیانیة سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی.
5. اسرار کودتا، ترجمه حمید احمدی.

منبع:سایت اندیشه قم


شعار بیشتر بیان عاطفی حرکت اجتماعی است و به دلیل داشتن رنگ عاطفی از قدرت برانگیختن بالایی برخوردار می باشد به همین دلیل شعارهای سیاسی - اجتماعی نوعی همدلی و همدردی به دنبال خود می آورند.
وقتی که مبارزه اجتماعی آغاز گردیده نهضت ناچار است خود را به شکلی مطلوب معرفی نماید و برنامه خود را برای تغییرات فراگیر عرضه نماید. و تظاهر کنندگان بایستی وحدت عقاید خود را به نوعی نشان دهند شعار سیاسی - اجتماعی دارای سابقه تاریخی بسیار زیادی است، از دوران های دور در پیکارها، وقتی دو لشکر با یکدیگر روبرو می شدند، سعی می کردند با فریاد و هلهله روحیه طرف مقابل را تضعیف و روح حرکت دسته جمعی را در میان افراد خودی افزایش دهند. در جنگ های تن به تن نیز خواندن رجز و توصیف دلاوری و سلحشوری خود و بیان ضعف و زبونی طرف مقابل از جمله حربه های روانی جنگ بوده است ...
در جنگ های صدر اسلام نیز خواندن رجزهای حماسی رایج بود. مسلمانان در جنگ ها با شعار «الله اکبر» وارد میدان رزم می شدند. و این فریاد تکبیر گاهی چنان در دل دشمنان اثر می کرد که منجر به عقب نشینی آنان می گردید. در میدان نبرد با هر پیروزی بانک تکبیر مسلمانان بلند می شد. پیامبر اسلام نیز علاوه بر بحث و تحلیل علل بعثت خود گاهی در مسجد حضور می یافت و با شعارهای توحیدی دیگرن را متوجه حرکت خود می نمود.
در سایر نهضت های مذهبی، ملی و میهنی نیز طلایه داران انقلاب اجتماعی - سیاسی از شعار دهندگان بودند. که نمونه های آن در طول تاریخ به وفور یافت می شود.
ویژگی های شعارهای اجتماعی - سیاسی:
شعار اجتماعی باید در تعقیب اهداف مشخصی باشد پیوستگی بین شعارها و هدف ها نهضت باعث می شود که شعارها از انحراف و کجروی دور ماند و نهضت به سمت هدف های حرکت نماید. اگر مقصود از شعار معرفی نهضت باشد، باید مشخص کننده سه عنصر اساسی نهضت باشد:
1. نظام رهبری و رهبر: با بیان نام رهبران اجتماعی می توان توجه را به سوی آنان متمرکز کرد. حمل عکس رهبر یا رهبران از معمولی ترین روش ها است. زیرا مشخص کردن رهبر نهضت از ضروری ترین جنبه های جنبش اجتماعی است.
2. راه نجات: ایدئولوژی ها باید قادر باشند وضعیت مورد اعتراض مردم را تغییر دهند. اگر راه نجات از وضعیت نامطلوب نامشخص باشد راه آینده گنگ و مبهم خواهد بود.
3. بیان اختلافات: شعارها باید منعکس کننده اختلافات اساسی و بنیادی نهضت با وضع موجود باشند، و با بیان آرمان ها و اهداف آینده، دشمنان نهضت را معرفی نمایند.
بنیادهای اصلی قیام اسلامی:
الف) وحدت: از ویژگی های بارز انقلاب اسلامی وحدت بالای گروه های گوناگون شرکت کننده در آن است. امام نیز به عنوان رهبر قیام هوشیارانه بر مسأله وحدت پای می فشرد و تفرقه را موجب تباهی می دانست.
شدت تأکید ایشان منجر به وحدت در میان سران جنبش و انتقال آن به لایه های پایین جامعه شد به گونه ای که در شعارهای مردمی تجلی یافت. بر اساس این شعارها، تنها ضامن آزادی، اتحاد در مقابل رژیم پهلوی بود ... برخی شعارها از اقشار مختلف مردم درخواست پیوستن به نهضت را می کرد:
1. اتحاد، اتحاد حافظ آزادی است. اختلاف، اختلاف اعاده بردگی است.
2. اتحاد ضامن پیروزی ماست تشکّل کلید پیروزی ماست. اتحاد، همبستگی، مقاومت.
3. پیروزی انقلاب با اتحاد و وحدت. تفرقه، تفرقه سلاح دشمن ماست. تفرقه، تفرقه سلاح شاه خائن. دانشجو، محصل. معلم پیوندتان مبارک. روحانی، دانشجو پیوندتان مبارک. درد ما درد شماست، مردم به ما ملحق شوید. دین ما دین شماست، مردم به ما ملحق شوید.
4. برای حفظ قرآن مردم به ما ملحق شوید، اتحاد، اتحاد ای دانشجو، ما با هم متحد می شویم تا بر کنیم ریشه استبداد‌ را. اتحاد، اتحاد ای کارگر ما با هم متحد می شویم تا بر کنیم ریشه استعمار‌ را.
ب) رهبری: شعارهایی که موضوع آنها رهبری قیام بود، عمدتاً بر چند محور بود:
تأکید بر رهبری و مرجعیت امام، حمایت از برنامه های رهبری، درخواست های مردم از نظام حاکم در مورد امام:
الله اکبر خمینی رهبر، الله الله، نصر من الله، رهبر روح الله. اربعین حسینی است، پیروزی از خمینی است. بیا خمینی وطن انقلاب است. نقش مخالفین تو بر آب است، ارتش ما ارتش ملی شده، گوش به فرمان خمینی شده.
ج) حکومت اسلامی: شعارهای بسیاری به طور صریح به برقراری حکومت اسلامی و نفی سلطنت مطلقه اشاره دارند. برخی از شعارها، مشروعیت حکومت منصوب به شاه را در مقابل مشروعیت منصوب به امام زیر سؤال می بردند: خلق بپا می کند جمهوری اسلامی، خلق بپا می کند حکومت مردمی، ما می خواهیم تمامی جمهوری اسلامی، جمهوری اسلامی آری، حکومت خودکامان هرگز، به سلطه جویان شرق و غرب فروش خاک ایران هرگز. یک مملکت یک دولت، آنهم به به رأی ملت.
د) استقلال: نظر به ماهیت وابسته رژیم پهلوی به قدرت های خارجی، بخشی از شعارها با اشاره به این مسئله از امتیازات وسیع بیگانگان در تصمیم گیری های داخلی ابراز نارضایتی می کردند.
استقلال، استقلال، نتیجه انقلاب. استقلال، آزادی، قانون اساسی. استقلال، آزادی، برایش می جنگیم. استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی. جمهوری اسلامی تنها ره نجات است، سلطنت پهلوی دشمن آب و خاک است. شاه ایران کند نوکری اجنبی، لعنت بر این حکومت پهلوی، مرگ بر پهلوی، نوکر اجنبی، نفت را کی برد؟ آمریکا، گاز را کی برد؟ شوروی، پولش را کی خورد؟ پهلوی. مرگ به پهلوی.
و) آزادی: یکی از موضوعات مهم دیگر آزادی بود، یعنی رهایی از سلطنت استبدادی، و حق حاکمیّت بر سرنوشت خویش، برخی از شعارها با الگوگیری ضمن یادآوری نهضت امام حسین ـ علیه السّلام ـ مردم را دعوت به پیروی از رهبر آزادگان جهان، برای کسب آزادی کرده گاهی نیز در فضای آزادی به یاد شهدا، از تلاش آنان برای کسب آزادی تجلیل می کند. آزادی فرهنگ ماست، خاموش ماندن ننگ ماست. آزادی، آزادی، این است شعار ملی. مکتبی خمینی، و مکتب آزادگی است، هدف از نهضتش رهایی از بردگی است. آزادی نهایی، جمهوری اسلامی. یا مرگ یا آزادی، یا مرگ یا رهایی، درود بر فدایی این ندای آزادی جای شهدا خالی، این طلوع آزادی است جای شهدا خالی است.
ی) عدالت: یکی از خواسته های انقلابیون توزیع عادلانه ثروت های ملی بین مردم بود. مردم به انحاء مختلف نفرت خود را از غارت بیت المال و چپاول اقتصادی کشور به وسیلة بیگانگان و عوامل داخلی آنها اعلام می کردند و در مقابل حمایت خود را از طبقات محروم جامعه نظیر کارگران و کشاورزان که در نتیجه سیاست های غلط اقتصادی بیشترین ضرر را متقبل شده بودند، اعلام می نمودند. رژیم شاهنشاهی سر منشأ فساد است، جمهوری اسلامی مرکز عدال و داد است.

منبع:سایت اندیشه قم


دکتر محمدحسین پناهی*
اشاره
یکی از منابع مهم برای مطالعه انقلاب‌ها، شعارهای آنهاست. این منبع در انقلاب اسلامی ایران دارای ابعاد گسترده‏ای است که تاکنون مطالعه جدّی جامعه‌شناختی در آن صورت نگرفته است. هدف این مقاله بررسی اهداف و زمینه‌های وقوع انقلاب اسلامی براساس شعارهای آن است.
بر اساس این بررسی، وضعیت نامطلوب فرهنگی و سیاسی رژیم پهلوی از مهم‌ترین عوامل وقوع انقلاب اسلامی بوده است.

طرح مسئله
برای وقوع هر انقلاب، وجود شرایطی عینی و ذهنی و زمینه‌های مناسب ضرورت دارد، ولی کافی نیست. افزون بر این عوامل، ایده‌های نو و ایدئولوژی انقلابی نیز باید شکل بگیرد تا نه تنها تبیین کننده شرایط نابسامان موجود باشد، بلکه اهداف و آرمان‌های انقلاب را مشخص کند و امید پیروزی و شوق ایجاد وضع بهتر را در دل مردم برافروزد.
هر انقلابی دارای شعارهایی است که ریشه در ایدئولوژی انقلاب و فرهنگ آن جامعه دارد. این شعارها بیان کننده نگرش ایدئولوژی انقلاب، انقلابیون و توده‌های انقلابی نسبت به وضع نابسامان موجود، اهداف و ویژگی‌های نظام آرمانی و نحوه انتقال جامعه از وضع موجود به وضع آرمانی هستند. از این روست که شعارهای هر انقلاب از اسناد گرانبها و یکی از مهم‌ترین منابع مطالعه فرآیند، ارزش‌ها و آرمان‌های آن انقلاب و زمینه‌های اجتماعی و علل وقوع آن به شمار می‌روند.
در انقلاب اسلامی ایران، شعارها نقش بسیار مهمی ایفا کرده‌اند؛ به گونه‌ای که از جهت شمار شعارهای انقلابی، در هیچ انقلابی این تعداد شعار دیده نشده است** از این روی باید در فرایند آن، شعارهای بسیاری در مورد نابسامانی‌های جامعه پیش از انقلاب و آرمان‌ها و اهداف انقلاب اسلامی مطرح شده باشد که مطالعه آنها حائز اهمیت فراوان است.
هدف این مقاله بررسی زمینه‌های مساعد و اهداف انقلاب اسلامی بر اساس مطالعه شعارهای انقلاب است. به عبارت روشن‌تر، این مقاله در پی پاسخگویی به دو پرسش کلی است:
1. وضعیت حاکم در رژیم پهلوی در شعارهای انقلاب اسلامی چگونه منعکس شده است؟ یا دقیق‌تر اینکه نابسامانی‌های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و غیره در شعارهای انقلاب تا چه حد و به چه نسبتی مطرح شده‌اند؟
2. اهداف و آرمان‌های انقلاب اسلامی و چند و چون آنها در شعارهای انقلاب اسلامی چگونه مطرح شده است؟

روش تحقیق
الف) جمع‌آوری شعارهای انقلاب
برای هر نوع مطالعه درباره شعارهای انقلاب اسلامی، نخست در ابتدا می‌بایست شعارهای انقلاب جمع‌آوری می‌شدند. به همین منظور می‌باید کلیه منابعی که احتمال داشت شعاری از انقلاب اسلامی در آنها وجود داشته باشد، بررسی می‌شدند. بنابراین، به کمک گروهی از پژوهندگان آموزش‌دیده همه کتابخانه‌های مهم در سراسر کشور، شامل کتابخانه‌های عمومی و دانشگاهی و سازمان‌های دولتی که جمعاً حدود 130 کتابخانه در 56 شهر می‌شدند، جست و جو شدند تا هر نوع کتاب، سند، روزنامه، مجله، و حتی دست‏نوشته‌ای که احتمال داشت حاوی شعارهای انقلابی باشد، بررسی شود.
شعارهای جمع‌آوری شده برای این تحقیق متعلق به دوره‌ای چهار ساله از مهرماه 1356 تا شهریور 1360 هستند.
نتیجه این مرحله از تحقیق، به دست آمدن بیش از هشت هزار عبارت مختلف بود که تحت عنوان شعارهای انقلابی در منابع مختلف درج شده بودند. این شعارها در واقع، مجموعه‌ای بی‌نظیر از فرهنگ انقلاب اسلامی را به دست می‌دهند.
ب) روش جداسازی شعارها از غیرشعارها
از آنجا که عبارات جمع‌آوری شده از منابع بدون نقد و بررسی ویژگی‌های شعارهای انقلابی، «شعار» تلقی شده بودند، ضرورت داشت نخست، شعارهای واقعی از عبارات شعارگونه جدا شوند تا شعارهای واقعی انقلاب اسلامی به دست آید؛ کاری که در هیچ یک از تحقیقات پیشین انجام نشده بود. برای این کار می‌بایست بر مبنای تعریفی دقیق از «شعار انقلابی»، کلیه عبارات جمع‌آوری شده با روش تحلیل محتوا تجزیه و تحلیل می‌شدند.
چون شعارهای انقلاب چکیده‌ای از ایدئولوژی انقلابی هستند و نقش مهمی در فرآیند بسیج انقلابی ایفا می‌کنند با بررسی‌ها و مطالعاتی که درباره ایدئولوژی انقلابی و بسیج انقلابی و نقش شعارها در بسیج به عمل آمد، مشخص گردید که هر شعار انقلابی باید دست کم پنج ویژگی مهم، شامل ویژگی‏های خاص زبانی، پیامی، نگرشی، ارزشی و سیاسی داشته باشد. با توجه به ویژگی‏های فوق، «شعار انقلابی» چنین تعریف شد:
شعار انقلابی عبارتی نسبتاً موزون و ساده و عامه فهمی است که بتواند دسته جمعی ادا شود و با تکیه بر عواطف و احساسات توده‌ای، ارزیابی منفی یا مثبتی از وضع موجود، یا وضع آرمانی، یا شخصیت‌های سیاسی آنها ارائه دهد و با قضاوتی ارزشی به توده‌ها جهت داده و آنها را دعوت به عمل سیاسی جمعی کند تا نظام حاکم را برانداخته و نظام آرمانی را جایگزین آن کند.
با دقت در تعریف فوق مشخص می‌شود که این تعریف دارای پنج بعد زمانی، پیامی، نگرشی، ارزشی و سیاسی است. هر یک از این ابعاد می‌بایست به صورت نظری و عملیاتی تعریف می‌شدند تا بر مبنای آنها شعارهای واقعی، که هر پنج بُعد را دارند، از شعارهای غیرواقعی جدا شوند. براساس این تعاریف که در این مقاله امکان پرداختن به آنها نیست، پرسشنامه‌ای تدوین شد و به وسیله آن، همه شعارهای جمع‌آوری شده تحلیل محتوا شدند و شعارهای واقعی از غیرواقعی جدا گشتند. مثلاً در این بررسی، عبارات «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی»، «الله‌اکبر، خمینی رهبر»، «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» حاوی هر پنج بُعد تشخیص داده و شعار تلقی شدند، ولی عبارت «نهضت اسلامی تا پیروزی کامل ادامه دارد» با توجه به وزن‌های زبان فارسی، موزون تشخیص داده نشد و غیر شعار تلقی گردید.
بدین ترتیب از حدود 8200 عبارت جمع‏آوری شده، 4153 شعار متفاوت برای انقلاب اسلامی ایران به دست آمد. با حجم فراوانی که شعارهای واقعی انقلاب اسلامی ایران دارند، معلوم می‌شود که در این انقلاب شعارها یکی از سلاح‌های مهم مبارزه انقلابی با رژیم پهلوی بوده‌اند.
ج) روش تجزیه و تحلیل شعارهای انقلاب اسلامی
پس از مشخص شدن شعارهای انقلاب، کار تجزیه و تحلیل آنها انجام شد. برای این کار لازم بود چارچوبی مفهومی از مطالعه نظریات انقلاب ساخته شود تا اساس تجزیه و تحلیل شعارها قرار گیرد. با مطالعه‌ای که در زمینه نظریات انقلاب به عمل آمد، بعضی از نظریات برای این کار مناسب‌تر از بقیه تشخیص داده شدند.
مثلاً، نظریه نوسازی و نهادمندی که هانتینگتون ارائه نموده، حاوی مفاهیمی است که می‌تواند کمک خوبی برای تجزیه و تحلیل شعارهای انقلاب اسلامی باشد. همین طور، نظریه جامعه توده‌وار که یکی دیگر از نظریات مهم انقلاب است، مفاهیم مناسبی برای تجزیه و تحلیل شعارهای انقلاب اسلامی به دست می‌دهد. از نظریه کشمکش سیاسی چارلز تیلی نیز که توجه خاصی به مباحث بسیج سیاسی کرده، مفاهیم مفیدی برای بررسی انقلاب اسلامی می‌توان گرفت. اما هیچ کدام از نظریات فوق به تنهایی نمی‌توانستند چارچوب مفهومی مناسبی برای تجزیه و تحلیل شعارهای انقلاب اسلامی باشند. بنابراین لازم بود که چارچوبی مفهومی از تلفیق مفاهیم نظریات مختلف تدوین گردد تا بر آن اساس، شعارهای انقلاب اسلامی تجزیه و تحلیل شوند. از آنجا که هدف این مقاله تجزیه و تحلیل کلیه شعارهای انقلاب نیست، برای جلوگیری از اطاله کلام، از توضیح کامل این چارچوب خودداری و فقط در حد نیاز به آن اشاره می‌شود. مضافاً اینکه تحقیق حاضر، تحقیقی توصیفی و فاقد فرضیه‌های عِلّی است، و تنها برای پاسخگویی به دو پرسش کلی مطرح شده است. بر مبنای این چارچوب مفهومی تلفیقی، شعارهای انقلاب اسلامی به شش محور تجزیه شدند که هر یک دارای مقوله‌های متعددی بودند. این شش محور از این قرارند:
1. شرایط و عوامل داخلی، یا شعارهای مربوط به وضعیت نامطلوب رژیم پهلوی تا پیش از سرنگونی، که در واقع، زمینه‌های مساعد انقلاب از منظر شعارهای انقلاب را در بردارند؛
2. شعارهای مربوط به ارزش‌های اساسی و اهداف و آرمان‌های انقلاب اسلامی که در این مقاله به آنها پرداخته خواهد شد؛
3. شعارهای مربوط به چگونگی سرنگون کردن رژیم پهلوی؛
4. شعارهای مربوط به مرحله به قدرت رسیدن انقلابیون؛
5. شعارهای مربوط به شخصیت‌های انقلابی و ... ؛
6. شعارهای مربوط به نظام‌ها و شخصیت‌های سیاسی خارجی و بین المللی.
در خصوص هر یک از محورهای فوق نیز بر اساس چارچوب مفهومی تدوین شده، مقوله‌های لازم تعیین و سپس تعاریف نظری و عملیاتی آنها ساخته شد. بر اساس این تعاریف، پرسشنامه‌ای تهیه شد تا به کمک آن 4153 شعار به دست آمده دوباره تحلیل محتوا شوند. بدین ترتیب، تجزیه و تحلیل شعارهای انقلاب اسلامی انجام شد و چگونگی توزیع شعارهای انقلاب اسلامی به دست آمد. جدول شماره 1 توزیع شعارهای انقلاب اسلامی را در شش محور فوق نشان می‌دهد تا تصویری کلی از ساختار شعارهای انقلاب اسلامی به دست دهد.

جدول شماره 1 توزیع شعارهای انقلاب اسلامی برحسب محورهای تعیین شده
محورهای شعارها تعداد درصد
وضعیت نامطلوب رژیم پهلوی 885 3/21
ارزش‌ها، اهداف، و آرمان‌های انقلاب 738 7/17
چگونگی سرنگون کردن رژیم پهلوی 860 7/20
شعارهای پس از به قدرت رسیدن انقلابیون 593 3/14
شخصیت‌های انقلابی 643 5/15
نظام‌ها و شخصیت‌های سیاسی خارجی و بین‌المللی 434 5/10
جمع 4153 100

شعارهای مربوط به ارزش‌ها، اهداف و آرمان‌های انقلابیون 738 شعار (7/17% شعارها) هستند. با توجه به اینکه معمولاً اهداف و آرمان‌های انقلاب‌ها مبهم و کلی مطرح می‌شوند، وجود این همه شعار انقلابی در این محور نشان‏دهنده آن است که این اهداف نه تنها در زمینه‌های متعدد، بلکه نسبتاً روشن و مشخص مطرح شده‌اند.

زمینه‌های مساعد انقلاب اسلامی از منظر شعارهای انقلاب
جامعه‌شناسان و دانشمندان بسیاری سعی کرده‌اند با استفاده از نظریه‌های انقلاب، زمینه‌های مساعد و علل وقوع انقلاب اسلامی را دریابند. در بیست سال گذشته حدود 1200 عنوان کتاب و صدها مقاله علمی در سراسر دنیا درباره انقلاب اسلامی ایران نوشته شده که بسیاری از آنها سعی در تبیین انقلاب اسلامی کرده‌اند (مثلاً، ر ک: امیرخانی، 1378).
برای نمونه، بعضی منابع تلاش کرده‌اند با بهره‌گیری از نظریات نوسازی انقلاب اسلامی را تبیین کنند. ادعای این نظریات این است که علت اصلی انقلاب اسلامی، نوسازی سریعی بود که شاه در ایران اجرا کرد. مثلاً جرالد گرین در کتاب انقلاب در ایران ادعا می‌کند که فرآیند سریع نوسازی در ایران، مردم را سیاسی و متقاضی مشارکت سیاسی واقعی کرد. ولی شاه ایران فقط امکان مشارکت صوری به آنان داد. این وضعیت باعث ایجاد بحران مشارکت در کشور شد و مردم را به بسیج سیاسی برضد حکومت برانگیخت. جک میکلوس نیز در کتاب انقلاب ایران و نوسازی از همین نظریه پیروی کرده است.
بعضی دیگر، از نظریات مختلف مارکسیستی، که عامل اقتصادی و طبقاتی را علت اصلی انقلاب می‌دانند، برای تبیین انقلاب اسلامی استفاده کرده‌اند. مثلاً‏ خانم تدا اسکاکپال با استفاده از نظریه مارکسیستی ساختاری ادعا کرده است که انقلاب اسلامی ایران مبنای طبقاتی داشته و طبقات متوسط قدیم و جدید برضد طبقه حاکم قیام کرده و آن را ساقط کرده‌اند. البته وی در تبیین انقلاب اسلامی از بُعد ساختاری از نظریه خود عقب‌نشینی و نقش رهبری را در این انقلاب، مهم تلقی می‌کند، به علاوه، وی اقرار می‌کند که انقلاب اسلامی ایران، بر مبنای نظریه او، با انقلاب‌ها فرانسه، روسیه و چین که وی در کتاب دولت و انقلاب اجتماعی تبیین کرده است، کاملاً متفاوت است.
برخی دیگر از نظریه‌پردازان، انقلاب اسلامی را تبیین مذهبی کرده و علت اصلی انقلاب را در ویژگی‌های مذهبی ایران جست و جو کرده‌اند. مثلاً حامد الگار سعی کرده است نشان دهد که ریشه‌های انقلاب اسلامی در تحولات نهادی و ایدئولوژیکی نهفته است که در مذهب شیعه در ایران پس از سده شانزدهم میلادی شکل گرفته‌اند. به نظر او، اعتقادات مربوط به امامت، غیر مشروع بودن نظام‌های غیر دینی، شهادت و اجتهاد، نقش مهمی در به وجود آمدن انقلاب اسلامی ایفا کرده‌اند.
سرانجام، بعضی دیگر از محققان به جای تبیین تک علتی، تبیین چند علتی از انقلاب اسلامی ارائه داده‌اند. برای مثال، نیکی کدی سعی می‌کند به علل فرهنگی، سیاسی و اقتصادی در تبییین انقلاب اسلامی بپردازد. وی در کتاب ریشه‌های انقلاب خود می‌نویسد:
ترکیبی از تورم، کمبودها و توزیع نا برابر آشکار درآمد، احتمالاً بیشتر به رشد نارضایتی‌ها دامن زد تا عامل نوسازی سریع که به طور معمول در غرب به آن اشاره می‌شود. عمدتاً چگونگی اجرای نوسازی و نتایج این خط‏مشی‌ها بود که در این رابطه اهمیت داشتند، و از خودبیگانگی فرهنگی که در اواخر 1970 اتفاق افتاد نیز مهم بود.
فرد هالیدی نیز تبیین چند علتی از انقلاب اسلامی می‌کند. او پنج عامل را در وقوع انقلاب اسلامی مهم می‌داند که عبارت‌اند از: توسعه سریع و ناموزون اقتصادی، ضعف سیاسی پادشاهی به دلیل مشروعیت پایین و مبنای اندک مردمی آن، ائتلاف وسیع گروه‌های مخالف، نقش بسیج سیاسی اسلام مخصوصاً مذهب شیعه که هم ایدئولوژی و هم سازمان و هم رهبری فرهمندانه تأمین می‌کند، و بالاخره شرایط مبهم و غیرشفاف بین‌المللی رژیم پهلوی.
چنان که ملاحظه می‌شود، در مثال‌های فوق، تبیین‌های تک علتی و چند علتی مختلفی از انقلاب اسلامی ایران به عمل آمده و هر یک علت یا علل خاصی را برای وقوع انقلاب ذکر کرده‌اند. هر چند که این مطالعات با اهمیت بوده و در شناخت بهتر انقلاب اسلامی سودمندند، ولی هیچ یک تبیین رضایت بخشی از انقلاب اسلامی ایران به دست نداده‌اند. شاید بررسی شعارهای انقلاب اسلامی، به ویژه شعارهای مربوط به وضعیت نامطلوب رژیم پهلوی بتواند پرتو جدید و بهتری به علل وقوع انقلاب اسلامی بیندازد؛ چرا که نشان می‌دهد مردم ایران از کدام خصوصیات رژیم پهلوی منزجر بوده و آن را محکوم کرده‌اند.
855 شعار این محور به ابعاد فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی تجزیه شده‌اند که مردم آنها را در جهت محکومیت، مخالفت، ضدیت و اعتراض به وضعیت نامطلوب رژیم گذشته مطرح کرده و سرداده‌اند. جدول شماره 2 چگونگی توزیع این شعارها را نشان می‌دهد.

جدول شماره 2 توزیع شعارهای مربوط به نفی و محکوم‏کردن وضعیت رژیم‏پهلوی
مقوله‌های شعار تعداد درصد
وضعیت سیاسی 863 5/97
وضعیت اقتصادی 7 8/0
وضعیت اجتماعی 6 7/0
وضعیت فرهنگی 4 5/0
سایر موارد 5 5/0
جمع 885 100

از توزیع شعارهای فوق می‌توان چنین نتیجه‌گیری کرد که کم شمار بودن شعارهای مربوط به مخالفت و محکوم کردن وضعیت اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی رژیم شاه لزوماً نشان دهنده رضایت مردم در این زمینه‌ها نیست. بلکه مردم ایران از وضعیت فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی بسیار ناراضی بودند، اما همه آن نابسامانی‌ها را از چشم شاه و رژیم او می‌دیدند و اصطلاحاً این نارضایتی‌ها «سیاسی» شده بود؛ به طوری که امکان تغییر آن اوضاع را تنها از طریق نابودی نظام سیاسی حاکم عملی می‏دانستند. در ادامه، هنگام بررسی اهداف و آرمان‌های انقلابیون، این مسئله روشن‌تر خواهد شد.
اکنون نگاهی دقیق‌تر به شعارهای مربوط به وضعیت سیاسی رژیم می‌اندازیم تا چگونگی توزیع آنها را در مقولات مختلف ببینیم.


جدول شماره 3 توزیع شعارهای مربوط به نفی و محکوم کردن وضعیت سیاسی و شخصیت‌های سیاسی رژیم پهلوی
مقوله شعار تعداد درصد
محمدرضا شاه 288 4/33
اعمال و سیاست‌های شاه 137 9/15
اعضای خانواده شاه 33 8/3
شاپور بختیار و اقدامات او 133 4/15
سایر عمال رژیم و اعمال آنها 44 1/5
رژیم سیاسی پهلوی 79 2/9
نظام سیاسی سلطنتی 29 4/3
نبود آزادی‌های سیاسی 25 9/2
سازمان امنیت کشور و کارکنان آن 24 8/2
ارزش‌های سیاسی نظام سلطنتی و رژیم 9 0/1
وابستگی رژیم و شاه به خارج 37 3/4
سایر موارد سیاسی رژیم 25 9/2
جمع 863 100

البته مردم ایران ضدیت و دشمنی خود را فقط متوجه خود شاه و سیاست‌های او نکرده‌اند، بلکه چنان که جدول فوق نشان می‌دهد، 108 شعار از این مجموعه (6/12%) برضد رژیم سیاسی پهلوی و نظام سیاسی سلطنتی مطرح شده‌اند. شعارهایی مانند «سلطنت پهلوی، دشمن آب و خاک است» و «رژیم شاهنشاهی، سرچشمه فساد است» از نمونه‌های این گونه شعارها هستند که در محکوم کردن رژیم پهلوی و نظام سلطنتی حاکم مطرح شده‌اند. به عبارت دیگر، این شعارها نشانگر بحران شدید مشروعیت یا از بین رفتن مشروعیت سیاسی و رژیم حاکم پهلوی و شخصیت‌های حکومتی آن هستند.
پس از شاه و سیاست‌های او، بیشترین شعارها، برضد شاپور بختیار، آخرین نخست وزیر شاه، مطرح شده است؛ زیرا او در پی حفظ نظام سلطنتی و رژیم پهلوی بود و از این جهت مورد خشم و نفرت مردم ایران قرار گرفت. 133 شعار (4/15%) از این شعارها برضد او مطرح شده‌اند. شعار «مرگ بر بختیار، نوکر بی‌اختیار» از این دسته است.
به طور خلاصه، قرار گرفتن 863 شعار انقلابی در زمینه ماهیت سیاسی رژیم پهلوی و شاه، نشان‌دهنده نارضایتی شدید مردم از شخصیت‌های سیاسی، نظام و رژیم سیاسی، نبود آزادی‌های سیاسی، و سیاست‌های شاه و عُمال اوست که باعث سلب مشروعیت از نظام شده و مردم را برضد آن شورانده است تا شاه و رژیم او را سرنگون کنند.
بنابراین، بررسی شعارهای انقلاب مربوط به وضعیت نظام پیشین نشان می‌دهد که نظام سیاسی ایران به علل مختلف، برای مردم ایران نظامی بود فاقد مشروعیت سیاسی، که در رأس آن پادشاهی قرار داشت که به دلیل سیاست‌ها و اقداماتش منفور مردم شده بود. همچنین رژیم پهلوی و نظام سلطنتی حاکم بر کشور نیز مورد قبول مردم نبود، و مردم آن را نظامی فاسد و تحمیلی و ضد مردمی می‌پنداشتند که حتی آنها را از ابتدایی‌ترین حقوق سیاسی خود، به کمک یک دستگاه امنیتی مخوف و ضد انسانی، محروم ساخته بود.
نبود پایگاه مردمی، رژیم را به دامن قدرت‌های خارجی برای حمایت گرفتن انداخته بود و این وابستگی باعث تشدید بحران مشروعیت رژیم و نفرت و دشمنی بیشتر مردم شده، آنان را برای برانداختن و سرنگون کردن رژیم مصمم‌تر می‌کرد.

اهداف انقلاب اسلامی ایران
انقلاب‌ها که در پی سرنگون کردن یک نظام سیاسی هستند، نمی‌توانند بدون ارائه اهداف و آرمان‏های خود و بدون ارائه تصویری از جامعه آرمانی و مطلوب‌تر خود، حمایت و مشارکت مردم ناراضی را برای انقلاب به دست آورده، آنها را آماده قیام و حرکت و جانفشانی در راه انقلاب کنند. اریک هافر تأکید می‌کند: «هیچ ایمانی قدرتمند نیست، مگر آنکه با ایمان به آینده نیز همراه باشد و مگر آن عنصری از خوشبختی و رفاه در خود داشته باشد. به همین ترتیب، یک نظام اعتقادی مؤثر، مزید بر آنکه یک منبع قدرت است، باید رمزگشای اسرار کتاب آینده هم باشد».
در انقلاب اسلامی ایران نیز ویژگی‌های نظام مطلوب و یا اهداف و ارزش‌های اصلی انقلاب، در قالب شعارهای انقلاب عنوان شده است. جدول زیر نتیجه تجزیه و تحلیل شعارهای انقلاب اسلامی در همین زمینه است:
جدول شماره 4 شعارهای مربوط به اهداف و ارزش‌های انقلاب اسلامی
نوع اهداف و ارزش‌ها تعداد درصد
اهداف و ارزش‌های سیاسی 261 6/39
اهداف و ارزش‌های فرهنگی 359 5/54
اهداف و ارزشهای اقتصادی 39 9/5
جمع 659 100

جدول فوق نشان می‌دهد که از 659 شعار مطرح شده درباره اهداف و ارزش‌های انقلاب اسلامی، 261 شعار (حدود 40%) درباره اهداف و ارزش‌های سیاسی بوده و نشان‏دهنده نوع نظام سیاسی و ویژگی‌های آن از نظر انقلابیون و مردم بوده است. ولی اکثر این شعارها درباره اهداف و ارزش‌های فرهنگی مطرح شده است که 359 شعار (حدود 54%) از این شعارهاست. این حجم از شعارهای انقلابی درباره فرهنگ، چه بسا نشان‏دهنده نارضایتی بیشتر مردم از وضعیت فرهنگی جامعه و رژیم باشد. اهداف و ارزش‌های اقتصادی شامل 39 شعار (حدود 6%) از این شعارهاست که بیانگر اولویت کمتر بعد اقتصادی از نظر مردم و انقلابیون است. به عبارت دیگر، شعارهای اندک اقتصادی می‌تواند نشان‏دهنده نارضایتی کمتر مردم از وضعیت اقتصادی خود و جامعه باشد. اکنون نگاهی دقیق‌تر به مقوله‌های هر یک از این ابعاد می‌افکنیم.

جدول شماره 5 توزیع شعارهای مربوط به اهداف و ارزش‌های سیاسی انقلاب
نوع اهداف و ارزش‌ها تعداد درصد
جمهوری اسلامی 56 5/21
حکومت اسلامی 16 1/6
آزادی سیاسی و حقوق سیاسی 69 4/26
اهداف و ارزش‌های سیاسی دیگر 44 9/16
نهادهای سیاسی خاص 46 6/17
سایر شعارهای مربوط به اهداف سیاسی 30 5/11
جمع 261 100

چنان که ملاحظه می‌شود، بیشترین تعداد شعارهای مربوط به اهداف و ارزش‌های سیاسی انقلاب، مستقیماً در مقوله آزادی سیاسی و حقوق سیاسی قرار دارند که 69 شعار (26%) از این شعارهاست. این تعداد شعارها نشان می‌دهد که مهم‌ترین هدف و ارزش سیاسی انقلاب اسلامی ایران، تحقق آزادی‌های سیاسی و حقوق سیاسی مردم در نظام آرمانی بوده است. اگر بُعد مشارکت و حقوق سیاسی مردم در نظام جمهوری را هم به آن اضافه کنیم، طبعاً تأکید بر آزادی و حقوق سیاسی قوی‌تر نیز می‌شود.
در دومین رده، شعارهای مربوط به جمهوری اسلامی قرار دارند که 56 شعار (5/21%) از آنها در آن جای گرفته، و نشان می‌دهد که انقلابیون و مردم ایران بر این باور بوده‌اند که نظام جمهوری اسلامی می‌تواند بهترین نوع نظام سیاسی برای آنان باشد و آزادی و حقوق سیاسی آنها را تأمین کند. افزون بر ارزش‌ها و اهداف سیاسی آزادی، سایر ارزش‌ها و اهداف سیاسی، مانند استقلال سیاسی نیز در 44 شعار (17%)از آنها مورد تأکید قرار گرفته است. بقیه شعارهای این جدول مربوط به حکومت اسلامی و بعضی از نهادهای سیاسی است.
بیشترین شعارهای این محور درباره ارزش‌ها و اهداف فرهنگی است که توزیع آنها در جدول شماره 6 آمده است:

جدول شماره 6 توزیع شعارهای مربوط به اهداف و ارزش‌های فرهنگی انقلاب
نوع اهداف و ارزش‌های فرهنگی تعداد درصد
ارزش شهادت و جانبازی در راه اسلام 148 3/41
دین اسلام و اهمیت و ضرورت آن 111 9/30
ارزش حجاب اسلامی 23 4/6
اسطوره‌های اسلامی 61 17
ارزش‌ها و هنجارهای اسلامی دیگر 13 6/3
سایر موارد فرهنگی 3 8/0
جمع 359 100

پس از این شعارها، بیشترین شعارهای این مقوله متعلق به ارزش و هدف دین اسلام و اهمّیت و ضرورت آن برای مردم ایران است. مردم ایران با 111 شعار که (31%) این شعارهاست، مستقیماً تأکید بر ارزش و هدف و آرمان اسلام و اسلام‌خواهی کرده و نشان داده‌اند که قیامشان برای اسلام و تحقق آرمان‌های جامعه اسلامی بوده است.
23 شعار (4/6%) هم مربوط به ارزش حجاب و رعایت پوشش اسلامی است و نشان می‌دهد که این ارزش، که شاه و رژیم او با آن مخالفت داشتند، برای انقلابیون حساسیت و اهمیت خاصی داشته است. شمار قابل توجهی از شعارهای فرهنگی مربوط به اسطوره‌های اسلامی است. 61 شعار (17%) از شعارهای این مقوله نشان می‌دهد که انقلابیون و مردم از وقایع تاریخی گذشته، خاصه تاریخ مبارزات شیعه، در انقلاب اسلامی بسیار بهره برده و آن را به مثابه ارزش‌های مهم الهام‌بخش خود تلقی کرده‌اند.
در نهایت، نگاهی نیز به اهداف و ارزش‌های اقتصادی مطرح شده در شعارهای انقلاب اسلامی می‌اندازیم که در جدول شماره 7 آمده‌اند:

جدول شماره 7 توزیع شعارهای مربوط به اهداف و ارزش‌های اقتصادی انقلاب
نوع اهداف و ارزش‌های اقتصادی تعداد درصد
نفی فقر و محرومیت اقتصادی 3 7/7
حمایت از طبقات محروم 32 1/82
نفی سرمایه‌داری و طبقات مرفه 3 7/7
سایر امور اقتصادی و طبقاتی 1 5/2
جمع 39 100


همچنان که قبلاً اشاره شد، کمترین شعارهای مربوط به اهداف و ارزش‌های انقلاب به بُعد اقتصادی تعلق دارند. از این میان، سه شعار برضد فقر و محرومیت اقتصادی و 32 شعار در حمایت از طبقات محروم جامعه است. به عبارت دیگر، حدود 90% این شعارها در حمایت از طبقات محروم و از بین بردن فقر و محرومیت در جامعه بوده است، و این نشان دهنده وجود فقر و محرومیت در جامعه، و نیز محکوم کردن رژیم به علت بی‌توجهی به این وضعیت بوده است؛ هر چند که تعداد این شعارها نشان می‌دهد مشکل اقتصادی مسئله اساسی جامعه نبوده است.
در بررسی اهداف و آرمان‌های انقلاب اسلامی به این نکته برمی‌خوریم که در شعارهای انقلاب توجه خاصّی به هنجارهای اجتماعی نشده است. به عبارت دیگر، به قول اسملسر انقلاب اسلامی یک انقلاب معطوف به هنجار نبوده است که هدف آن صرفاً تغییر و تعریف مجدد هنجارهای اجتماعی برمبنای ارزش‌های غالب رژیم پیشین باشد. بلکه انقلاب اسلامی ایران، یک انقلاب معطوف به ارزش بوده که هدف آن احیا، اصلاح و ایجاد ارزش‌های اجتماعی بوده است. از آنجا که دگرگونی‌های ارزشی لایه عمیق‌تری از پدیده اجتماعی به شمار می‌روند، آن چنان که اسلمسر توضیح می‌دهد، دگرگونی ارزش‌های اجتماعی اساسی‌تر از هنجارهای اجتماعی است و تغییر آنها هنجارهای مربوط را نیز دگرگون می‌کند؛ از این روست که در میان شعارهای مربوط به اهداف و آرمان‌های انقلاب اسلامی شعارهای مربوط به هنجارهای اجتماعی بسیار ناچیز است.

نتیجه گیری
با بررسی شعارهای مربوط به اهداف و آرمان‌های انقلاب اسلامی، اکنون بهتر می‌توان درباره زمینه‌های وقوع انقلاب اسلامی، به قضاوت پرداخت. چنان که ملاحظه شد، بیشتر شعارهای مربوط به وضعیت نامطلوب رژیم گذشته در بُعد سیاسی متمرکز بوده است و ظاهراً نشان می‌داد که علت اصلی وقوع انقلاب اسلامی، نارضایتی از وضعیت سیاسی رژیم و نظام بوده است. در آنجا اشاره شد که علت تجمع شعارهای انقلاب اسلامی در بُعد سیاسی می‌تواند افزون بر نارضایتی از وضعیت سیاسی رژیم، نتیجه سیاسی شدن نارضایتی‌های دیگر باشد.
اکنون با توجه به بررسی اهداف و آرمان‌های انقلاب اسلامی می‌توان علل پنهان در زیر شعارهای سیاسی را دریافت. قبلاً باید نکته‌ای را در نظر داشت: قاعدتاً شعارهای مربوط به اهداف و آرمان‌های انقلاب باید متوجه ابعادی از نظام اجتماعی بوده باشد که مردم و انقلابیون خواهان تغییر آنها هستند، نه ابعادی از جامعه که مورد اشکال اساسی مردم و نارضایتی آنها نبوده است. بنابراین با توجه به اینکه بیشترین شعارهای انقلاب اسلامی مربوط به اهداف و آرمان‌های انقلاب در بُعد فرهنگی بوده است، شاید بیانگر این باشد که نارضایتی مردم از وضعیت فرهنگی جامعه شدیدتر از سایر ابعاد بوده و شاید مهم‌ترین علت، انقلاب اسلامی بوده باشد. منتها، این نارضایتی تبدیل به نارضایتی سیاسی شده و در قالب شعارهای سیاسی مربوط به وضعیت نامطلوب رژیم گذشته نمود یافته است.
از آنجا که تعداد شعارهای مربوط به اهداف و آرمان‌های سیاسی انقلاب در ردیف دوم قرار گرفته است، اهمیت کمتر این بُعد را نسبت به بُعد فرهنگی نشان می‌دهد. به عبارت دیگر، یکی از علل انقلاب اسلامی، نامشروع بودن نظام سیاسی و ماهیت و کارکرد نظام سیاسی سلطنتی و رژیم پهلوی بوده است که انقلابیون، دگرگونی اساسی آن را نیز، مستقل از اهداف دیگر، خواستار شده‌اند. در نهایت، اهداف و آرمان‌های اقتصادی با کمترین تعداد شعارها، نشان می‌دهد که نارضایتی مردم از وضعیت اقتصادی رژیم پهلوی چندان زیاد نبوده است که مهم‌ترین آرمان انقلابیون متمرکز در دگرگونی وضعیت اقتصادی بوده باشد. به عبارت دیگر، مردم ایران با توجه به نارضایتی شدید خود از نظام سیاسی حاکم و وضعیت فرهنگی آن، می‌خواستند نظامی را، که جمهوری اسلامی نامیده‌اند، برپا کنند، و در قالب آن، به آزادی سیاسی، حقوق سیاسی و استقلال سیاسی دست پیدا کنند و از این طریق، اسلام و ارزش‌های فرهنگ اسلامی را در جامعه مستقر و نظامی اسلامی ایجاد کنند که در آن فقر و محرومیت اقتصادی نیز وجود نداشته باشد.
در نتیجه، اگر بخواهیم مهم‌ترین ریشه‌های انقلاب اسلامی را بر مبنای این تجزیه و تحلیل ذکر کنیم، باید بگوییم که ماهیت سیاسی نامطلوب و وضعیت نامطلوب فرهنگی جامعه، اساسی‌ترین ریشه و علل وقوع انقلاب اسلامی بوده‌اند. شاید با استفاده از این نوع بررسی‌ها بتوان نظریات مطرح شده درباره انقلاب اسلامی را دوباره ارزیابی و نظریه مناسب‌تری را برای تبیین انقلاب اسلامی ایران تدوین کرد.

پی‏نوشت‏


*. عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی.
**. با بررسی‌های مقدماتی که درباره شعارهای انقلابی انقلاب‌ها دیگر به عمل آمد، معلوم شد که تعداد شعارهای انقلابی در سایر جوامع بسیار محدود بوده است. مثلاً از بررسی هشت کتاب مربوط به انقلاب چین 35 شعار، از 9 کتاب مربوط به انقلاب فرانسه 23 شعار، و از پنج کتاب مربوط به انقلاب شوروی 28 شعار به دست آمده است. امیلکارکابرال، یکی از انقلابیون انقلاب گینه، در کتاب خود به نام انقلاب گینه، 52 شعار انقلابی برای این انقلاب عنوان کرده است.

منبع:سایت نشریه معارف

X