امام (ره)

امام (ره) شخصیتی در بالاترین حد روحانی، کاریسماتیک، مقتدر، با قدرت تفکر قیاسی ممتاز بودند.ایشان در پی صرف عمر طولانی در اشتقاق‏های قیاسی در فقه، منطق و فلسفه، بسیار متبحر شده بودند.تا جائیکه اگر هر آگزیوم و مقدمه‏ای به ایشان داده می‏شد به سرعت و بدون اشتباه و تردید، اشتقاق صحیح می‏نمودند (1).از طرف دیگر شخصیت، درجات عرفانی و نزدیکی ایشان به خداوند که مثلا در نامه‏های ایشان به عروسشان (م.ش.الموسوی الخمینی 1368)، یا به فرزندشان (م.ش.الموسوی الخمینی 1371)، یا اشعار ظریف عرفانیشان، همراه با عمق تفکر، نثر فصیح و بلیغ و خط"پخته"منعکس است، بی‏نیازی و شهامت و از خودگذشتگی ایشان را توجیه می‏نمود.ایشان همواره منطبق با نیازها و ارزشهای پیروانشان، با بیاناتی احساس برانگیز و تهیج و بسیج کننده، در عین حال شجاعانه و پرخاشگرانه سخن می‏گفتند.این ابعاد شخصیتی (که فقط برخی از آن در اینجا ذکر شد) در پیکری خوش سیما، شخصیتی مطبوع و رهبری محبوب را می‏ساخت، که در انقلاب‏ها و حرکتهای انقلابی جهان به سختی بتوان مشابه آنرا یافت.لذا امام بر اساس ضوابط فوق (به جز ضوابط شماره 6، 7، 8، و 9) بالاترین نمره را کسب می‏نمودند.

در عین حال برای اداره عملی یک جامعه بعد از انقلاب، چند خصوصیت اساسی دیگر نیز لازم بود، بالاخص: داشتن برنامه مشخص تجربه و تخصص در زمینه چگونگی اداره یک مملکت و تجربه عملی مقایسه‏ای در کشورهای دیگر.

از این نظر آقای مهندس بازرگان در حد محدودی برنامه و تجربه عملی برای اداره کشور داشت .

در مقابل، آقای بنی صدر، گر چه تا حدودی دارای تجربه مقایسه‏ای در کشورهای دیگر بود، اما از نظر خصوصیات شخصیتی، اسلامی و تجربه و شناخت کشور، امتیاز کمتری از سیاستمدار قبلی کسب می‏نمود.

با در دست گرفتن حکومت توسط روحانیون ایجاب می‏کند که شرایط آنها نیز مورد بررسی قرار گیرد.گر چه نقش روحانیون و شرایط آنها بطور مبسوط در فصل"نقش دین تشریح خواهد گردید .

روحانیون

در بین روحانیون نیز افراد متفکر کم نبود.زیرا آنها نیز مانند امام در تفکر قیاسی آموزش نسبتا قوی داشتند و از طرف دیگر از نظر درک ارزشهای مردمی، شجاعت و تقوا، بالاخص برخی از شاگردان امام برجسته بودند.اما آنها نیز عموما برای اداره یک کشور، دروس تخصصی نیاموخته و تجربه عملی نیندوخته بودند.زیرا روحانیون شیعه در طول تاریخ، همواره در اپوزیسیون بوده‏اند.آنها تجربه مقابله با نظام‏های حکومتی را تا اندازه‏ای داشته‏اند (که در براندازی نظام‏ها نیز مفید بوده است)، اما هرگز فرصت اداره یک کشور را به دست نیاورده بودند، تا از آن طریق تجربه لازم کسب نمایند.

بنابراین روحانیون متفکر ما علی الاصول به اقتضای شرایطشان آموزش نظری و تجربه عملی در زمینه حکومت کسب ننمودند.اما این بحث کلی بدان معنی نیست که آنها اساسا قادر به این کار نباشند.زیرا از یک طرف افراد متفکر در صورت احساس نیاز مبرم، همواره قادرند، تخصص‏های لازم را بدست آورند.لذا افراد متفکری چون مرحوم مطهری، و بعد با کمی فاصله آقایان مفتح و باهنر، بالقوه دارای این توانائی بودند که اهداف عملی جمهوری اسلامی را بطور امیدوار کننده‏ای ترسیم نمایند.از طرف دیگر اتفاقا در بین روحانیون شخصیتی وجود داشت که نه فقط متفکر و ـ بر اساس ضوابط ذکر شده در فوق ـ از سیاستمداران قبلی بسیار بیشتر واجد شرایط بود، بلکه همچنین در زمینه‏هائی که امام نیاز به یاور داشتند، خلاءها را در حدی بیش از انتظار پر می‏کرد.این شخص دکتر بهشتی بود.لذا ذیلا مختصرا به خصوصیات و اهمیت وی برای انقلاب اشاره می‏شود.

نقش دکتر بهشتی

مرحوم بهشتی بر اساس ارزش‏های اجتماعی ایران با صفت"خوش تیپ"قابل ارزیابی بود.به علاوه شخصیتی کریسماتیک، با اقتدار و دارای قدرت تفکری هر چند نه در سطح امام، اما کم و بیش در حد یک استاد دانشگاه یا سیاستمدار غربی بود.ایشان به علت اقامت نسبتا طولانی در کشورهای غربی و تفحص در نظام مذهبی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، آن کشورها، (آنهم در سطح یک شخص متفکر)، نه فقط الگوئی فکر شده و نسبتا دقیق برای اداره جامعه داشت (که مشابه آنرا هیچیک از دو سیاستمدار قبلی نداشتند)، بلکه با شرایط و قالب‏های سیاسی بین المللی نیز آشنائی زیادی داشت.

بدین ترتیب اگر بخواهیم شخصیت مرحوم بهشتی را بر اساس ضوابط فوق ارزیابی کنیم، این ارزیابی بطور بسیار تقریبی، به شکل زیر خواهد بود (2):

به همین علت آقای بهشتی توانست نقش اساسی در تثبیت نظام جمهوری اسلامی و مشروعیت بخشیدن به آن (بر اساس قواعد بین المللی، با استفاده از یک همه پرسی در 12 فروردین 1358)، تدوین قانون اساسی، تأسیس و سازماندهی حزب جمهوری اسلامی و بسیاری دیگر از نهادهای انقلابی ایفا کند و بی‏دلیل نبود که خانم اسکاچ پل، استاد جامعه شناسی انقلاب در دانشگاه هاروارد، او را"سازماندهنده‏ای قدرتمند"«~ ("crafty organizer") ~»و"دولت‏ساز"«~ ("builder ـ state") ~»که می‏توانست امکانات مناسب را برای پیروزی انقلاب فراهم آورد"ارزیابی می‏کرد (م.ش.277,279: 1982«~ ,Skocpol) ~».

بدین ترتیب ضمانت موفقیت انقلاب در حد قابل توجهی به شخصیت آقای بهشتی وابسته بود و بی‏دلیل نبود که دشمنان انقلاب، وی و همکاران نزدیکش را ترور نمودند.در عین حال یک نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که شیوه غلبه مرحوم بهشتی بر دیگر شخصیتها در هنگام بحث‏ها و جدلها (مثلا هنگام تدوین قانون اساسی) و روشهای مورد استفاده ایشان، امکان رشد و بروز شخصیت‏های مستقل دیگر را کاهش می‏داد و این برای شکل‏گیری یک نظام اجتماعی دموکراتیک، چندان مناسب نبود.

مهندس موسوی

بعد از دوران کوتاه حکومت آقایان رجائی و باهنر، آقای مهندس موسوی به عنوان نخست وزیر انتخاب شدند.ایشان از نظر سطح و قدرت تفکر تقریبا در حد دو سیاستمدار اول قابل ارزیابی هستند.گر چه ایشان به تناسب سن نسبت به آقای مهندس بازرگان دارای تجربه سیاسی (از نظر مشارکت در حکومت، کابینه و رویدادهای سیاسی) نبودند، اما به علت توافق با انتظارات گروه‏های انقلابی، حمایت شدند.در عین حال ایشان از نظر تخصص و بینش دارای دو خصوصیت مناسب بودند .

اولا ایشان به عنوان معمار، دارای قدرت تجسم برای برنامه‏ریزی بود.بدین معنی که وی می‏توانست تجسم کند که از تئوری و تصور یک هدف، تا عمل، چه مراحلی باید طی شود.و این، برای شرایط بعد از انقلاب و شرایط کنونی که تئوریسینهای مذهبی قادر به پیاده کردن عملی اصول مذهبی نبوده‏اند و عموما در مرحله بیان اصول مانده‏اند، بسیار مهم بود و هست.

ثانیا بر اساس مطالعاتش در زمینه جامعه‏شناسی، (هر چند نه به عنوان یک متخصص)، تصورات قابل استفاده‏ای درباره یک جامعه ایده‏آل داشت، اما بر عکس جامعه‏شناسان تئوریک، قادر بود تا حدودی تصورات خود را با آموزش معماری و عملی خود (مبنی بر پیاده کردن تصورات تئوریک در عمل) پیوند بزند و لذا کوشش کند تا جامعه را به سوی اهدافی (که متاسفانه بطور دقیق تعریف و مشخص نشده بودند، اما حدودا در جهت ایده‏آل قرار داشتند) ـ به تناسب شرایط ـ به کندی سوق دهد.

مهمترین عواملی که باعث کندی حرکت و یا ایستائی آن می‏شدند، عبارت بودند از: قدرت تفکر و تخصص محدود در سیستم (مجموعه) اداره کنندگان عملی، جنگ، عدم هماهنگی کافی در سلسله مراتب با مقامات بالاتر (که به آن بعدا اشاره می‏شود) .البته عوامل دیگری چون فشارهای خارجی و داخلی را به عنوان عواملی که همواره وجود دارند، ما فعلا ثابت فرض کرده‏ایم .

به نظر می‏رسد که کندی و یا ایستائی در پیشرفت جامعه در زمان آقای مهندس موسوی از یک طرف و حمایت ایشان از گروه‏های به اصطلاح"تندرو"و همچنین عدم هماهنگی کافی ایشان به عنوان نخست وزیر با رئیس جمهور خود، از جمله (!) عواملی بوده باشند که مسئولین بعدی را به فکر تغییر مسیر انقلاب انداخت.اما از نظر رسیدن به هدف یک جامعه تازه استقلال یافته، به نظر می‏رسد، مناسبتر آن بود که مسئولین اجازه می‏دادند تا این جریان آزمایش و خطا در زمان آقای مهندس موسوی بالاخره به ثمر برسد و افراد جوان و ایده‏هایشان، پس از تمرینهائی که ظاهرا با ضایعات نه چندان کمی نیز همراه بود (و این فرایند لازمه هر پیشرفت مستقل می‏باشد) بالاخره نتایج خود را نشان می‏دهد.

بطور خلاصه می‏توان گفت که بعد از انقلاب تا پایان جنگ و رحلت امام، در کنار عواملی چون:

رهبری، ایدئولژی امیدبخش، بسیج مردمی، ...قدرت تفکر و تخصص برای اداره کشور از عوامل حیاتی بود.پتانسیل‏های تفکر و تخصص در حد زیادی یا حذف و یا ترور شدند.یکی از افراد نادری که در کنار قدرت تفکر کافی، در عین حال برنامه دقیق و عملی برای اداره کشور بعد از انقلاب داشت، مرحوم دکتر بهشتی بود و با ترور ایشان کشور در یک جریان آزمایش و خطا برای یافتن راه مناسب جهت ادامه حیات قرار گرفت.از آن پس مسیر انقلاب بیشتر در پی اقدامات دشمنان و کوشش در جهت خنثی کردن آن تعیین شد.در این شرایط جامعه ابتدا مانند یک کشتی بر روی دریائی پرتلاطم از سوئی به سوی دیگر می‏رفت و کنترل آن بیشتر تابع قانونمندی‏ها و رویدادهای درون جامعه و عناصری که از بیرون (خارج) بر آن تاثیر می‏گذاشتند بود.اما ادامه حمله عراق به ایران با پشتیبانی تمامی قدرت‏های جهان و فعالیت وصف ناپذیر مردم (و غیر قابل تصور برای خارجیان) باعث شد که کشور تا حد زیادی آرامش و وحدت و همسوئی خود را (مانند پارو زنانی که در یک مسیر پارو می‏زدند) حفظ کند.

از طرف دیگر با وصف ترورهای زیاد، خوشبختانه باز هم افراد متفکر برای اداره کشور وجود داشت و یا بوجود آمدند.آنها کمبودها را تا حدودی جبران نمودند و کنترل کشور را به عهده گرفتند.

پی‏نوشت‏ها:

(1) منظور از اشتقاق صحیح آنست که"نتیجه"«~ (Theorem) ~»یک اشتقاق از نظر روشی در ارتباط منطقی و صحیح با

"مقدمه"ها«~ (Axiom) ~»باشد، حتی اگر محتوای گفتارها با واقعیت تطبیق نکنند و اشتباه باشند (م.ش.رفیع‏پور 1360 ص 107) .

(2) در صورتیکه خوانندگان سیاستمداران قبل و بعد از انقلاب و همچنین روحانیون را بر اساس ضوابط فوق ارزیابی نمایند، خود به نتایج تقریبی خواهند رسید.

منبع:سایت حوزه


مهدی بازرگان از چهره‏های نام آشنای تاریخ معاصر و انقلاب اسلامی ایران است. او در خانواده‏ای مذهبی رشد و نمو یافت.پدرش تاجر بود.و این سبب شد که مهدی بازرگان از کودکی با علایقی آشنا شود که از یک سو فعالیتهای بازرگانی و تا حد کمتری بازرگانی صنعتی را در بر می‏گرفت و از دیگر سو، مطالعات و تحصیلات وی در رشته مهندسی در فرانسه زمینه‏های برقرار کردن نسبت میان صنعت و بازرگانی و وجه مشترک هر دو را که نوعی اخلاق خواهان امنیت فردی و قوه ابتکارهای کاری بود، را تقویت کند.مهدی بازرگان در زمره اولین گروهی بود که به سال 1307 از سوی دولت‏برای ادامه تحصیل به اروپا اعزام شد.وی در خاطرات خود، تاثرات دوران کودکی، جوانی و همچنین برگرفته‏های خود در مدت تحصیلات در اروپا را شرح می‏دهد. (1374) وی پس از بازگشت‏به ایران در دانشگاه تهران و در دانشکده فنی مشغول بکار شد.با اینکه علاقمند به نهضت ملی شدن نفت و دولت دکتر مصدق بود، ولی ابتدا تمایلات سیاسی از خود نشان نداد و به رغم سرپرستی هیات ایرانی برای خلع ید از شرکت نفت ایران و انگلیس بیشتر سعی داشت، تا فعال و غیر سیاسی باقی بماند تنها پس از سقوط دولت دکتر مصدق بود که بازرگان احساس کرد لازم است فعالیتهای سیاسی هم داشته باشد.خود وی در باب این تغییر و تحول چنین می‏گوید: همه کس مجبور است همه کاره شود، استاد دانشگاه هم به داد و فریاد سیاسی بپردازد، مدافعات، (بی تا، 162) .به این ترتیب بازرگان تبدیل به یکی از چهره‏های پابرجای فعالیتهای سیاسی - اجتماعی گردید.

او در نهضت مقاومت ملی فعال بود و سپس با همکاری جمعی دیگر از دوستان و همفکران، نهضت آزادی را در 1340 بنیانگذاری کرد.این نهضت در اعتراض به جبهه‏ملی موجود و برای تقویت و گسترش مؤلفه مذهبی مقاومت‏بوجود آمد.بازرگان چندین نوبت‏با تعدیات حکومت محمد رضاشاه روبرو شد که حاصل آن سالیانی چند زندان و دیگر مراقبتهای لازمه بود.بازرگان در آستانه انقلاب فعالیتهای سیاسی خود را شدت بخشید و به هنگام پیروزی انقلاب اسلامی از سوی رهبریت انقلاب به عنوان نخست وزیر دولت موقت‏برگزیده شد.وی در آبانماه 1358 و پس از جریان گروگانگیری کارکنان سفارت آمریکا از سوی دانشجویان پیرو خط امام که کمی پس از ملاقات بازرگان با برژینسکی مشاور امنیتی کارتر در الجزایر صورت گرفت، استعفا داد.پس از این، بازرگان تا آخر عمر همچون منتقدی در چارچوب نظام اسلامی زیست و به کرات آراء و اندیشه‏های وی مورد توجه موافقان و مخالفان قرار گرفت.

آثار:

آثار بازرگان نمایانگر رشته مطالعاتی و تحصیلاتی وی و معرفت دینی از یک سو و همچنین مسائل و موضوعات سیاسی، اجتماعی است.او سعی داشت که با استفاده در آموزه‏های علمی به تبیین برخی از پدیده‏ها و تعالیم مذهبی بپردازد. «مطهرات در اسلام‏» ، اولین کتاب بازرگان در این راستاست.این کتاب در صدد ارائه تفسیری علمی بر مطهرات در اسلام است.نمونه این تلاش در بسیاری دیگر از آثار بازرگان از جمله متن ویرایش شده سخنرانیهای او در مناسبتهای مختلف به چشم می‏خورد.بازرگان همچنین از یافته‏های علمی خود برای نقد مارکسیسم در کتابی به نام «علمی بودن مارکسیسم‏» سود جست.گذشته از این آثار، بازرگان تلاشهای جدی برای قرائت از دین داشت که می‏توان در این چارچوب از تحقیق «سیر تحول قرآن‏» یا دیگر آثاری از این دست نام برد.

در «سیر تحول قرآن‏» ، بازرگان می‏خواست نشان دهد که چگونه اطلاعات آماری، مؤید اعجاز قرآن و نحوه تحول و تجمع آیات الهی است. «راه طی شده‏» و «دره بی‏انتها» (در مجموعه راه بی‏انتها) کوششی برای تفسیر توحید، نبوت، معاد و عبادات است که بنوبه خود تاثیرات آموزه‏ای برای برخی از گروهها از جمله سازمان مجاهدین خلق داشت.برخی دیگر از آثار بازرگان مستقیما به مسائل و حوادث سیاسی - اجتماعی متوجه است.برخی از این آثار مانند «انقلاب ایران در دو حرکت‏» و «مسائل و مشکلات اولین سال انقلاب‏» به تجربه سیاسی بازرگان و زمامداری دولت موقت پس از انقلاب اختصاص دارند.ولی تعداد دیگر شرایط سیاسی - اجتماعی قبل از انقلاب را لحاظ کرده‏اند.یکی از مهمترین این آثار، مدافعات وی در دادگاه نظامی پس از دستگیری متعاقب قیام 15 خرداد 1342 است، (مدافعات، پیشین) .بازرگان در این کتاب ضمن شرحی از چگونگی ورود به جریانات سیاسی و دفاع از نهضت ملی و مقاومت ملی در سالهای قبل و پس از کودتای 1332، به تفصیل در باب استبداد و عوارض ویرانگر آن بر جامعه ایرانی صحبت می‏کند.برزین در تحقیق خود فهرست آثار بازرگان را آورده و برخی از آنها را با توجه به شرایط نوشتاری مورد بحث قرار داده است (1374) .باید اضافه شود که پس از انتشار اثر برزین، چند کتاب دیگر از بازرگان منتشر شد، «شصت‏سال خدمت و مقاومت‏» ، 1370، یاد داشتها (1376) .

اندیشه:

احتمالا «می‏توان جمع بندی بازرگان از مرامنامه نهضت آزادی را نوعی خلاصه محورهای عام اندیشه خود وی دانست: «به طور خلاصه باید عرض کنم مسلمان ایرانی، تابع قانون اساسی و مصدقی هستیم‏»(مدافعات، 211) .منظور از قانون اساسی و با توجه به شرایط زمانی تشکیل نهضت آزادی، قانون اساسی مشروطه است که با وقوع انقلاب اسلامی موضوعیت‏خود را از دست داد، ولی سه عنصر دیگر کماکان هم چون‏عناصر اصلی تفکراتی بازرگان حفظ شدند.در قبل گفته شد که نگرش بازرگان به اسلام برگرفته از آموزه‏های علمی جدید و سعی در دریچه قرار دادن آنها برای دریافت معرفت دینی است.

آشنایی او با غرب و جنبه‏های اجتماعی آن دیار در شکل‏گیری این معرفت‏بی‏تاثیر نبوده است.بازرگان در مجموع از اسلام چهره‏ای با ویژگیهای تسامح، تساهل و آزاد اندیشی، ابتکارات فردی و انسانی تاکید بر شورا و دموکراسی و همکاریهای متعالی گروهی را در ذهن دارد.طبعا با قرائتهای همه جانبه از تکالیف فقهی در امور و شئون زندگی بشر موافقتی ندارد.شاید بتوان با تسامح این تفسیر را نوعی لیبرالیسم اسلامی معرفی کرد.در باب عنصر ایرانی نیز باید گفت که بازرگان یک ناسیونالیست است.ناسیونالیستی ملهم از اسلام و از نوع لیبرالیستی آن، همین عنصر ناسیونالیسم لیبرالیستی است که در کنار تلاشهای محمد مصدق در ملی کردن نفت و ایجاد یک دولت مردمی و کوتاه کردن دست استعمار انگلیس، آمیزه‏ای از ایرانی بودن و مصدقی بودن بازرگان را رقم می‏زند.

آزادیخواهی ملهم از اسلام بازرگان، وی را تا حدود قابل توجهی متفاوت از رادیکالیسم به طور عام و رادیکالیسم برخاسته از طبیعت انقلاب به طور خاص، قرار می‏دهد.همین ویژگی است که به بازرگان خصلت ضد استبدادی شدیدی می‏بخشد و سبب آن می‏گردد که وی در کنار انتقادات از پیشینه‏های استعماری قدرتهای غربی در جوامع شرقی از جمله ایران، در ریشه‏یابی عقب افتادگی علل داخلی را برتری و اولویت‏بدهد.آزادیخواهی بازرگان در کنار نگرش وی به پیشرفتهای تمدنی غرب، منجر به آن شد که او تفسیر خاص خود را از تمدن غربی به دست دهد.از نظر بازرگان و برخلاف‏برخی از باورهای متعارف در ایران، ملل غربی، مللی بکلی بیگانه با مذهب نیستند، بلکه بخشی از پیشرفتهای آنها را مدیون آموزه‏های مذهبی و رعایت مسائل اخلاقی می‏داند. وی کتاب «مذهب اروپا» را به شرح این مهم اختصاص می‏دهد.اما نکته بعدی در تفسیر تمدن غربی، گویای آن است که بازرگان قائل به سیر تمدنی انسانی به گونه‏های دوگانه است.از یک سو بشر می‏توانست و می‏تواند با استفاده از «وحی‏» و «الهام‏» از آموزه‏های اعتقادی - اخلاقی به پیشرفت و تکامل نائل شود و از دیگر سو این فرصت‏برای وی همراه بوده است که راه کمال را به گونه‏ای بشری نیز طی نماید.بشر با دانش و کوشش و به پای خود راه سعادت در زندگی را یافته است و این راه سعادت تصادفا همان است که انبیاء نشان داده بودند.همین تفسیر از غرب، اسلام و ایرانیت‏بود که در محل، اختلافهای فزاینده‏ای را میان بازرگان با پیکره اصلی انقلاب بوجود آورد.

منبع:سایت حوزه


او برای رفتن به مشهد، از راننده همیشگی، یعنی ابوالقاسم محمد زمان (زمانی) کمک گرفت.محمد زمان می‏گوید «از زمان مدرسه چیذر با او [شهید اندرزگو] تا حدود سالهای 1351 آشنا بودم.در طول چند سال آشنایی‏ام با او چون ماشین داشتم در اکثر مسافرتهایش به شهرهای مختلف ایران با او بودم.خاصه در سالی که یک بار مسافرت به مشهد کرد..» . (1)

اندرزگو بدین وسیله به مشهد حرکت کرد.هنگام حرکت نیز به اسد الله اوسطی سفارش کرد که خواهر خانمش را به منزلشان برگرداند.چرا که اندرزگو به محکم کاری عادت داشت و در مدتی که مجبور به توقف در تهران بود، خواهر خانمش را به خانه پدرش برنگرداند، چون می‏دانست‏ساواک منتظر ورود اوست و به محض دستگیری او با فشار، اطلاعات لازم را دریافت می‏کند.بنابراین، هنگام ترک تهران به آقای اوسطی سفارش کرد که او را به منزل عمویش بازگرداند و به منزل پدرش نبرد. (2)

چون در این صورت عموی او می‏توانست‏به پدر خانمش اطلاع دهد که فرزندشان نزد آنهاست و نیز احتمال داشت که ساواک قدری دیرتر متوجه بازگشت او شود و این فاصله‏زمانی فرصتی طلایی برای پیمودن مسافتی طولانی به سوی مشهد بود.در ضمن اندرزگو توصیه‏های اکیدی به خواهر خانمش کرد که حاکی از دور اندیشی او بود.به او گفت «ساواکیها تو را خیلی اذیت می‏کنند، موهای تو را می‏کشند، می‏زنند و زندانت می‏کنند، اما تو به اونها هیچ حرفی نزن.نگو کت و شلواری شده.نگو فرار کردند.اگر پرسیدند، بگو با همان لباس روحانی فرار کرده است‏» . (3)

البته همینطور هم شد و ساواک به اطلاعات خواهر خانم اندرزگو خیلی امید داشت و منتظر بازگشت او بود.

خواهر خانم اندرزگو به محض بازگشت فورا توسط ساواک بازداشت‏شد و بازجویی از وی برای تخلیه اطلاعاتش شروع گردید.آنها با تهدیدات زیاد، نشانی دوستی را که اندرزگو چند شب را در منزل او گذرانده بود، می‏خواستند، و اینکه با چه ماشینی از قم آمده یا موقع رفتن با چه ماشینی رفته است، که البته این خانم مقاومت می‏کرد و عمدا جوابهای مبهم و ساده‏لوحانه می‏داد تا ساواکیها به خواسته خود نرسند.البته زیرکی و کاردانی اندرزگو خود عاملی بود که اطرافیان او از کارهایش مطلع نشوند، مثلا خواهر خانم او واقعا نمی‏دانست که آنها با چه ماشینی فرار کرده‏اند، زیرا موقع حرکت‏به سوی مشهد، اندرزگو ماشین دوست‏خود را با فاصله‏ای زیاد و دور از چشم پارک کرده بود تا هم مواظب تحرکات غیر معمول در اطراف خود باشد و هم افراد آشنا ندانند او با چه ماشینی حرکت کرده است تا اگر علیرغم میل خود مجبور شدند حرفی بزنند، واقعا خبر نداشته باشند که او با چه ماشینی فرار کرده است. به هرحال، ماموران شهربانی و ساواک تمام تلاش خود را برای کسب اطلاعات از این خانم به کار بردند و حتی کار به شک الکتریکی و فشارهای اخلاقی و شکنجه‏های روحی هم رسید. (4)

بارها او را در خیابانهای تهران گرداندند تا خانه اوسطی یا محل کار او را به ماموران نشان بدهد، و یا احیانا شهید اندرزگو را در خیابان و در حین عبور شناسایی کند، ولی به مقصود خود نرسیدند.بعدا نیز او را بسیار به ساواک بردند و مورد آزارهای مکرر قرار دادند.

با این همه، ساواک به سید اسد لله اوسطی دست‏یافت.به روایتی، نحوه دستگیری او چنین بود که ساواک پس از فهمیدن اینکه اندرزگو در تهران در منزل شخصی به نام اسد الله اوسطی میهمان بوده است، و چون اندرزگو نیز قبلا در بازار، چای فروشی‏می‏کرده و از دوستان صادق امانی هم بوده است، پس حدس زد که این فرد مورد نظر هم باید شغل چای فروشی داشته و در بازار مشغول کار باشد.ساواک با در جریان قرار دادن رئیس صنف چای فروشان، دریافت که سه تا اسد الله اوسطی وجود دارد و بدین سان فرد مورد نظر شناسایی شد، (5) اما پس از دستگیری اوسطی، پدرش، چمدان اسلحه‏ای را که اندرزگو نزد پسرش نهاده بود، مخفی می‏کند، ولی با اعتراف اسد الله اوسطی مبنی بر اینکه چمدان اسلحه در خانه است، پدر او مجرم شناخته شد و به سه سال زندان محکوم گردید.خود اسد الله اوسطی هم به جرم پناه دادن به اندرزگو به ده سال زندان محکوم شد. (6)

به هر حال، شهید اندرزگو پس از رسیدن به مشهد، ابتدا در یک مسافرخانه اطراق کرد و بعد به خانه‏ای شخصی نقل مکان نمود. در مدت اقامت ده روزه وی با کمک آقای طبسی سخت در پی تهیه و تدارک سفر به افغانستان بود.تا اینکه عاقبت وسایل مهیا شد و اندرزگو و خانواده‏اش به زابل رفتند.در زابل یکی از آشنایان به نام حسینی پذیرای خانواده او شد تا پس از رفتن اندرزگو به افغانستان مقدمات انتقال خانواده‏اش را به آنجا فراهم سازد.عاقبت‏خانواده وی با تحمل مرارتهای زیاد به افغانستان وارد شد و حتی حدود یک هفته نیز در دهات افغانستان توقف کردند، ولی ظاهرا دلالهایی که واسطه انتقال آنها به کشور دیگری بودند، پول او را ربودند و اندرزگو مجبور شد به مشهد برگردد (7) به نظر می‏رسد در این سفر بود که اندرزگو در جمعی از دوستان خود در افغانستان گفت همسرم اسم اصلی و کار من را نمی‏داند و آنگاه خودش را معرفی کرد.موقع بازگشت نیز اسم خود را حسین حسینی و نام همسرش را معصومه محمد بیگی گذاشت. (8)

در بازگشت‏به مشهد، واعظ طبسی از او می‏پرسد که چرا از افغانستان برگشتی؟ اندرزگو جواب می‏دهد «جامعه افغانستان اسلامی نیست و من تحمل جامعه غیر اسلامی را ندارم.در ضمن برای گذران زندگی می‏بایستی کاری انجام دهم که برایم در آن سامان مقدور نبود» (9) به هر روی، با این که تحت تعقیب ساواک بود، تصمیم گرفت درمشهد سکونت و زندگی کند.وی در بازارچه سرشور مشهد خانه‏ای اجاره کرد و فعالیتهای خود را مجددا سازماندهی و آغاز نمود.در این ایام بود که وی با کلاه افغانی و عینک دودی به اسم دکتر حسینی با دوستانش تماس می‏گرفت. (10)

علیرغم مشکلاتی که در سفر افغانستان به آن برخورده بود، تصمیم داشت که به محض ایجاد زمینه‏های مناسب دوباره بخت‏خود را بیازماید.

مدتی پس از اقامت در مشهد، دوستانش از زابل زنگ زدند که مقدمات سفر فراهم شده است.او این بار بدون خانواده به زابل رفت. و چون کارها ظاهرا جور شده بود، بعد از مدتی به خانواده‏اش پیغام داد که آنها هم به زابل بروند.خانم و فرزندان او حدود یک ماه در منزل یک خانواده زابلی ساکن شدند و به سبب وضعیت‏بسیار ناگوار و بد آن خانه، یکی از فرزندان وی (مهدی) بشدت بیمار شد.علاوه بر این، فرد صاحب خانه که جزو دلالهای طرف معامله بود، از ترس لو رفتن، قصد داشت زن و فرزندان اندرزگو را نابود کند و چون فکر می‏کرد اندرزگو برنمی‏گردد و خانواده‏اش سبب گرفتاری آنها خواهد شد، سعی کرد با خوراندن چند قرص به همسر اندرزگو او را بکشد و راحت‏شود، (11) ولی خوشبختانه او قرصها را برغم پافشاری آن فرد نخورد تا اینکه در نیمه‏های شب فردی از سوی اندرزگو آمد و آنها را برد.این بار هم کارها مطابق میل پیش نرفت و ناچار دوباره به مشهد بازگشتند.اندرزگو در بازگشت‏سلاحهایی را که تهیه کرده بود(4 قبضه اسلحه کمری، تعدادی خشاب) به همسرش داد تا به بدنش ببندد و مخفی کند و سپس عازم شدند.در مسیر زابل تا مشهد پستهای متعدد بازرسی وجود داشت.او در هر یک از آن پستهای با روش خاصی خود و همسرش را بدون دردسر عبور می‏داد. (12)

در این سفر اندرزگو قیافه جدیدی داشت، صورتش را تراشیده بود، عینکی به چشم و کت و شلوار قهوه‏ای رنگ بسیار شیک به تن داشت.در حالی که همسرش چادری کهنه داشت و اصلا قیافه‏اش به او نمی‏خورد. (13)

گفتنی است در اولین پست‏بازرسی که مسافران برای تفتیش خود و اثاثیه‏شان پیاده شدند، اندرزگو به بهانه دل درد همسرش‏وارد پاسگاه شد و با تعجب دید که عکس بزرگی از او با عنوان فراری و تحت تعقیب به دیوار نصب شده است.او با دیدن عکس فورا بازگشت.بعد از تمام شدن کار ماموران، این دو نفر نیز با خونسردی سوار شدند و حرکت کردند.

در پاسگاههای دیگر وضع سخت‏تر بود و او ناچار شد در میانه راه اسلحه‏ها و فشنگها را در جایی دفن کند تا صدمه‏ای به همسر باردارش وارد نشود.به هر حال، او پس از سفری سخت‏به مشهد بازگشت و به همراه خانواده‏اش تا هنگام شهادت در آنجا مقیم بود و در واقع، مشهد بازگشت و به همراه خانواده‏اش تا هنگام شهادت در آنجا مقیم بود و در واقع، مشهد یکی از پایگاههای فعالیتهایش به شمار می‏رفت.

بدون تردید برای اندرزگو امکان نداشت‏به خانه پدری‏اش برگردد.گاهی دور و بر خانه‏شان دیده می‏شد، ولی نمی‏توانست‏با بستگان خود تماس برقرار کند.فقط از دور برادرانش را می‏دید و می‏رفت. (14)

یک بار برادرش، سید حسین، را به طور اتفاقی در مشهد و در حرم می‏بیند، ولی به او تذکر داد که چون در تعقیبش هستند به منزلش نیاید.

در این ایام، شهید اندرزگو در بسیاری شهرها دیده می‏شد.گاه دوستانش در قم او را با ظاهری عجیب و غریب ملاقات می‏کردند. حسین غفاریان می‏گوید یک بار دیدم اندرزگو با ریش تراشیده و سبیل، با عینکی دودی و موهای بلند و بیتل مانند، و با کروات و کفشهای خیلی شیک، جلوی در خانه ما آمد. (15)

او با این قیافه عجیب و غلط انداز می‏خواست وسایل و اسلحه‏هایی که در منازل دوستانش پنهان کرده بود، پس بگیرد.حسین غفاریان نیز به نشانیهایی که او می‏داد مراجعت می‏کرد امانتیها را برایش می‏آورد.مراجعتهای مکرر وی به تهران نزد دوستانش نیز از جمله فعالیتهای مبارزاتی وی محسوب می‏شد.البته افرزون بر این فعالتیها در داخل کشور، سفرهای متعددی به خارج از کشور داشت.

دهه پنجاه که سال شمار سقوط سلسله پهلوی بود، به آرامی به سالهای 1357 نزدیک می‏شد.مبارزان بسیاری در کشور ایران علیه ظلم ستم شاهی فعالانه مبارزه می‏کردند.اندرزگو به عنوان یکی از زبده‏ترین نیروهای جنگنده و مبارز که با اصول و مبانی فکری اسلامی راه پیروزی را می‏پیمود، نقطه اتکا و چشم و چراغ بسیاری از اینان بود.بویژه آنکه بر اثر سرکوبی همه جریانهای مخالف به دست رژیم سفاک پهلوی تقریبا همه مبارزان خسته و درمانده شده بودند.در این میان تنها معدود افرادی چون اندرزگو بودند که با تمام‏توان در مقابل دستگاه امنیتی رژیم قد علم کردند و آنها را به مبارزه فرا می‏خواندند.او در این زمان وارد مرحله مبارزه فرسایشی با دستگاه اطلاعاتی امنیتی رژیم شده بود.

اندرزگو در مشهد درسش را نیز ادامه داد.وی در مسجد بازار سرشور رفت و آمد داشت ونزد ادیب نیشابوری می‏رفت‏یا در تکیه اصفهانیها نزد آقای موسوی درس فرا می‏گرفت.بعد از ظهرها به چند طلبه در منزل عربی و جامع المقدمات و نهج البلاغه و غیره درس می‏داد. (16)

در عین حال، با روحانیت مبارز مشهد نیز مرتبط بود.وی از طلبه‏هایی که احتمالا با دستگاه امنیتی رژیم ارتباط داشتند، بشدت بدش می‏آمد و هیچگاه پشت‏سر آنها نماز نمی‏خواند.یک روز در بازار سرشور که با همسرش از دکتر برمی‏گشت‏به یکی از این طلبه‏ها برخورد و علنا بر سرش فریاد زد که چرا تو به کشتن جوانها و طلبه‏ها در قم اعتراضی نمی‏کنی.شما که به شاهنشاه آریامهرتان دسترسی دارید، چرا تذکر نمی‏دهید؟ چرا باید طلبه‏ها را در قم بکشند و به فیضیه حمله کنند؟ (17) در واقع، این سخنان بخشی از حملات بی امان او علیه جبهه دشمن محسوب می‏شد.او در مشهد و بازار سرشورها فقط پشت‏سر آقای خامنه‏ای نماز می‏خواند و به او ارادت داشت و اصلا پشت‏سر آخوندهایی که عقیده‏ای به امام و مبارزه نداشتند، نماز نمی‏خواند.

بدین ترتیب، زندگی معمولی این شهید بزرگوار در مشهد ادامه داشت.اغلب مشغول زیارت امام رضا (ع) بود.گاه در برخی اعیاد مذهبی در اطراف مشهد منبرهم می‏رفت، ولی با پیدا شدن سر و کله ماموران رژیم ناچار بود فورا در شهر مشهد مخفی شود. (18)

جالب توجه است که در این سالها او از روبرو شدن با ماموران رژیم واهمه‏ای نداشت.یک بار در اوایل اقامتش در مشهد، یکی از صاحبخانه‏هایش که دولت زمین وی را مصادره کرده بود و پشتیبانی نداشت، به اندرزگو گفت: معلوم است‏شما خیلی زرنگ هستید، فردا برو دادسرا و به جای من صحبت کن تا شاید زمین را به من پس دهند.او هم قبول کرد و به دادسرا رفت.وی در حالی شروع به صحبت کرد که عکس خودش بالای سر رئیس اداره بود.به هر حال، او صحبتهای خود را کرد و برگشت و آب هم از آب تکان نخورد. (19)

سالهای 1353 اوج فعالیتهای اندرزگو در زمینه تهیه و انتقال سلاح بود.پیوسته تغییر چهره و قیافه می‏داد (20) و زیر لباسهای طلبگی خود کلت و مسلسهای زیادی حمل و نقل می‏کرد.حسین غفاریان از آن ایام خاطره‏ای نقل می‏کند که یک بار به خانه ما در قم آمد، دیدم خیلی چاق شده است وقتی لباسش را کنار زد از سینه به پایین تمام کلت کالبیر 45 تا کوچکترین کلت و مسلسهای خفیف بود که به بدنش بسته و لباده رویش کشیده بود.او به همین شکل در ماشین می‏نشست از میان عشایر کردستان به قم می‏آمد.در مواقع عادی هم یک کت مندرس و شلوار پاره می‏پوشید و خودش را به شکل کارگری ساده در می‏آورد و همیشه کیفی که گوشه‏اش پاره بود و از یک طرفش خودکاری بیرون آمده بود و از طرف دیگر چیز دیگری، در دست داشت که در آن دوتا اسلحه کوچک، یک مسلسل خفیف و کوچک و یک کلت کالیبر چهل و پنج را مخفی کرده بود. (21)

علاوه بر تهیه سلاحهای مختلف، با گروههای مبارز نیز ارتباط فعال داشت.

یک بار در مشهد خانه یکی از مبارزان نزدیک به او لو رفت که ظاهرا یکی از همسایه‏های ساواکی قضیه را اطلاع داده بود.خانه در محاصره پلیس قرار گرفت و حمله شدیدی به آنها آغاز شد، به طوری که دو یا سه نفر کشته شدند و یکی از آنها فرار کرد و نزد اندرزگو آمد و گفت لو رفته‏ایم. (22)

این خبر سبب شد اندرزگو فرصتی برای سر و سامان دادن به امور مخفی خود بیابد.یک بار دیگر در مشهد به طور اتفاقی دو ماشین پلیس به تعقیب او پرداختند، ولی چون او موتور گازی داشت، توانست از کوچه‏ها با تلاش و سختی فرار کند. (23)

به هر حال، می‏کوشید در مشهد تا حد امکان جنبه امنیتی فعالیتهای خود را رعایت کند.

در این دوره، اندرزگو مسافرتهایی به خارج از کشور نیز داشت.وی در این ایام بار دیگر قصد حج کرد که در واقع مقصودش دیدار با امام خمینی در نجف بود.سرانجام توفیق دیدار یافت و دستوراتی از ایشان گرفت.در این ملاقات، امام بسیار سفارش کرد که خودش را حفظ کند. (24) وی مدتی نیز در پاکستان بود و با مبارزان و فعالان آنجا برای بسط نهضت و مبارزه امام همکاری می‏کرد.اتفاقا وقتی که در پاکستان بود ظاهرا بااتوبوس تصادف کرد و مدتی در خانه دوستانش بستری بود و معلوم شد پای او شکسته است.بعد از این حادثه یکی از همسایه‏های او در مشهد برای همسرش پیغام آورد که او را در سوریه دیده که عصا به دست داشته است. همسرش حدس می‏زند که او در یک درگیری مجروح شده و نمی‏خواسته است راستش را به این فرد بگوید.از این رو، گفت تصادف کرده‏ام. (25)

اندرزگو در این سالها به کشورهای عراق، لبنان، افغانستان و عربستان سفر کرد و هدفش گسترش جبهه مبارزه علیه رژیم شاه بود.

او در این ایام کسب و کار مشخصی نداشت.در جریان حمله ساواک به خانه‏اش در قم نیز اموالش را غارت کردند و بخشی از کتابهایش را تقریبا به ارزش 150 هزار تومان آن روز بردند.دوستان او می‏کوشیدند از طرق مختلف به وی کمک مالی کنند تا در پیمودن مسیر مبارزه راسخ قدمتر شود و چون اندرزگو سید بود، می‏توانستند از سهم سادات نیز به او بدهند.بدین منظور، با وی قرار می‏گذاشتند هفته‏ای یکی دو بار به قم یا به جای دیگری برود تا کمکهای مالی را در اختیارش بگذارند. (26)

امام نیز پس از دیدار او در نجف فرمود «اگر چیزی، کمبودی دارد، خانه ندارد، برایش تهیه کنند تا خانواده‏اش در آسایش قرار گیرند» . (27)

که این امر سبب خوشحالی زیاد اندرزگو گردید، زیرا این سخن امام را به منزله تایید مبارزاتش از سوی امام و علاقه او به خود می‏دانست.ایشان نیز در ملاقات دیگری به امام گفتند که چیزی کم ندارم و از طرف آقایان به من رسیدگی می‏شود.بنابراین، اندرزگو علاوه بر دسترسی به مقادیر معتنابهی سلاحهای گوناگون، از نظر مالی نیز در حد مطلوبی قرار گرفت که همین امر گامی مؤثر در رشد نهضت در درون کشور بود.

حمایت جدی و وسیع تسلیحاتی و مالی او به سازمان مجاهدین خلق و سایر گروههای مبارزاتی نیز جالب توجه است، ولی پس از کودتای درون سازمانی مجاهدین و تغییر ایدئولوژی با آنها قطع ارتباط کرد.آنها مصرا از شهید اندرزگو خواسته بودند که کمونیست‏شود و در راه آنان قدم بگذارد، ولی با پاسخ منفی اندرزگو به خواسته آنان روابط دو جانبه قطع شد و آنان به دشمنان یکدیگر تبدیل شدند. (28)

بعدها از طرف‏چپی‏ها (گروههای فدایی خلق) نیز مورد حمله قرار گرفت و مجبور شد پیوسته لباسها و هواداران مرتبط با خود را عوض کند. (29) وی در این باره به یکی از دوستانش گفته بود که «من الان آنقدر که از گروه مارکسیستها می‏ترسم از ساواک نمی‏ترسم.اینها سعی دارند مرا بکشند، چون این گروه در میانشان عده‏ای مخالف پیدا شده و تغییر ایدئولوژی داده‏اند و ایدئولوژی آنها با ما نمی‏خواند و من که تا حالا به اینها کمک اقتصادی می‏کردم، دیگر نمی‏توانم این کار را ادامه دهم، و به این جهت کمر به قتل من بسته‏اند و مرا تحت محاصره سختی قرار داده‏اند و من در لیست افرادی هستم که می‏خواهند ترور کنند» . (30)

در سال 1355 در مشهد حادثه‏ای سخت‏برای اندرزگو روی داد.ظاهرا در یکی از خانه‏های محل آموزش سلاح و مواد انفجاری او در چهار راه خواجه ربیع، نارنجکی منفجر شد.مردم به پلیس اطلاع دادند و وقتی مامورین به خانه حمله کردند، افرادی که در خانه بودند فرار کردند و یک نفر هم کشته شد.هر چند بعدا معلوم نشد که این افراد از یاران او بودند یا از هواداران او.به هر حال اندرزگو نیز با ماموران درگیر می‏شود و موقع فرار با موتورگازی خود با موتور سیکلتهای قوی هیکل پلیس تصادف می‏کند و پرت می‏گردد، ولی دور از چشم پلیس و در شلوغی جمعیت‏خود را گم می‏کند.مردم نیز وی را داخل مغازه‏ای پنهان کردند و در مغازه را بستند تا کسی متوجه نشود.بعد چند نفر از کسبه او را به خانه‏اش بردند و به نجاری در آنجا سفارش دادند برایش چوب‏های لازم درست کند و یک شکسته‏بند هم به خانه آوردند.استخوان ران او شکسته و بیرون زده بود و او تا مدتها با همین وضع تردد می‏کرد.تا اینکه روزی به دوستش حسین غفاریان در قم تلفن زد که من دارم می‏میرم زود خودت را به مشهد برسان و بسیار تاکید کرد که درست را ناتمام رها کن و بیا.وقتی حسین غفاریان به مشهد می‏رسد، اندرزگو به وی می‏گوید «باید بروم بیمارستان بخوابم و مداوا کنم‏» . برای این کار پول زیادی در حدود پنجاه هزار تومان لازم بود، ولی او پولی نداشت.از این رو، حسین غفاریان از برادرش که مقلد امام بود، وجوهات را گرفت و نزد آقای پسندیده برد و ایشان نیز اجازه مصرفش را دادند و از کسان دیگری مانند آقای غنیان و آقای سید علی خامنه‏ای (مبلغ نه هزار تومان) در مشهد پول گرفتند.بعد وقتی خواستند به بیمارستان بروند احتمال شناسایی او وجود داشت، چون عکس و اسم و مشخصات و مدارک دیگر لازم بود، ولی خوشبختانه با دکتر تازه واردی که از دانشجویان هوادار امام بود، آشنا شدند و مطلب را با او در میان نهادند.او نیز پذیرفت که با چهار هزار تومان ترتیب کارها را بدهد و عکس و شناسنامه و مدارک جعلی لازم را فراهم کند.بعد اندرزگو را نیز معالجه کرد و او به سلامت‏بیرون آمد. (31)

پس از این ماجرا، اندرزگو مدتی به کارهای معاملات و بازار (32) پرداخت و کسب درآمد کرد.کارش در بازار ظاهرا تا قبل از مسافرت به لبنان ادامه داشت.او برغم این فعالیتهای ظاهری و کسب کار به فعالیتهای مبارزاتی خود همچنان ادامه داد و هرگز در پیچ و خم زندگی روزمره گم نشد.در اواخر سال 56 سفر طولانی خود را به لبنان شروع کرد و در اسفند 56 از راه افغانستان و پاکستان به سوریه و سپس از آنجا به لبنان رفت.علی جنتی در این باره می‏گوید: «حدود سال 1355 بود که با تعدادی از مبارزینی که در سوریه بودیم متشکلتر شدیم...بعد من تصمیم گرفتم به ایران بیایم تا بتوانم شرایط خارج کشور را برای مبارزان داخل کشور تشریح کنم. و آن عده از مبارزانی را که در داخل کشور عرصه بر آنها تنگ شده بود به رفتن به خارج ترغیب نمایم و...در مدتی که سرگرم این کارها بودم با افراد متعددی ملاقات و صحبت کردم و بعد برگشتم.در سال 56 از جمله کسانی که به آن منطقه خارج از کشور [سوریه، لبنان] آمدند، شهید سید علی اندرزگو بود...او ابتدا با محمد منتظری ارتباط برقرار کرد و بعد من او را دیدم و وی را به لبنان بردم و نزد خود برای چند روز نگه داشتم و بعد نزد آقای فارسی رفت‏» . (33)

جلال الدین فارسی در این باره می‏گوید: «در اسفند 56 شهید اندرزگو به بیروت آمد.در آن زمان میان برادران مجاهدی که با محمد منتظری کار می‏کردند مسائلی پیش آمده بود که باید حل و فصل می‏شد.آقای اندرزگو به خدمت امام رفته و در حل این مسائل مجاهدت ورزیده بود.در بیروت به همین منظور و به اتفاق سید محمد غرضی و علی جنتی به منزل من آمدند و سعی شد قضایا حل و فصل شود.لذا جمع آقایان اخیر الذکر و عده‏ای از مبارزان در دمشق مستقر شده و در عرصه سیاسی و نظامی خدمات شایانی کردند...بعد اندرزگو را به درخواست‏خودش برای یک دوره آموزش کوتاه مدت به‏پایگاه الفتح در دامور بردم...چون علاقه داشت‏با سلاحهای ضد تانک آشنا شود» . (34)

ظاهرا قصد اندرزگو بررسی امکانات تعلمیاتی و تسلیحاتی آنان بود.او در آن جا مشاهده کرد امکانات وسیعی در این دو زمینه وجود دارد.به نقلی، اندرزگو با جلال الدین فارسی در این ایام «طرح تدارکاتی یک جنگ مسلحانه دراز مدت با رژیم را می‏ریزد و خود در پایگاهی از الفتح شروع به یادگیری سلاحهای ضد تانک می‏کند تا بتواند عملیات خاصی را در ایران پیاده و رهبری کند» . (35)

در واقع، در زمانی که همه حرکتهای چریکی و مسلحانه در داخل به بن بست رسیده و توسط رژیم سرکوب و متلاشی شده بود، او می‏کوشید حرکت فراگیر و گسترده مسلحانه را ایجاد کند تا جو رکود و انزوای نیروهای مبارز را در هم بشکند.وی با قصد بهره‏گیری از امکانات الفتح در گسترش جبهه داخلی مبارزه با رژیم و انتقال سلاحهای سنگین به ایران، این سفر را انجام داد.البته به کارهای فرعی دیگری نیز در این سفر پرداخت، مثلا در این ایام اقدام به تهیه بودجه نشریه‏ای به نام فداییان به سردبیری جلال الدین فارسی و تقویت مبارزه فرهنگی و تبلیغی علیه رژیم کرد.او در مدت اقامت‏خود در لبنان که از اسفند 56 تا خرداد ماه 57 طول کشید، توانست آموزشهای جدیدی در زمینه کاربرد سلاحهای مهمی چون اسلحه ضد تانک، موشکهای کوچک ضد تانک و تهیه بمبهای دستی فراگیرد (36) و با کوله‏باری از تجربه و امید به ایران برگردد.

در این سفر قرار بود اندرزگو به محض ورود به ایران افراد مورد اطمینان را برای آموزش به لبنان بفرستد، و از لبنان نیز برای او اسلحه به ایران ارسال شود.او تقریبا بعد از سه ماه اکبر شالچی را فرستاد تا قدری سلاح به ایران بیاورد.وی برای رد گم کردن به همراه خانواده‏اش با یک ماشین آمریکایی خیلی بزرگ به اروپا رفت و بعد به سوریه آمد.دوستان شهید اندرزگو در آنجا سلاحهای متعددی چون کلاشینکف و غیره را جاسازی کردند تا به ایران ببرد. (37)

شهید اندرزگو در خرداد 1357 به ایران بازگشت و پس از انجام برخی امور ضروری، به سراغ علی اکبر شالچی رفت و وی را مطلع کرد که با کمک دوستانش مقدمات عملیات‏ترور شاه را [در کیش] آماده کرده است و به وی گفت‏شما به سبب آشنایی با راههای زمینی و گمرک و جاسازی اتومبیل وظیفه دارید سلاحهای مورد نیاز ما را از لبنان تحویل بگیرید و به ایران منتقل کنید و در اسرع وقت در تهران تحویل دهید و تا نیمه رمضان (شهریور) و حد اکثر تا آخر ماه مبارک باید به تهران برگردید.مسافرت شالچی از سی تیر شروع شد و در هفتم ماه رمضان به سوریه رسید، ولی نتوانست‏خود را تا نیمه رمضان و سر قرار به اندرزگو در تهران برساند. (38)

به همین دلیل اندرزگو نقشه جدیدی برای ترور شاه طرح کرد.

ظاهرا وسایل و سلاحهایی که شهید اندرزگو منتظر ورودش بود بسیار اهمیت داشت، چون وی در آن موقع به ربط خود با بچه‏های نیروی هوایی گفت ما قصد دریافت فرستنده‏ای از لبنان را داریم که تمام ایران را پوشش دهد.شما چه کمکی می‏توانید بکنید؟ او هم وعده داد وسایل مورد نیاز را برای استقرار و راه اندازی از نیروی هوایی بیاورد و از نیروهای متخصص نیز کمک بگیرد. (39)

البته پس از بازگشت‏شهید اندرزگو از لبنان در آنجا اتفاقاتی رخ داد که بر قول و قرارهایی که او با نیروهای آنجا گذاشته بود مؤثر واقع شد.در اوایل تابستان 1357 الفتح تمام امکانات خود را به امام عرضه کرد.امام نیز جلال الدین فارسی را به عنوان نماینده برای استفاده از آن امکانات معرفی کرد و قرار شد به منظور پیروزی سریعتر حرکتهای مبارز ضد رژیم، سلاحهای ضد تانک به ایران فرستاده شود. (40) در حالی که اندرزگو در انتظار رسیدن اکبر شالچی سرقرار ماه رمضان همان سال به سر می‏برد.

اندرزگو با خیال راحت در انتظار رسیدن سلاحها از لبنان بود.او علاوه بر پیگیری نقشه‏های مهمی که می‏بایست‏با ورود آن سلاحها اجرا شود، شبانه روز در پی عملی کردن طرحها و نقشه‏های دیگر خود بود.بویژه آنکه سال 57 برای رژیم منفور پهلوی به منزله آخرین لحظات حیات محسوب می‏شد.یکی از طرحهای بسیار مهم اندرزگو در تابستان سال 57، نقشه ترور شاه بود.البته ایشان مدت زیادی بود که برای از میان برداشتن شاه فکر می‏کرد و نقشه می‏کشید ولی تا این زمان، این قدر به عمل و اجرا نزدیک نشده بود.اکبر صالحی دوست اندرزگو می‏گوید: اندرزگو شبی به خانه ما آمد و گفت طرحی به نظرم رسیده است.قصد دارم شاه را با اطرافیانش ترور کنم.او در توضیح‏طرح خود گفت در رفت و آمدم به خارج فهمیدم دستگاههایی هست که می‏توان سلاحی روی آن سوار کرد و خیلی دقیق کار می‏کند، ولی حدود یک میلیون تومان هزینه می‏برد.این اسلحه را باید از لبنان وارد کنیم.من در لبنان قول دادم آن را بخرم و پس از جداسازی توی یک ماشین آخرین مدل جاسازی کنم و بیاورم منزل شما و پس از سوار کردن دستگاه آن را به محلی که در چند کیلومتری محل استقرار شاه در زمان افتتاح یکی از مراکز دولتی است‏ببریم و از دور تنظیم و شلیک کنیم نقشه را عملی سازیم.

بعد از این مقدمات مشکل اصلی تهیه مبلغ یک میلیون تومان بود.قرار شد اکبر صالحی با سایر دوستانش در این باره صحبت کند. صالحی با اندرزگو مشورت کرد که با چه کسانی درباره گرفتن پول صحبت‏شود.بعد از مذاکرات با دوستان بسیار نزدیک و محرم مانند شهید صادق اسلامی و مرحوم پور استاد و رحیم خانیان قرار شد صالحی، اندرزگو، پور استاد و اسلامی به خانه رحیم خانیان که از دوستان محرم آنها و از متدینین بازار و دست اندر کار آهن آلات بود، بروند و درباره تهیه این پول صحبت کنند.آنها نزد او رفتند و مساله را مطرح کردند.او هم قول داد که موضوع را با آقای ترخانی در میان بگذارد تا با کمک چند تن از دوستان بازاری به طور محرمانه پول را تهیه کنند.این قضایا روزهای چهاردهم یا پانزدهم رمضان صورت گرفت، (41) ولی اندرزگو در 21 رمضان به شهادت رسید.

طبق اقوال همرزمان اندرزگو، این طرح که می‏بایست در 23 رمضان سال 57 به اجرا درمی‏آمد، یکی از چند طرحی بود که او برای ترور شاه کشیده بود.چرا که وی پس از بازگشت از لبنان پیوسته رفت و آمدهای شاه را تحت نظر گرفته بود، مثلا اطلاع داشت که شاه سالی یک بار و تقریبا پانزده روز برای تفریح به جزیره کیش می‏رود.وی موفق شده بود با کمک یاران مبارز خود در نیروی هوایی طرحی برای ترور شاه تهیه کند (آن زمان دوستان نیروی هوایی او را به نام دکتر جوادی می‏شناختند) .طرح تهیه شده از این قرار بود: چند تا از یاران نیروی هوایی باید به لبنان نزد جلال الدین فارسی بروند و دوره‏های مخصوصی را ببینند که از سی تا چهل روز طول می‏کشید.پاسپورتها و سایر مدارک را قرار بود خود اندرزگو برای آنها تدارک ببیند.اسلحه‏های لازم را نیز او باید تهیه می‏کرد و با کمک دوستان مختلف در نیروی هوایی و به وسیله هواپیما به جزیره کیش‏می‏فرستاد دسته دیگری از برادران در کیش باید زمینه اجرای عملیات را فراهم، و نیز نقاطی را که شاه قصد داشت‏به آنجا برود، روی نقشه مشخص کنند.سپس قرار بود مسلسلها و سلاحها را داخل وسایل ورزشی مانند میل‏ها جاسازی کنند و مکانهای ترمینال و ترابری هم بررسی نماید تا شیوه انتقال این وسایل معلوم گردد و با چند بار بردن و آوردن چمدانها مطمئن شوند که کارها رو به راه است.پس از این کارها، اصل اجرای عملیات به عهده سایر افراد در کیش بود تا طبق نقشه آن را در فرودگاه اجرا کنند.فرودگاه کیش دو باند دارد، یکی باند بین المللی است که هواپیماهای مدرن هم می‏توانند در آنجا بنشینند.در این باندها جاهای مخصوصی برای تعبیه کابل وجود داشت.در این شکافها دو نفر به راحتی جا می‏گرفتند.

قرار بود موقعی که هواپیمای شاه فرود آمد، یک نفر از برج مراقبت‏خبر دهد و این دو نفر روی باند به هواپیمای شاه حمله کنند. (42) بدین سان، نقشه از ابتدا تا انتها به طرز دقیقی طرح ریزی شده بود.آخرین ملاقاتی که این افراد با اندرزگو داشتند در مشهد بود که قرار گذاشتند او به تهران بیاید تا اسلحه‏هایی را که می‏رسید جاسازی کند و عملیات در کیش شروع شود، ولی طرح به دلایلی اجرا نشد. (43)

نقشه دیگر اندرزگو به نقل از یکی از دوستانش این بود که پس از تاخیر علی اکبر شالچی در بازگشت‏به ایران چون امیدی نمی‏رفت که طرح ترور شاه که بر اساس بازگشت وی طرح ریزی شده بود، اجرا شود، او تصمیم گرفت‏با شخصی در داخل یکی از کاخهای شاه تماس بگیرد.پس از بررسیها قرار شد آن شخص شاغل در کاخ شاه را مسلح نمایند و به طریقی به وی سلاح برسانند تا در موقعی مناسب نقشه ترور شاه را اجرا کند از این رو، قرار شد دو قبضه کلت کمری را در میان دو میل ورزشی و تعدادی مواد منفجره را در میان دو دمبل جاسازی کنند و به وی برسانند.پس از اینکه میلها و دمبلها تهیه شد، اندرزگو قرار گذاشت که به اتفاق دوستش علوی به ساوه و همدان (خرمدره) بروند تا با افرادی که در کار قاچاق اسلحه بودند، دیدار کنند.علوی می‏گوید: روز نوزدهم رمضان با هم ملاقات داشتیم تا زمان حرکت را تعیین کنیم، ولی وقتی سید رادیدم، او گفت‏خوب است تا شب 21 رمضان در تهران باشیم و مراسم شبهای احیا را اجرا کنیم و پس از آن برویم که (44) قبل از احیای شب 21 رمضان به شهادت رسید.

شهید اندرزگو این گونه در پی براندازی رژیم پهلوی از طریق ترور شاه بود.افزون بر این اقدامات، در سایر عرصه‏های مبارزه هم با رژیم پهلوی می‏جنگید.روزهای پایانی عمرش با قضیه سینما رکس آبادان مصادف بود.همسرش می‏گوید: غروب روز فاجعه سینما رکس آبادان او به منزل آمد و در حالی که به شاه فحش می‏داد، گفت‏خودش این کار را کرده است و می‏خواهد به گردن مردم بگذارد.من به تهران می‏روم و اعلامیه چاپ می‏کنم، مردم بفهمند تقصیر شاه بوده است. (45)

بنابر این، به تهران رفت و در منزل دوستش اکبر صالحی شروع به چاپ اعلامیه‏هایی در این زمینه کرد.بعد از چاپ تعداد کثیری اعلامیه مقداری را خودش برداشت و بقیه را به فرزندان یکی دیگر از دوستانش، رجب افشار، داد تا فورا پخش کنند (46) و بدین ترتیب بر ضد تبلیغات دروغین رژیم علیه مبارزان به مقابله برخاست.

بدین سان، روزهای ماه رمضان بسرعت می‏گذشت.در این ماه همچون سایر ماهها فعالیتهای مذهبی و اجتماعی و سیاسی اندرزگو بشدت ادامه داشت.روزها برای اقامه نماز به مسجد تیر دو قول و سایر مسجدها می‏رفت تا به قول خودش آقایون را ارشاد کند.وی در گفتگو با روحانیون از آنها می‏پرسید موضع شما چیست؟ بعد به آنها می‏گفت‏حرف امام را بزنید حتی، اگر شهید بشوید.اگر از ما هستید، در بالای منبر حرف ما را بزنید. (47) او به همین شیوه دعوت به مبارزه علیه رژیم را گسترش می‏داد.در این ماه، او سراپا عبادت و اخلاص بود و دائما در مسجد حضور داشت تا اینکه شب نوزدهم رمضان که مردم می‏خواستند در مسجدها اعلامیه پخش کنند، نیروهای امنیتی مسجدها را بستند و آنها نمی‏توانستند مراسم احیا را در مسجد برگزار نمایند.رجب افشار از اندرزگو درخواست کرد که مراسم احیا را در خانه آنها برگزار کند.وی پذیرفت و حدود سی نفر جمع شدند و خودش دعای کمیل را خواند و اعمال شب نوزدهم رمضان را به جا آورد.سپس یک ساعت مانده به اذان صبح از همان منزل آقای رجب افشار خواست‏به منزل اکبر صالحی تلفن بزند.هرچند افشار به او تذکر داد که تلفن نکن چون شماره ما تحت کنترل ساواک است، (48) ولی اندرزگو صحبت را شروع کرده بود و از صالحی درباره اعلامیه‏ها سؤال کرد.این امر سبب شد ساواک مظنون شود و با اندکی تجسس بفهمد که دکتر جوادی، اصفهانی، حسینی و تهرانی و غیره همان سید علی اندرزگوست.همچنین اندرزگو در همین مکالمه‏ای که ساواک مشغول استراق سمع آن بود به اکبر صالحی گفت امشب به خانه شما می‏آیم.ساواک قضیه را فهمید.به هرحال، او پس از تلفن سحری خورد و بعد دعا کرد که خدا شاه را نابود کند و شرش را به خودش برگرداند.سپس تا ساعت نه صبح خوابید. (49) صبح نوزدهم رمضان اندرزگو به منزل خود در مشهد تلفن زد و با همسرش صحبت کرد (50) و به وی سفارش نمود که روزه نگیرد تا بتواند بچه را شیر دهد. (51) بر اثر این مکالمه، ساواک جای او را در تهران شناسایی کرد.

اندرزگو، مدتی قبل از این ماجرا به عناوین مختلف به برخی از شکنجه‏گران ساواک پیامهایی فرستاده بود.وی شاید دو یا سه ماه قبل از شهادتش برای منوچهری و ازغندی و غیره، توسط افرادی که در زندان بودند، پیامهای تهدید آمیزی با این مضمون فرستاد که این قدر دنبال من نباشید، سرانجام شما را می‏کشم.این عمل سبب ناراحتی شدید آنها شد.به همین سبب، تصمیم گرفتند به هر وسیله ممکن او را پیدا کنند.البته ردپای ضعیفی هم از او داشتند و برغم وضعیت‏بحرانی مملکت، آنها پرونده‏های دوستان قدیمی اندرزگو مانند اکبر صالحی و اسد الله اوسطی و غیره را بررسی کردند که چیزی به دست نیاوردند.از این رو، برای مدتی تلفنهای خانه آنها را کنترل کردند.بعدها تهرانی اعتراف کرد که در این استراق سمعها متوجه شدیم از راههای دور تلفنهای مشکوک و مرموزی می‏شده، ولی صدای اشخاص تلفن کننده یکی است و فقط اسمش فرق می‏کند.یک ماه تلفنها را کنترل می‏کنند تا آن شبی که قرار شد اندرزگو به خانه اکبر صالحی برود.از طریق ساواک مشهد نیز تلفن وی را ردیابی و منزلش را در مشهد شناسایی کرده بودند.به اعتراف تهرانی، وی وعده‏ای دیگر مامور شدند که شب هفدهم رمضان به مشهد بروند.آنها شبانه منزل او را محاصره می‏کنند، ولی پس از پرس و جو از مغازه‏دارهای اطراف متوجه می‏شوند که او صبح همان روز به تهران رفته است.با ساواک تهران تماس می‏گیرند و می‏فهمند که آن روز (نوزدهم رمضان) به منزل صالحی تلفن کرده است.تهرانی و گروه وی فورا به تهران برمی‏گردند و آماده تعقیب اندرزگو در ساعت موعود می‏شوند. (52)

اندرزگو پس از ملاقات روز پانزدهم رمضان با صالحی و خانیان در مورد تهیه پول، در روز جمعه به مشهد نزد خانواده‏اش رفت و قرار شد صالحی با خانیان در تماس باشد و مساله را پیگیری کند.او مجددا روز هفدهم رمضان از مشهد به سوی تهران حرکت کرد تا خودش موضوع تهیه پول را پیگیری کند.دقیقا در همین زمان است که تهرانی و گروهش به سراغ او در مشهد رفتند و متوجه شدند او به تهران بازگشته است.اندرزگو روز هجدهم رمضان به تهران آمد تا از قضایا مطلع شود.در بازگشت از اکبر صالحی درخواست کرد که قضیه را سریعتر پیگیری کند.صالحی نیز با خانیان و پور استاد صحبت کرد که زودتر پول را تهیه کنند و تحویل دهند.این مسائل در حالی صورت می‏گرفت که تلفنهای منزل صالحی و سایر دوستانش نیز کنترل می‏شد.از این رو، مساله لو رفت و نشانیهای همه آنها به دست‏ساواک افتاد.سرانجام، ساواک فهمید که شب بیستم رمضان اندرزگو قصد دارد به خانه اکبر صالحی برود تا نتیجه مذاکرات او با خانیان را بفهمد.این در حالی بود که وقتی او به سوی کوچه سقاباشی حرکت می‏کرد، تمام آن منطقه توسط نیروهای ساواک قرق شده بود.

اندرزگو ابتدا به خانه مرتضی صالحی رفت.در عصر روز نوزدهم رمضان بود که صالحی اصرار می‏کند او در همانجا افطار کند، ولی اندرزگو می‏گوید باید به منزل اکبر صالحی بروم، چون قرار است از مشهد تلفن کنند و من باید در آنجا باشم.آقای مرتضی صالحی نیز برای افطار دعوت شده بود و باید می‏رفت.به هر حال، حدود نیم ساعت مانده به اذان مغرب و افطار، اندرزگو به وی گفت می‏خواهم قدری از آن اعلامیه‏ها را به کسی بدهم (اعلامیه‏های مربوط به انفجار رستوران خان سالار در میدان آرژانتین و نیز اعلامیه انفجار سینما رکس آبادان) .اعلامیه‏ها را از او گرفت و توی کت و پیراهنش گذاشت و به مرتضی صالحی گفت ابتدا به میدان ژاله (شهدا) می‏رود، چون قراری داردو بعد هم منزل برادر او، اکبر صالحی می‏رود و خداحافظی کرد و رفت.مرتضی صالحی می‏گوید که ما هم چون قرار بود به افطاری برویم، با ماشین حرکت کردیم و در سر سه راه امین حضور دیدیم که چند تا آمبولانس و ماشین پلیس آژیرکشان بسرعت‏به سوی بیمارستان بازرگان می‏روند، در حالی که اندرزگو را می‏بردند و ما نمی‏دانستیم. (53)

به هرحال، سید پس از خروج از منزل مرتضی صالحی ابتدا به میدان شهدا (ژاله) می‏رود.ظاهرا با فردی از گروه منصورون قرار ملاقات داشت که پس از ملاقات اعلامیه‏ها را به او می‏دهد.سپس به سوی محله سقاخانه حرکت می‏کند.به قول تهرانی او با یک نفر دیگر حرکت می‏کرده، ولی معلوم نشد او چه کسی بوده و بعد چه شده است.سید از خیابان ژاله داخل آب سردار رفت.منزل آقای اکبر صالحی پشت‏خانه امام جمعه بود.ماموران نیز از میدان شهدا او را تعقیب می‏کردند.آنجا به او ایست می‏دهند، ولی او توجه نمی‏کند و می‏رود تا از دیوار خانه امام جمعه بالا برود و فرار کند که همان جا به رگبار بسته می‏شود. (54)

وقتی اندرزگو به رگبار بسته شد از خود حرکتی نشان می‏دهد که حاکی از قصد او برای کشیدن اسلحه بوده، ولی ظاهرا برای ترساندن مامورین و پیدا کردن فرصتی به منظور معدوم کردن نشانیها و شماره تلفنهای مرتبط با خود بوده است.بعد از این عمل، مامورین سر می‏رسند و درحالی که او مشغول پاره کردن و و خوردن و خون مالی کردن مدارک همراه خود بود، او را روی برانکارد می‏گذارند تا هرچه سریعتر ببرند، ولی او حرکت می‏کند و خود را به زمین می‏اندازد تا آخرین لحظه عمر سراسر مبارزه خود را نیز در مبارزه بگذراند و زنده به دست دشمن نیفتد.از این رو، مامورین مجبور می‏شوند او را با طناب به برانکارد ببندند و سپس ببرند. که در این هنگام دیگر روح پر فتوح او به ملکوت اعلی پیوسته بود.

پس از این عملیات، مامورین مست غرور از پیروزی، فورا جریان را به ریاست‏شهربانی گزارش دادند که «ساعت 30/19 مورخ 2/6/57 در خیابان سقاباشی میان یک نفر از افراد خرابکاران و افسران کمیته مشترک ضد خرابکاری درگیری حاصل شده که او کشته شده. ..» . (55) دستورات سریع دیگری صادر شد تا تمام افراد وابسته به وی در مشهدو تهران دستگیر شوند.مرتضی صالحی می‏گوید ما بعد از افطار به خانه برگشتیم، در حالی که مامورین حدود ساعت 8 یا 9 شب به خانه برادرم، اکبر صالحی می‏روند که در خانه نبود و به روضه رفته بود.آنها ساعت‏یازده شب مجددا به خانه او می‏روند و نشانی مرا نیز گرفتند و نزدیک سحر بود که به خانه ما آمدند. البته حدود ساعت‏یازده یا دوازده شب بود که برادر دیگرم به خانه‏ام آمد و گفت‏سید را با تیر زدند.گفتم نه، او به خانه اکبر رفته است.او گفت نه، سید تیر خورده است.من به خانه اکبر تلفن کردم.همسرش گوشی را برداشت، ولی عادی صحبت می‏کرد.بعد فهمیدم مامورین در خانه آنها بودند و کنترل می‏کردند. (56)

رجب افشار نیز می‏گوید روز جمعه به خانه‏ام هجوم آوردند.در یکی از اتاقهای خانه من حدود پنجاه هزار برگ اعلامیه متعلق به اندرزگو بود که موقع تفتیش مامورین، اتاق مزبور را نشان ندادم و آنها هم متوجه نشدند.بعدا بچه‏ها آن اعلامیه‏ها را آتش زدند. (57)

به هرحال، مامورین رژیم تا جایی که شناسایی کرده بودند افراد مرتبط با اندرزگو را دستگیر کردند که به نقلی فقط حدود سی نفر از طریق کنترل تلفن شناسایی و دستگیر شدند که برخی از آنها عبارت بودند از حسین، محسن، اصغر و مرتضی صالحی، صبور، صادق اسلامی، اکبرپور استاد، سید عباس بهشتی، محسن لبافی. (58)

همزمان با این دستگیریها، حمله وحشیانه نیروهای رژیم به منزل اندرزگو در مشهد آغاز شد.همسر او نقل می‏کند: «آخرین دیدار ما شانزدهم رمضان 1357 بود.آن روزها احساس خاصی داشت و می‏گفت اوضاع دارد سخت می‏شود، می‏خواهم بروم تهران و اعلامیه‏های امام خمینی (ره) را چاپ کنم...حال و هوایش طوری بود که گویا به مرحله شهادت نزدیک می‏شود.خداحافظی کرد و رفت.صبح روز نوزدهم رمضان هم تلفن زد.بعدها فهمیدم که همین تلفن باعث لو رفتن ایشان شده بود و محل سکونت ما هم در مشهد لو رفت.شب بیستم رمضان بود و همسایه‏ها متوجه می‏شوند چند نفر از دیوار خانه ما بالا می‏روند.با فریاد آنها مامورین فرار می‏کنند.فردا صبح زود ریختند در خانه و همه وسایل را به هم ریختند و اسلحه‏های آقا را پیدا کردند... (59) موقعی که ساواکیها درخانه بودند، مدام هلیکوپتر بالای شهر مشهد رفت و آمد می‏کرد که خیلی غیر عادی بود.بعد به من گفتند که باید همراه آنان به تهران بروم.یک پیکان آبی رنگ داخل کوچه ایستاد.سه مامور ساواک جلو، سه مرد گنده هم عقب نشسته بودند.من و چهار بچه‏ام مجبور شدیم همان صندلی عقب خودمان را جا بدهیم.در یکی از میادین شهر، ما را سوار عقب یک لندرور کردند.من که بایست دو بچه کوچک خود را لاستیکی می‏کردم خیلی معذب بودم.در طول مسیر هم خودم را به سادگی و کودنی زدم تا نتوانند اطلاعاتی از من کسب کنند.در ادامه راه ماشین به داخل ساختمان ساواک بابل رفت و فردا به سوی تهران حرکت کردیم و یک راست‏به زندان اوین رفتیم.جلوی زندان گفتند چادرت را بکش روی صورتت تا جایی را نبینی.وارد دفتر ازغندی شدیم.از لج آنها خودم را به سادگی زدم و رفتم وسط اتاق و پشتی یکی از مبلها را گذاشتم روی پایم و مهدی را روی پایم خواباندم.یکی از آنها می‏گفت این زن ساده است.دیگری می‏گفت دارد زرنگی می‏کند.شب اول من و بچه‏ها را بردند به سلول که خیلی وحشتناک بود.در سلول بغلی مردی را شکنجه می‏کردند....برای نظافت‏بچه‏ها مشکل داشتم و می‏بایست‏برای شستن کهنه‏ها به داخل حیاط بروم...دو روز بعد بچه‏ها را بردند خانه پدر تحویل دادند، ولی مرتضی که هفت ماهه بود و شیر می‏خورد پهلوی خودم ماند.یکی دو ماهی بازجویی می‏شدم.در بازجویی گفتند تو چرا با او ازدواج کردی؟ چرا با خواستگاری که کارمند صنایع دفاع بود ازدواج نکردی...من هم گفتم من نمی‏دانستم باید برای ازدواج از شما اجازه بگیرم یا شوهرم را شما انتخاب کنید، من پدر و مادر دارم.

ما تا مدتها نمی‏دانستیم آقا شهید شده، منتظر بودیم او با امام به ایران برگردد.وقتی امام آمد ما را بردند پهلوی ایشان.امام خبر شهادت ایشان را به ما دادند، باور نمی‏کردم، ولی امام تایید کرد و گفت چرا این گونه است و سید بزرگوار شهید شده است.

بعدها تهرانی شکنجه‏گر ساواک شیوه شهادت سید را بازگو کرد و مزار او را دربهشت زهرا در قطعه 39 نشان ما داد» . (60)

به این صورت پرونده زندگی مبارز مسلمانی که چهارده سال بی‏امان و شجاعانه علیه رژیمی سفاک و دیکتاتور جنگیده بود در آستانه پیروزی شکوهمندی که سالها در انتظارش بود، بسته شد.شهید اندرزگو با شرکت در عملیات اعدام انقلابی حسنعلی منصور در سال 1343 مبارزه با حکومت پهلوی را شروع کرد و با طراحی ترور شاه در سال 57، یک دوره جنگ طولانی علیه سردمداران رژیم را تدارک دید.در مدت این چهارده سال نه یک بار در دام ساواک افتاد، و نه لحظه‏ای در پیمودن راه خود تردید کرد و نه لحظه‏ای اسلحه به زمین گذاشت.خلاصه آنکه باید گفت او چریک تنهایی بود که به عشق حاکمیت اسلام و عشق امام خمینی (ره) مدت چهارده سال برای اسلام جنگید.

پی‏نوشت‏ها:

1.ر.ک: روزنامه جمهوری اسلامی، ویژنامه سالگرد شهادت...، 9 مرداد 1359، همان، ص 6.

2.گفتگو با خواهر همسر شهید اندرزگو، سروش، همان، ص 40.

3.همان، ص 40.

4.همان، ص 41.

5.آقای غفاریان راوی این روایت است.ر.ک: مصاحبه با حسین غفاریان، سروش، ص 63.

6.همان، ص 63.

7.مصاحبه با همسر شهید اندرزگو، سروش، ص 31.

8.مصاحبه با همسر شهید اندرزگو، 15 خرداد، ص 223.ضمنا اندرزگو در ایام توقف در افغانستان با مجاهدان افغانستان تماسهایی گرفته بود.ر.ک: خاطرات علی اکبر صالحی، ج 2، ص 7- 6.

9.مقاله پیام شهید، روزنامه جمهوری اسلامی، همان.

10.مصاحبه با اکبر صالحی، سروش، ص 52.

11.مصاحبه با همسر شهید اندرزگو، 15 خرداد ص 225.

12.مصاحبه با همسر شهید اندرزگو، سروش، ص 31.

13.مصاحبه با همسر شهید اندرزگو، 15 خرداد، ص 226.

14.مصاحبه با سید حسین اندرزگو، سروش، ص 44.

15.مصاحبه با حسین غفاریان، سروش، ص 4- 63.

16.سروش، ص 29.

17.همان: ص 35.

18.سروش، ص 98.

19.سروش، ص 98.

20.مصاحبه با غفاریان، سروش، ص 64

21.همان، ص 64.

22.مصاحبه با همسر شهید اندرزگو، سروش، ص 32.

23.همو، سروش، ص 32.

24.دوانی، نهضت روحانیون ایران، ج 7، ص 270.

25.همو، سروش، ص 33.

26.غفاریان، همان، ص 64.

27.همو، سروش، ص 65.

28.همو، سروش، 64

29.همو، مجله، سروش، ص 64.

30.روزنامه جمهوری اسلامی، ویژه‏نامه سالگرد شهادت شهید اندرزگو، 1359

31.غفاریان، سروش، ص 65

32.همان، ص 65

33.مصاحبه با علی جنتی، همان، ج 11، 21.2

34.فارسی، جلال الدین، زوایای تاریک، ص 405 و نیز ر.ک: سروش، همان، ص 49

35.سینا واحد، افسانه سرخ یک چریک مسلمان، روزنامه جمهوری اسلامی، همان.

36.سروش، ص 49

37.مصاحبه با علی جنتی، ج 11، ص 23.21

38.دوانی، همان، ص 2- 281.

39.مجله سروش، همان، ص 21

40.مجله سروش، همان، ص 48

41.مصاحبه با اکبر صالحی، همان، 26 ص 4.31

42.مصاحبه اختصاصی با رابط سید علی اندرزگو در نیروی هوایی، سروش، همان، ص 21- 20.

43.زمان دقیق این عملیات بدرستی معلوم نیست.رابط سید علی اندرزگو در نیروی هوایی می‏گوید قرار بود این عملیات در سال 56 انجام شود که نشد و به عید 57 موکول گردید و در آن تاریخ هم انجام نشد و ظاهرا تا قبل از شهادت اندرزگو همه منتظر اجرای عملیات کیش بودند. (ر.ک: سروش، همان، ص 21- 20) .

44.دوانی، همان، ج 7، ص 2- 281.

45.مصاحبه با همسر شهید اندرزگو، سروش، همان، ص 34.

46.مصاحبه با رجب افشار، سروش، ص 59 و نیز، همان، ص 34.

47.مصاحبه با رجب افشار، همان، ص 59.

48.مصاحبه با رجب افشار، سروش، ص 58.

49.همو، همان، ص 58.

50.مصاحبه با همسر شهید اندرزگو، سروش، ص 228.

51.مصاحبه با همسر شهید اندرزگو، سروش، ص 35.

52.سروش، ص 67.

53.مصاحبه با مرتضی صالحی، ج 1، ص 37- 32.

54.همان، ص 39- 37.

55.پرونده شهید اندرزگو، ج 2، سند ش 236.

56.مصاحبه با مرتضی صالحی، ج 1، ص 9- 38.

57.مصاحبه با رجب افشار، سروش، ص 58.

58.سروش، همان، ص 54، و نیز خاطرات اکبر صالحی، ج 3، ص 11- 10.

59.سرگرد جباری طی گزارشی از مشهد اعلام کرد «پس از اطلاع از کشته شدن شیخ عباس تهرانی معروف به اندرزگو در تهران، ساعت 00/15 روز جاری، منزل او در مشهد، کوچه اشکال، کوچه خمسه، توسط مامورین کمیته مشترک بازرسی شد که طی آن 3 قبضه اسلحه کمری با 80 تیر فشنگ و 2 دستگاه بی سیم و مبلغ 59 هزار تومان وجه نقد کشف شد. (ر.ک: پرونده شهید اندرزگو، ج 2، شماره سند 234) طبق روایت دیگری در حمله ساواکیها به منزل اندرزگو حدود یازده ضبط بزرگ، مقدار زیادی کتاب، هفتصد یا هشتصد عدد نوار که چهار صد عدد آن ریل بود، دستگاه‏های چاپ شناسنامه، کارت شناسایی و گواهینامه رانندگی و غیره را نیز کشف و ضبط کردند، (ر.ک: مصاحبه خانم کبری سیل سپور با مجله سروش، همان، ص 35) .

60.مصاحبه با همسر شهید اندرزگو، مجله 15، ص 30- 227.

منبع:سایت حوزه


با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، بزرگ‌ترین تحوّل جهانی قرن بیستم به وقوع پیوست. بنیان‌گذار این انقلاب بزرگ مردی از پرورش یافتگان مکتب حضرت محمد بن عبدالله ـ صلی الله علیه و آله ـ بود که در بندگی و حق گویی و حق جویی، خروش و استقامت بر آدم، نوح، ابراهیم، موسی و عیسی ـ علیهم السلام ـ اقتدا نموده و بسان جدّش علی ابن ابیطالب ـ علیه السلام ـ با ارادة آهنین و پیام های پرمغز و کلام نافذ خویش پردةتباهی ها و تاریکی ها را درید و جبهة باطل را یکسره به میدان مبارزه طلبید. امام خمینی ـ رحمت الله علیه ـ ، با رهبری این انقلاب، بزرگترین تحول جهانی در قرن بیستم میلادی را رقم زد. دنیا نیز شاهد این معجزة عظیم الهی بود و این واقعیتی است که بارها امام راحلمان بر آن تأکید نمودند:
«یک تحوّل روحی در جامعه پیدا شد که من غیر از آن که بگویم یک معجزه بود، یک ارادة الهی بود، نمی توانم اسم دیگری رویش بگذارم»
[1]. ایشان می فرماید: «این جا حساب الهی است، این جا دست خداست، اشخاص نمی توانند یک همچو قدرتی ایجاد کنند .... این ارادة الهی است که تمام حساب های حساب گران مادی را باطل کرد.»[2]
این انقلاب، موجب تحولات عظیم در سرتاسر دنیا شد، به ویژه آنکه نقش انکار ناپذیری در بیداری اسلامی جهان داشت. «فرد هالیدی» استاد روابط بین الملل دانشگاه لندن در این مورد می گوید: «انقلاب اسلامی عظیم ترین انقلاب تاریخ است و همه می دانیم این کار عظیم در پرتو عظمت شخصیت امام خمینی ـ رحمت الله علیه ـ پا گرفت و دست های پرقدرت و فرمانده او بود که این امواج عظیم انسانی را به شور و هیجان و خروش وا می داشت.»
[3].«شیخ عبدالعزیز عوده» از رهبران انتفاضه نیز می گوید:«انقلاب امام خمینی ـ رحمت الله علیه ـ مهم ترین و جدّی ترین تلاش در بیدار سازی اسلامی برای اتّحاد ملّت های مسلمان بود»[4].«راجر هاردی» تهیه کنندة برنامه های تلویزیونی شبکة BBC نیز اظهار داشته است: «اسلام امروز بزرگترین مسئله غرب است . حتّی یک مسئلة بین المللی است. اسلام امروز نه فقط مسئله مربوط به خاورمیانه است، بلکه عالم گیر شده و مبارزه با آن مشکل».[5]
در هر حال باید گفت بیداری اسلامی در جهان معاصر، پدیده ای غیر قابل انکار است که پیروزی انقلاب اسلامی و تأثیرات آن نقش بسیار راهبردی در این امر داشته و خواهد داشت. این مسئله با ارائه نظریة «صدور انقلاب اسلامی» از سوی امام خمینی ـ رحمت الله علیه ـ رنگ و شکل واقعی تری به خود گرفت. جمهوری اسلامی از همان روزهای نخست، صدور انقلاب را از ارکان سیاست خارجی خود اعلام کرده است. با این حال می توان با بررسی اجمالی در برخی از مناطق دنیا، به نوعی تأثیر انقلاب اسلامی بر بیداری اسلامی جهان را ارزیابی نمود:
تأثیرات انقلاب بر بیداری اسلامی:
جان.ال.اسپوزیتو، در کتاب «انقلاب ایران و بازتاب جهانی آن» بازتاب جهانی انقلاب ایران را در چهار شکل ارزیابی می نماید: نخست در دو کشور لبنان و بحرین.
دوّم، در تعداد بیشتری از کشورها، الگوی ایران و تشویق های این کشور جریان های سیاسی اسلامی پیشین را تقویت کرده و شتاب بیشتری بخشیده است. (مصر، تونس، نیجریه، اتّحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی سابق، پاکستان و فیلیپین)
سوّم، ایران نقش عام تری در برانگیختن ایدئولوژی و تفکر سیاسی اسلامی ایفاء کرده است.(مصر، سودان، مالزی و اندونزی)
چهارم، الگو و فعالیت های ایران دلیل و بهانة لازم را فراهم آورده تا بعضی حکومت ها (عراق، مصر، تونس و اندونزی) جنبش های اسلام گرای مخالف را مهار و سرکوب کنند.
[6] البته در تمامی صفحات این کتاب مهم، بر بیان مصادیق تأثیرات انقلاب اسلامی در بیداری اسلامی جهانی اشاره شده است، اما ما با توجه به منابع متعدد، به برخی از کشورها اشاره خواهیم کرد.
1. آسیای مرکزی (شوروی سابق): با توجه به این نکته که حکومت مرکزی شوروی، به طور رسمی منادی جامعه ای ملحد بود، و با وجود محدودیت های رسمی برای عمل به مذهب، اسلام به صورت نیروی پویا در زندگی مردم آسیای مرکزی شوروی جلوه گر شده، و بی تردید انقلاب ایران در احیای مذهبی این مناطق، مؤثر بوده است. پدیدة گسترش اسلام در بین جوانان ازبکستان، ترکمنستان، تاجیکستان و سراسر آسیای مرکزی، هراس فزاینده حکومت ها را در پی داشته است. برای مثال، اظهار نگرانی هایی بوده است از این که در بخش هایی از ازبکستان، تا یک پنجم دانش آموزان کلاس های نهم و دهم، پذیرفته اند که مؤمنان مذهبی هستند و دیگر از ابراز هویت مذهبی خود شرمنده نیستند. همچنین اظهارات مشابهی در ترکمنستان صورت گرفت، چرا که مربیان و مقامات آن جا، محرک احیای مذهبی تحت تأثیر انقلاب اسلامی بودند.
[7]
2. جنوب شرقی آسیا (مالزی و اندونزی):
احیای اسلام و تأثیر انقلاب در بیداری اسلامی مردم جنوب شرقی آسیا، به شیوه های گوناگونی به ویژه در مالزی و اندونزی متجلّی شده است. از نشانه های آشکار این امر، حجاب بسیاری از زنان؛ توجه هر چه بیشتر مردم و نخبگان سیاسی به نماز، روزه و سایر عبادات اسلامی، برنامه های مذهبی بیشتر در تلویزیون به ویژه در مالزی، استناد به اسلام در سخنرانی های سیاست مداران و مشارکت بیشتر در سازمان های اسلامی بین المللی است. در اندونزی نیز، سازمانی که هیأت انقلاب اسلامی اندونزی نام داشت، متهم شد که با تأثیر پذیری مستقیم از انقلاب ایران، درصدد براندازی رژیم سوهارتو برآمده است؛ همچنین گفته شد که مسلمانان رادیکال، خواستار بنا نهادن دولتی اسلامی طبق الگوی ایران بوده اند.
[8]
3. کشورهای حوزه خلیج فارس و عرب:
حرکت های اسلامی در بیشتر کشورهای اسلامی و عربی در دهة هشتاد یعنی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، رفته رفته به سمت رسیدن به حاکمیت بوده است، به طوری که تا به امروز میان آن ها و دولت هایشان جنگ ادامه دارد؛ مانند شورش های خودجوش سیاسی در عربستان، پاکستان، کویت و بحرین. مهم ترین تأثیر گذاران ایران انقلابی بر جهان اسلام در سطح افکار و ایدئولوژی است.
4. سودان: برنامة رسمی «اسلامی کردن دولت و جامعة سودان» در سپتامبر 1983 توسط «جعفر نمیری» آغاز شد. این برنامه هنگامی شروع شد که توجّه جهانیان به موضوعی معطوف شده بود که بسیاری، آن را رستاخیز اسلامی می نامند. انقلاب ایران به این رستاخیز، جان تازه ای دمید. در مفهوم تاریخی وسیع تر ، انقلاب ایران از طریق تأثیر بر رستاخیز عام اسلامی، به شکل گیری تجربة «اسلامی کردن» در سودان کمک کرد.
[9]
5. تونس و لیبی: انقلاب ایران، زمانی در این دو کشور مطرح شد که سلطة حاکمان غیر مذهبی، مورد چالش گروه هایی از جامعه قرار داشت که از پذیرش نظریة خاص این حکومت ها دربارة این که اسلام عقب مانده و تاریک اندیش در مقابل ارزش های حکومت های نوگرا قرار گرفته است، امتناع می ورزیدند. انقلاب ایران، به تمایلات اسلامی و انقلابی که بیش تر در این دو کشور وجود داشت، شتاب بیشتری بخشید.
6. نیجریه: رهبری امام خمینی و فکر انقلاب اسلامی در جامعة نیجریه و به ویژه در میان مسلمانان محروم شمال، احساسات و واکنش هایی را در بر داشت. استقرار جمهوری اسلامی، گرایش نهفته به سوی احیاگری و اصلاح اسلامی را در نیجریّه برانگیخت رهبران محلّی احیاگری اسلام در نیجریه، نسخة بنیاد گرایی اسلامی طرّاحی و عمل شده در ایران را در جهت پوشش دادن به مبارزه علیه فساد فزاینده و مادی گرایی بیش از حد تشکیلات سیاسی نیجریه، ماهرانه به کار گرفتند. «جنبش میقاتسین» تحت تأثیر فراوان احیاگری اسلامی در ایران قرار گرفت.
[10]
7. مصر: انقلاب اسلامی ایران، روند رستاخیز اسلامی را در مصر تسریع کرده و این در حالی است که ایران به هیچ وجه دخالت مستقیم و حتّی غیر مستقیم در مصر نداشته است. در مصر، گروه های انقلابی همچون اخوان المسلمین، تحت تأثیر انقلاب ایران بودند. دانشجویان سنّی «الجماعة الاسلامیه» در دانشگاه قاهره اعلام کردند که انقلاب ایران، شایستة بررسی عمیق است تا از آن درس بگیریم، انگیزه کسب کنیم و از این سرمشق، بهره مند شویم.
8. الجزایر: انقلاب ایران در الجزایر نیز موجب بیداری روز افزون اسلامی شده است. استاد «شیخ ابراهیم زاک زاکی» از مبارزان و رهبران حرکت اسلامی در الجزایر می گوید:«روشی که امام به ما نشان دادند، بر این امر تأکید داشت که نیازی نیست ما همه چیز را از ابتداء شروع کنیم. فقط باید راه را ادامه دهیم، زیرا بسیاری از کارها قبلاً انجام شده است. پیروزی انقلاب اسلامی ایران و اعتبار و تجربیات به دست آمده در الجزایر و تأثیری که در سیستم موجود دارد، روشن می کند که دانشگاه های شرعی چگونه باید اداره شود و دادگاه های شرعی چگونه باید تشکیل گردد...
[11]
9. بوسنی و هرزگوین: پروفسور انیس امین کاریچ، وزیر فرهنگ و هنر و تعلیم و تربیت بوسنی می گوید: از زمان انقلاب اسلامی تاکنون، ما در هرزگوین، امام خمینی را «پدربزرگ» تلفظ می کنیم و ما می دانیم که پدربزرگ چه کسی بود؟ و چقدر در بیداری و هدایت انسان ها موثر بود؟...
[12]
10. غرب و آمریکا: تحلیل گران و صاحب نظران معتقدند که با آغاز عصر امام خمینی، دین و دین داری در جهان گسترش یافته است و دین، زنده شده است. «محمد لنسل» رییس مرکز فرهنگی تجدید حیات اسلام در اتریش می گوید: بی تردید انقلاب اسلامی امام خمینی، نه تنها تصویر تازه ای از اسلام در اروپا ارائه کرد بلکه حتّی زندگی مذهبی غیر مسلمانان را هم دگرگون ساخت.
[13]
تأثیرات انقلاب اسلامی در بیداری اسلامی جهان، بسیار گسترده و قابل اعتناء است که البته ذکر ابعاد آن در این مقال نمی گنجد. به عبارت دیگر: هیچ وقت نمی توان «دریا» را در «قطره» خلاصه کرد. اما در پایان می توان به عنوان جواب کوتاه و در عین حال کامل به این پرسش، به سخن آیة الله مصباح اشاره کرد که گفته است: «مهم ترین دستاورد حرکت امام خمینی ـ رحمت الله علیه ـ ، احیای دین و دین گرایی در جهان معاصر بود به گونه ای که به برکت این حرکت، نه تنها پیروان دین اسلام بلکه پیروان دیگر ادیان از جمله مسیحیت نیز حیاتی دوباره یافته و در نتیجة گرایش به دین و دین داری در سایر ملل افزایش یافت.»
[14]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. انقلاب ایران و بازتاب جهانی آن، جان ال اسپوزیتو، ترجمه: محسن مدیر شانه‌چی، 1382، تهران.
2. عصر امام خمینی، میر احمد رضا حاجتی، قم 1382.
3. امام خمینی و جهان معاصر، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، تهران 1375.
4. مقالة «بازتاب انفجار نور در جهان، هفته نامة پرتو سخن، شماره 267، صص، 5-4.»
[1] . حاجتی، میراحمد رضا، عصر امام خمینی، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1382، صفحه 39،
[2] . پیشین.
[3] . روزنامة اطلاعات، 13/4/1368.
[4] . عصر امام خمینی، پیشین، صفحه 148.
[5] . روزنامة جمهوری اسلامی، 15/1/1369.
[6] . مترجم، محسن مدیر شانه چی، مرکز بازشناسی اسلام و ایران، تهران: 1382، صفحه 331-330.
[7] . هفته نامة پرتو سخن، 21/11/1383، صفحه 4.
[8] . پیشین.
[9] . پیشین.
[10] . همان.
[11] . پیشین، صفحه 5.
[12] . همان.
[13] . همان.
[14] . فصل نامة حضور، ش 24، صفحه 263-262.

منبع:سایت اندیشه قم

پاسخ :

مردم فلسطین که سال ها طعم تلخ مشکلات و ناگواری های اشغال را تحمل کرده بودند و ناامید از تلاش های ناسیونالیسم سکولار عربی شده بودند، با وقوع انقلاب اسلامی ایران در سالهای پایانی دهه 1970 م. جان تازه ای گرفتند. پیروزی انقلاب اسلامی و تأسیس جمهوری اسلامی ایران ثابت کرد که اسلام قادر است یک ملتی را به حرکت در آورد و رژیمی را که تمام قدرت های شیطانی شرق و غرب حامی او بودند، بر اندازد و نظام جدیدی را مبتنی بر احکام اسلام و قرآن و رأی مردم تأسیس نماید.
ظهور شخصیت امام خمینی بر روی روشنفکران فلسطینی مؤثر واقع شد و سبب گردید که آنها در جستجوی راههایی برای اعمال تعلیمات امام خمینی در فلسطین برآیند، به این ترتیب بعد از دهه های 50،60 و 70 م. که اسلام از صحنة فلسطین خارج شده بود مجدداً فلسطین به مرکزیت نهضت بیداری اسلامی معاصر منتقل شد و با این پشتوانه جدید به مقابله با پدیدة اسرائیل رفت و از این به بعد اصول جهاد، شهادت و فداکاری در راه هدف که سمبل های شیعیان و شعارهای انقلاب بود، بعنوان اصول راهبرد فلسطینی ها مطرح شد.
[1] شیخ اسعد تمیمی، یکی از رهبران فلسطین، نیز در خصوص تأثیر معنوی اسلامی در جهان اسلام خصوصاً فلسطین می گوید: «تا زمان انقلاب ایران، اسلام از عرصة نبرد غایب بود، حتی در عرصة واژگان. مثلاً به جای جهاد از کلماتی همچون نضال و کفاح استفاده می شد ... انقلاب ایران، واقعیت قدیمی، اسلام و راه حل جهاد... را به سرزمین فلسطین وارد کرد.»[2]
سخنگوی جهاد اسلامی فلسطین طی سخنانی در ملاقات با حضرت امام خمینی در آذر ماه 1367 اظهار داشت: «انتفاضة اسلامی و مبارکی که در حال حاضر میهن اسلامی فلسطین شاهد و ناظر آن است، بارقه ای از نور و بازتابی از پیروزی های بزرگ انقلاب شماست. انقلابی که بزرگترین تحول را در عصر ما بوجود آورد ... با ظهور انقلاب شما، ملت مسلمان و بزرگ ما فهمید که راهش راه جهاد و مبارزه است. ... پیروزی انقلاب اسلامی شما اولین گام در پایان دادن به کبریایی بنی اسرائیل در جهان است.»
[3]
شیخ عبد الله شامی از چهره های برجستة فلسطین در این زمینه می گوید: «پیروزی انقلاب اسلامی در ایران اثر واقعاً عظیمی بر انقلاب فلسطین و بر مردم فلسطین داشت. پس از آن مردم فلسطین دریافتند که برای آزادی فلسطین به قرآن و تفنگ نیاز دارند. این مسئله در حرکت جهاد اسلامی کاملاً تحقق یافت که بذر چنین اندیشه ای را در عرصة فلسطین افشاند.»
[4] فتحی ابراهیم، سخنگوی جهاد اسلام فلسطین به طور صریح می گوید: فعالیت های ملی غیر اسلامی دچار شکست شده و متوقف گردیده است. اینک حرکتی متأثر از انقلاب اسلامی ایران شروع شده است. انتفاضه از مساجد بر می خیزد و شعارهای آن اسلامی است. ... با پیروزی انقلاب ایران، دریافتیم که آمریکا و اسرائیل نیز شکست پذیرند.»[5]
با توجه به این اظهار نظرها می توان گفت انتفاضة فلسطین به ویژه انتفاضة دوم (انتفاضة الأقصی) از بعد توجه به شعارها و ارزشهای اسلامی به شدّت متأثر از انقلاب اسلامی و اندیشه های امام خمینی می باشد و با افزایش روحیة اسلام گرایی مردم و حرکتهای اسلامی در فلسطین تعداد مساجد هم در سرزمین های اشغالی رو به فزونی می گذارد، که این حاکی از گسترش روحیة اسلامی خواهی جامعه است، بویژه آنکه افزایش مساجد، با افزایش فعالیتهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی همراه است و مساجد محل بحث و گفتگوی مسائل سیاسی روز، و تظاهرات علیه اشغالگران شده است و مانند انقلاب اسلامی، مساجد و روحانیون پایگاه اصلی مبارزه و فعالیتهای سیاسی اجتماعی را تشکیل می دهند. حضور گستردة جوانان در انتفاضه یکی دیگر از وجوه اشتراک آن با انقلاب اسلامی می باشد. روزنامة اسرائیلی جروزالم پست می نویسد: «قیام غزه اساساً به وسیلة بنیاد گرایان اسلامی (اصول گرایان اسلامی) که از امام خمینی الهام گرفته اند سازمان دهی شده است، هر چند اکثریت فلسطینی ها اهل سنت هستند. اما نیروهای اسرائیلی با جوانانی روبرو هستند که از هیچ چیز نمی ترسند و با فریادهای الله اکبر جلو می روند.
[6] در مورد تأثیرات انقلاب اسلامی بر تحولات فلسطین می توان به تشکیل گروه جهاد اسلامی اشاره کرد.
به فاصلة کمی از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، جهاد اسلامی توسط گروهی از انقلابیون فلسطینی تحت تأثیر اندیشه امام خمینی و پیروزی انقلاب اسلامی، بنیان نهاده شد. از جمله بنیان گذاران این سازمان دکتر فتحی عبدالعزیز شقاقی و شیخ عبدالعزیز عوده (استاد علوم اسلامی دانشگاه اسلامی غزه) بوده اند. بعد از تأسیس، رهبری و هدایت این گروه به عهده فتحی شقاقی بود. مؤسسان جهاد اسلامی برنامه ای ایدئولوژیک تازه ای پیشنهاد کرده بودند، به عقیدة آنها اتحاد جهان اسلام، پیش نیاز آزادی فلسطین نبود بلکه بر عکس، آزادی فلسطین به دست نهضت های اسلامی، کلید اتحاد جهان عرب و اسلام بود.
[7] رهبران جهاد اسلامی احترام فراوانی برای انقلاب اسلامی ایران قائل بودند، که در آن زمان در جهان عرب و نهضت های اسلامی سنی مذهب بی سابقه بود. آنها انقلاب ایران را الگویی برای جهان عرب معرفی کردند و اصول رهبری ولایت فقیه را هم، اگر چه اصول شیعی مذهب ها بود، پذیرفتند. دکتر فتحی شقاقی در مارس 1979 در تحسین امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی ایران، کتابی به نام «خمینی، راه حل و جایگزین اسلامی» نوشت. کتابی که مقامات مصری آن را تحریم و نویسنده اش را سه ماه بازداشت کردند.[8] شیخ عبدالعزیز عوده در اظهار نظری پیرامون انقلاب اسلامی می گوید: «انقلاب خمینی مهم ترین و جدید ترین تلاش در بیدار سازی اسلامی برای اتحاد ملت های مسلمان بود. ... ایران تنها کشوری بود که واقعاً بر روی مسئله فلسطین متمرکز شد.»[9]
جهاد اسلامی اولین عملیات خود را در سال 1365 (1986 م.) به نام عملیات «حائط المبکاء» در بیت المقدس انجام داد که منجر به کشته و زخمی شدن حدود هشتاد نفر از نیروی صهیونیستی شد، در این درگیری سه نفر از اعضای مهم جهاد اسلامی دستگیر شدند آنها در دادگاه محاکمه فریاد می زدند: «زنده باد مقاومت اسلامی ـ زنده باد خمینی.»
[10] جرقة انتفاضة اول بوسیلة یکی از عملیاتهای جهاد اسلامی به نام «شجاعیه» در سال 1987 زده شد. در اوت 1988 م، دکتر فتحی شقاقی و شیخ عوده به لبنان تبعید شدند و در لبنان بود که توانستند جهاد اسلامی را تقویت کنند و روابط محکم تری با حزب الله لبنان و ایران برقرار کنند.[11] به طور کلی این سازمان خواهان آزادی کل فلسطین از طریق جهاد، مبارزه و تشکیل حکومت اسلامی در این سرزمین است، چنانچه هرایر دکمجیان محقق مسیحی و استاد علوم سیاسی در کتاب معروف خود می نویسد: «جهاد اسلامی که در محلات پر جمعیت و فقیر نشین غزه تولد یافته بود، در استفاده از خشونت و آمادگی برای شهادت به خاطر دست یافتن به یک نظام اسلامی، از تعالیم آیت الله خمینی و سازمان جهاد مصر پیروی می کرد.»[12].
با توجه به مطالب بیان شده می توان گفت که جهاد اسلامی و رهبران آن هم در اندیشه و هم در شیوة مبارزه به شدت تحت تأثیر انقلاب اسلامی و امام خمینی (ره) می باشند.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. انقلاب اسلامی ایران و نهضت های آزادی بخش .
2. انقلاب اسلامی، حامد الگار.
3. نهضت های اسلامی در صد سال اخیر، شهید مطهری.
4. انقلاب اسلامی ایران و تشکل های اسلامی، حمزه امرایی.


[1] . کاظمی کرهرودی، حسین، حمایت از انتفاضه فلسطین چرا؟!، قم، پیام دبیر، 1381، ص 55.
[2] . همان، ص 57.
[3] . همان، صص 56 ـ 55.
[4] . همان، ص 58.
[5] . همان، صص 59 ـ 58.
[6] . همان، ص 80.
[7] . وفا، افسانه، یاسر عرفات از مبارزه تا مذاکره، تهران، روایت فتح، 1383، ص 78.
[8] . همان، ص 79.
[9] . کاظمی کرهرودی، حسین، همان، ص 57.
[10] . همان، ص 68.
[11] . وفا، افسانه، همان، ص 79.
[12] . هرایر دکمجیان، جنبشهای اسلامی معاصر در جهان عرب، ترجمه حمید احمدی، تهران، انتشارات کیهان، چاپ سوم، 1377، ص 354.
منبع:سایت اندیشه قم


گفتگوی تفضیلی با حجت الاسلام والمسلمین مسیح مهاجری در این بخش به حضور روحانیون مبارز و شاگردان برجسته حضرت امام(ره) در دانشگاه اختصاص یافته است که تقدیم علاقه مندان می گردد.

¤آیا فعالیتهای سیاسی منحصر به این آقایان بود یا کسان دیگری نیز نقش داشتند؟

البته فعالیتهای تشکیلاتی منحصر به این آقایون نبود و ما یک بخشی از کار را داریم بحث می کنیم. حتی در روحانیون هم می خواهم عرض کنم باز دیگرانی هم بودند که این کارها را انجام دادند و فقط این آقایون نبودند. ولی خب حالا چون بحث، بحث حزب جمهوری اسلامی هست و درباره شهید بهشتی صحبت می کنیم این را بنده عرض کردم و الا آقایان دیگری هم بودند هم در قالب روحانیت مبارز، هم در قالب جامعه مدرسین، هم شکل های دیگر، در شهرهای مختلف و در تهران کارهای زیادی هم انجام شد. همچنین علاوه بر روحانیون اقشار دیگر مردم هم بودند که آنها هم کارهای بسیاری کردند، اصناف بودند، دانشجویان بودند، دانشگاهیان بودند، انجمن های اسلامی پزشکان و مهندسین و کارگران و اینها همه بودند، منتها بحث ما الان چون در مسئله روحانیت و حزب جمهوری اسلامی و موسسینش است، این مطالب را عرض کردم.

¤اگر خاطره ای از همان جلساتی که در منزل شهید بهشتی برگزار می شد به خاطر دارید نقل بفرمائید؟

یکی از خاطرات شیرین برای من این است که هیچ وقت یادم نمی رود که یک آقایی که به هر حال تحصیل کرده دانشگاهی بود و در خارج کشور مدتی ماموریت داشت، یک روزی از همین روزها در آن جلسه حاضر بود، آقای بهشتی از او پرسیدند خب چه خبر؟ آنجا چه می کردید؟ این آقا مقداری از وضع خودش و آنجا را گفت، بعد در حواشی آن حرف هایی زد که درخور آن جلسه نبود، نه این که حرف بدی باشد، حرف هایی بود که حاشیه ای بود و آقای بهشتی خیلی سریع بهش تذکر دادند و گفتند که اینها را جاهای دیگر هم می شود صحبت کرد، جلسه ما برای صحبتهای دیگری است. هدف آقای بهشتی این بود که از این یکی دو ساعتی که این یک عده جمع می شوند دور هم همان استفاده ای را بکند که در نظر داشت و وقت به بطالت نگذرد و یک کسی حرف های حاشیه ای فرعی را مطرح نکند. این را من در تمام جلسات می دیدم، یعنی همیشه ایشان مواظبت می کردند، به عبارت روشن تر آقای بهشتی با این مدیریت قوی که نسبت به این جلسه می کردند حداکثر استفاده را از این فرصت به عمل می آوردند، هم برای خودشان و هم برای دیگرانی که در آن جلسه حضور داشتند و البته این جزو خصلت های آقای بهشتی بود که همیشه این طور برخورد می کردند. در نظم شان، در صحبت کردنشان، در گوش دادن به صحبت های دیگران، در موضوعاتی که انتخاب می کردند، در همه این موارد سعی شان بر این بود یک کاری بکنند که از وقت حداکثر بهره برداری صورت بگیرد و وقت به حاشیه و فرعیات و اینها نگذرد و تلف نشود.

¤ در مورد اولین اقدامات در زمینه حضور روحانیون در دانشگاه توضیح بفرمائید؟

ریشه این موضوع برمی گردد به افکار امام خمینی. امام خمینی همیشه از جدایی دو قشر روحانی و دانشگاهی رنج می بردند و شاگردهای امام خمینی این را از ایشان یاد گرفتند و از جمله افرادی که خیلی زیاد اهتمام به این موضوع داشتند 3 و 4 نفر بودند در میان روحانیون، یکی آقای بهشتی بود، یکی آقای موسوی اردبیلی بود، یکی آقای باهنر بود و یکی هم آقای مفتح. اینها خیلی زیاد به این مسئله توجه داشتند و با اشراف کاملی که اینها داشتند در علوم، علوم حوزوی و مطالعات غیرحوزوی، در عین حال رفتند دانشگاه و حاضر شدند که سرکلاس های دانشگاهی بنشینند و آن زمان کار سختی هم بود. این کار سخت از این نظر که تن دادن به این جور چیزها مشکلات داشت و برسند به یک مراحلی که بتوانند در دانشگاه ها تدریس بکنند یا با اقشار دانشگاهی سر و کار داشته باشند. اصلا برای این بود که آن فکر امام را که معتقد بودند دانشگاهی و روحانی باید به هم نزدیک بشوند و نزدیکی آنها باعث می شود که رژیم از پا در بیاید و مردم اقتدا کنند به آنها و متحد بشوند و انقلاب و نهضت پیش برود، برای پیاده کردن این فکر رفتند به دانشگاه ها و تفکر وحدت حوزه و دانشگاه را از آن زمان دنبال کردند، یعنی دهه 40. اینها پیشگامان در روحانیت بودند و افراد دیگر هم در دانشگاه ها بودند که همین فکر را داشتند و با روحانیت مرتبط بودند. این همه دست به دست هم دادند و کار کردند و به این نقطه رسیدند.
البته همان طور که گفتم سختی های زیادی را تحمل کردند، شهید مطهری(ره) خیلی صدمه و لطمه دید برای ورود به دانشگاه. آقای مفتح همین طور، خود شهید مفتح گاهی وقت ها برای من درد دلهایی را نقل می کردند از همین ماجراها که چه سختگیری ها می کردند نسبت به ایشان و آقای مطهری، برای این که نگذارند که اینها کرسی داشته باشند در دانشگاه، نگذارند اینها مسئول گروه باشند، نگذارند اینها مسئولیتی داشته باشند که نفوذی داشته باشند در دانشگاه و بتوانند کاری انجام بدهند. همه این سختی ها را تحمل می کردند و نفوذ می کردند در دانشگاه.
آقای بهشتی هم با آقای باهنر و بعضی دیگر از دوستانشان یک کار بزرگ دیگری کردند و آن در همین راستا و آن تدوین کتاب های درسی دینی بود. یک روز من قراری با آقای بهشتی داشتم و خدمتشان از قم آمده بودم تهران. رفتم آنجا دیدم که در یک اتاقی مثل یک کارمندی نشسته اند و کار می کنند، بعد ناهاری با هم خوردیم، بد نیست که اینجا به عنوان یک خاطره بگویم ناهارش هم چی بود. به مستخدم آنجا یک پولی دادند ایشان رفت نان سنگک گرفت با یک ظرف ماست و یک مقدار حلورده. این ناهار آن روز من و آقای بهشتی بود. با هم ناهار خوردیم. سال 1356 بود، نزدیک های انقلاب بود و ایشان آنجا در آن سازمان کتابهای درسی بودند. در حین صحبت خیلی با تلخی آه و ناله کردند پیش من و از مشکلاتی که آنجا بود، گفتند. آقای بهشتی رئیس آن قسمت نبود بلکه یک خانمی رئیس بود و مخصوصا هم این کار را کرده بودند. ایشان گفت این فرد هم بی دین است و هم سختگیر! البته آقای بهشتی اهل درد دل کردن و اینها خیلی نبودند ولی همین نشان می داد که چقدر بهشان سخت می گذشت، اما این سختی ها را تحمل می کردند و ماندند آنجا برای این که بتوانند از این طریق در معلمان، در دبیرها، در بین دانشجویان و دانش آموزان نفوذ بکنند و افکار اسلامی را ببرند آنجا، افکار نهضت را ببرند و پیشرفتی در مسایل نهضت داشته باشند که خیلی هم موفق بودند.

منبع: سایت اندیشه قم


پاسخ :

انقلاب اسلامی بر پایه فرهنگ دینی و با هدف حاکمیت ارزشهای اسلامی و انسانی شکل گرفت و یک انقلاب ارزشی محسوب می گردد و تحول در ارزش ها از مهم ترین آرمان های انقلاب اسلامی است که در بند اول اصل سوم قانون اساسی به عنوان یکی از اهداف اصلی دولت جمهوری اسلامی بر شمرده شده است و دولت موظف است همه امکانات خود را برای «ایجاد محیط مساعد برای رشد فضایل اخلاقی بر اساس ایمان و تقوا و مبارزه با کلیه مظاهر فساد و تباهی» به کار گیرد. مقایسه وضعیت کشور از لحاظ فرهنگی و اخلاقی با قبل از انقلاب بیانگر پیشرفت زیادی است که انقلاب اسلامی در ترویج اخلاق و آموزه های دینی داشته است. به گونه ای که وضعیت کشور پس از انقلاب اسلامی کاملا متفاوت با وضعیت کشور قبل از انقلاب اسلامی است. انقلاب اسلامی، فرهنگ دینی و اسلامی را که می رفت به فراموشی سپرده شود و در سایه تبلیغات منفی و عملکرد مخرب دولتمردان مزدور قبل از انقلاب جای خود را به فرهنگ مبتذل غربی داده بود، سرلوحه آرمان های خویش قرار داده و نظامی بر پایه فرهنگ دینی و ارزش های اسلامی استوار ساخت، و با فرهنگ دینی خویش فرهنگ منحط غربی را به چارش کشیده و زیر سوال برد. که امروز به اعتراف صریح نظریه پردازان غربی درگیری اصلی بین فرهنگ دینی انقلاب و نظام اسلامی با فرهنگ غربی است. هانتینگتون نظریه پرداز مشهور آمریکایی بر این اعتقاد است که «تقابل اصلی آینده جوامع بشری برخورد فرهنگ اسلامی و فرهنگ غربی است» و ریچاردنیکسون رئیس جمهوری اسبق آمریکا جهان اسلام را در قرن بیست و یکم یکی از مهمترین میدان های زور آزمایی سیاست خارجی آمریکا می داند.
[1] نگاهی گذرا به وضعیت کشور پس از انقلاب اسلامی و تحولات و دستاوردهای چشمگیر انقلاب اسلامی در عرصه های فرهنگی گویای پیشرفت انقلاب اسلامی در ترویج اخلاق و آموزه های دینی است. هر پژوهشگر منصفی که امروزه با دید تأمّل در احوال و رفتار نسل تربیت شدة انقلاب، یعنی جوانان بنگرد، نمی‌تواند انقلاب اسلامی ایران را در بعد تغییر مناسبات اجتماعی و دگرگون ساختن سلوک افراد جامعه به سمت سلوکی بر پایه آموزه‌های دینی و شرعی بی تاثیر بداند، هر چند در تحقق کامل این هدف، نواقص و مشکلاتی وجود داشته است و تا رسیدن به توفیق کامل و نقطه آرمانی فاصله زیادی وجود دارد. برای روشن شدن این امر با تحلیلی مستند و مبتنی بر واقعیات - که در کتاب انقلاب و ارزش ها[2] انجام شده است - وضعیت کشور در سال های پس از انقلاب را در زمینه ارزش های فرهنگی و اخلاقی ارزیابی می کنیم و مورد نقد و بررسی قرار می دهیم تا میزان پیشرفت جامعه در اخلاق و آموزه‌های دینی را بعد از انقلاب واقع بینانه بررسی نماییم.
شاخص‌های فرعی‌ای که برای سنجش سیر تحول این شاخص در این تحقیق استفاده شده، به همراه جمع بندی نظرات پاسخ دهندگان به صورت میانگین های قبل و بعد انقلاب و زمان حاضر عبارت است از:
1. توجه به تجملات و تشریفات؛ میانگین ها:
قبل از انقلاب: 86/2- ، پس از انقلاب - 66/1- ، در حال حاضر: 87/2- .
2. عفت عمومی و توجه به نزاکت اخلاقی در برخورد با نامحرم؛ میانگین ها:
قبل از انقلاب: 36/1، پس از انقلاب - 41/3، در حال حاضر: 51/2.
3. بی‌بند و باری، عیاشی و شهوت‌رانی؛ میانگین ها:
قبل از انقلاب: 31/3- ، پس از انقلاب - 34/1- ، در حال حاضر: 10/2- .
4. اهمیت دادن به مسائل اخلاقی از قبیل راستگویی و...؛ میانگین ها:
قبل از انقلاب: 69/1، پس از انقلاب - 34/3، در حال حاضر: 33/2.
5. مظاهر فساد و بزهکاری و تبهکاری؛ میانگین ها:
قبل از انقلاب: 32/3- ، پس از انقلاب - 51/1- ، در حال حاضر: 46/2- .
در این نظر سنجی و تحقیق، کاهش میانگین شاخص‌های منفی و افزایش میانگین شاخص‌های مثبت ملاحظه می‌شود و جز شاخص‌ فرعی شماره 1 (در مورد تجملات و تشریفات) که میانگین وضعیت حال حاضر01% نسبت به قبل از انقلاب افزایش نشان می‌دهند، سایر شاخص‌ها نمایانگر بهبود قابل توجهی در وضع فعلی نسبت به قبل از انقلاب می‌باشند.
حاصل پاسخ جامعة نمونه آماری به پرسشهایی بود که دربارة شاخص‌های خاصی طرح شده بود به نوعی پرسش‌های بسته بود. برای این که مقداری به عمق دیدگاه پاسخ‌دهندگان پی برده شود، یک پرسش باز در پرسشنامه پیش‌بینی شده که از پاسخ دهندگان خواسته که به طور کلی نظرشان را دربارة تحول ارزش ها و هنجارهای اجتماعی در ایران 20 سال گذشته بیان کنند که در مجموع به نظر می‌رسد حدود 40 درصد از کسانی که به این پرسش پاسخ داده‌اند، به طور کلی سیر تحول ارزش ها را منفی نمی‌دانند و نگران تضعیف و کمرنگ شدن ارزش ها هستند و حدود 20 درصد باقی مانده هم برآنند که اگر توجه خاصی به روند معنوی و ارزشی جامعه نشود، جای نگرانی خواهد بود.
[3]
نگاهی به نتایج و یافته‌های پژوهش نشان می‌دهد: 1. در سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تحول گسترده و چشمگیری در ارزش های اجتماعی جامعه ما رخ داده در حد بسیار خوبی، فضای عمومی جامعة پس از انقلاب شاخص‌های ارزشی مطلوب را پذیرفته و بدان روی آورده است؛ 2. در اواخر دهة دوم پس از پیروزی، وضعیت جامعة ما نسبت به سال‌های اول پس از پیروزی انقلاب نشان دهندة افول برخی از شاخص‌های ارزشی است، گرچه به طور کلی تفاوت اساسی پدید آمدة پس از انقلاب، حفظ شده است، التزام و توجه جامعه به ارزش‌های اجتماعی، نه تنها رشد خود را حفظ نکرده، بلکه میانگین آن، نشان‌ دهندة نوعی افول نیز می‌باشد.
و امّا تحوّل ارزش ها به صورت عینی و واقعی در دوران پس از انقلاب:
1. در سال های اولیه پس از انقلاب ما شاهد برچیده شدن مراکز فساد و فحشاء و روی آوردن جوانان به اماکن مذهبی و دیگر مکان‌هایی که از سرگرمی‌های سالم برخوردار می‌باشند، هستیم که این نشان رشد ارزش‌های اخلاقی است؛
2. در دوران دفاع مقدس نیز شاهد رشد ارزش های اخلاقی که نمونه‌هایش را می‌توان در حس دفاع از میهن و ناموس و اسلام به وضوح دید، می‌باشیم، و این دوران،‌ دوران اوج رشد ارزش های اخلاقی می‌باشد.
3. آنچه موجب شده که نقش انقلاب اسلامی در ترویج اخلاق و آموزه های دینی نادیده گرفته شود وجود پاره ای از مفاسد اخلاقی و معضلات فرهنگی در کشور است که تهاجم فرهنگی و تبلیغات منفی استکبار جهانی و برخی بزرگ نمایی ها به آن دامن زده است و پیشرفت های به دست آمده را تحت الشعاع خویش قرار داده است، و این تصور را ایجاد نموده که انقلاب اسلامی هیچ نقشی در ترویج اخلاق و آموزه های دینی نداشته است. البته کسی منکر نواقص و مشکلات فرهنگی و اخلاقی موجود در جامعه نیست و هیچگاه وضعیت فعلی کشور را وضعیت آرمانی و مطلوب نمی داند، اما این به معنای نادیده گرفتن پیشرفت های کشور در زمینه های فرهنگی و اخلاقی نیست و نباید پیشرفت های به دست آمده در پرتو انقلاب اسلامی را در زمینه های فرهنگی و اخلاقی نایده انگاشت، در عین حال مسئولان نظام و دلسوزان نظام با حمایت مردم باید تلاش نمایند که نظام اسلامی را به نقطه آرمانی و مطلوب آن سوق داده و نزدیک نمایند.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. انقلاب و ارزش ها، علی ذوعلم، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1379.
2. کنکاش در تغییر ارزش ها پس از پیروزی انقلاب اسلامی، عبدالرضا، حاجیلری، تهران، نشر معارف، 1380.
[1]. نیکسون، ریچارد، فرصت را از دست ندهید، ترجمه حسین فسی نژاد، تهران، طرح نو، 1371، ص256.
[2] . ذوعلم، علی، انقلاب و ارزشها، تهران، مرکز نشر آثار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، 1379، ص158ـ151.
[3] . همان، ص151ـ158.

منبع:سایت اندیشه قم

پاسخ :

در خصوص بخش اول سؤال فوق می‌توان گفت راه منطقی برای اینکه آیا یک انقلاب از مسیر خود منحرف گشته یا خیر این است که میزان دستاوردهای آن را در بعد اهداف و آرمانهایش مورد بررسی قرار دهیم. چنانچه دستاوردهای یک انقلاب در یک دوره زمانی لازم در چارچوب آرمانها و اهداف از پیش تعیین شده انقلاب قرار گیرد و با گذشت زمان روند تکاملی داشته باشد، چنین انقلابی در مسیر خود قرار خواهد داشت و الا می‌توان گفت از مسیر خویش منحرف گشته است. بررسی دستاوردهای انقلاب اسلامی در ابعاد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی آن هم در یک دوره نسبتا کوتاه و در زیر فشارهای سیاسی، محاصره اقتصادی و تؤطئه‌گری‌های دشمنان انقلاب در داخل و خارج هر انسان منصفی را به اذعان وا می‌دارد که نه تنها این انقلاب از مسیر خودش منحرف نشده است بلکه روز به روز و گام به گام به اهداف و آرمانهای بیشتری نیز دست یافته است و هرچه از عمر آن می‌گذرد مسیر راه یابی به ثبات و استحکام بیشتر را با صلابت می‌پیماید که در اینجا با توجه به مورد سؤال تنها در دو بخش آزادی و اقتصاد وضعیت را در دو دوره قبل و بعد از انقلاب مقایسه می‌نماییم.
در خصوص آزادی نخست باید به این نکته توجه داشت که بر خلاف فلسفه‌های سیاسی و نظامهای حقوقی غربی که از منظر صرفا مادی و دنیا مداری آزادی را تنها تا مرز ضرر مالی و جانی به دیگران محدود می‌دانند، اما در دیدگاه اسلام علاوه بر موارد فوق آسیب روحی و اخلاقی نیز تحت عنوان فساد فرهنگی ممنوع تلقی می‌شود. در نظام اسلامی فرد با هر عقیده و مرامی که باشد نمی‌تواند خارج از چارچوب شخصی خویش و در انظار عمومی تظاهر به آنچه در مکتب اسلام فسق و گناه شمرده می‌شود نماید و چنین عملی در اسلام به عنوان آزادی مشروع به رسمیت شناخته نمی‌شود. مسلما یکی از عوامل انقلاب اسلامی طرد استبداد و اختناق رژیم پهلوی و نیل به آزادی بود لکن با توجه به اسلامی بودن این انقلاب که مطلوب عموم ایرانیان مسلمان بود، اینان هیچگاه خواستار آزادی به همان مفهوم موجود در فرهنگ غرب که معنایی جز فساد و بی‌بند و باری و تضعیف ایمان و اعتقادات دینی را ندارد، نبودند زیرا این نوع آزادی در رژیم گذشته وجود داشت و اتفاقاً مردم مسلمان ایران برای مقابله با آن تحت رهبری امام راحل (ره) و با انتخاب جمهوری اسلامی خواستار حاکمیت یافتن دین و احکام الهی که آزادی را در چارچوب مدون شرعی و قانونی به رسمیت می‌شناسد، شدند. آزادی مطلوب مردم ایران آزادی از یوغ اسارت رژیمی بود که ایران را همچون ملکی شخصی برای خود و خاندان سلطنتی می‌دانست. رژیمی که میراث هزاران ساله شاهانی را با خود حمل می‌کرد که بدون توجه به خواست مردم به سبک موروثی و با زور و استبداد به قدرت می‌رسیدند. در رژیم گذشته هیچ نشانی از آزادی مطلوب مردم مسلمان ایران نبود. هرچند در آخر عمر رژیم، شاه گاهی تحت تأثیر فشارهای سیاسی داخلی و خارجی و برای فریب افکار عمومی در جهت ابقاء سلطنت خویش انعطاف‌هایی بطور موقت از خود نشان ‌داد، لکن تظاهری بودن آنها بر همگان مشهود بود و لذا تأثیری در روند انقلاب بوجود نیاورد و به گفته نظریه پردازان سیاسی باعث تشدید آن نیز گردید.
[1]
به گواه تاریخ و صاحب نظران سیاسی قانون اساسی بازیچه‌ای بیش در دست رژیم نبود و رژیم بطور کامل آن را مورد سوء استفاده قرار می‌داد. در عمل از استقلال قوا خبری نبود، اخذ تصمیمات مهم از جمله انتصاب و برکناری نخست وزیر، وزراء، صاحبان مشاغل بالا، استانداران و غیره تنها بوسیله شاه انجام می‌گرفت. وظیفه سازمانهایی مانند بازرسی شاهنشاهی، ساواک، نیروهای مسلح شاهنشاهی و دادگاههای نظامی تحت نفوذ خاص و قدرت اقتصادی و سیاسی و خاندان سلطنتی این بود که نهادهای به ظاهر رسمی همچون نخست وزیری، وزراء مجلس، مطبوعات و غیره را در راستای تأمین منافع و خواسته‌های رژیم هدایت کنند. کابینه هیچ تصمیم مهمی نمی‌گرفت، حداکثر اینکه وزراء برای اجرای تصمیمات شاه باهم به مشورت می‌پرداختند و در واقع نقش نهادهای رسمی حکومت نقش تشریفاتی بیش نبود.
[2]شاه در برابر کسی مسؤل نبود بلکه هرچه از خارج به او دیکته می‌شد عمل می‌کرد، در حالی که در مقایسه این وضعیت با زمان بعد از انقلاب، تفاوت فاحشی آشکار است. در قانون جمهوری اسلامی ایران اصول متعددی به آزادی‌های سیاسی و اجتماعی افراد اختصاص یافته و حدود آن تبیین گردیده است.[3] در نظام اسلامی قوای سه‌گانه بطور مستقل و در چارچوب شرع عمل می‌کنند که وظیفه رهبری طبق قانون، نظارت بر حسن اجرای آن است.[4]
در این نظام همه افراد و حتی مقام رهبری در برابر قانون با یکدیگر مساویند.
[5] آزادی افراد در حد قانون و چارچوب شرع مقدس اسلام که انقلاب اسلامی برای حاکمیت آن ایجاد شد، محترم و قابل دفاع است، لکن سوء استفاده از نام آزادی نه تنها در حکومت اسلامی که در هیچ نظامی پذیرفته نیست. حضرت امام (ره) در همان روزهای اولیه پس از پیروزی انقلاب با درک به موقع و پیش‌بینی احتمال سوء استفاده از نام آزادی به این نکته تأکید داشتند که «آزادی از دست رژیم سابق به مفهوم کنار گذاشتن تمام قید و بندها نیست.»[6] و اما در ارتباط با بحث اقتصاد نخست باید یک نمای کلی از وضعیت اقتصادی در زمان شاه داشته باشیم تا مقایسه آن با وضعیت کنونی ممکن گردد. بررسی و مطالعه وضعیت اقتصاد ایران در عصر پهلوی حاکی از آن است که این اقتصاد نمونه کامل روند اضمحلال اقتصاد کشورهای جهان سوم در نظام سرمایه داری بین‌المللی در طول حکومت خاندان پهلوی بود. ایران از یک کشور نسبتا متعادل اقتصادی که سابقه خود کفایی و رشد اقتصادی آن به گذشته‌ای نه چندان دور باز می‌گشت به سوی کشوری عمدتا تک محصولی تغییر جهت داد و با فروش بی‌محابای نفت تلاش داشت به معیارهای رشد وتوسعه غربی بدون در نظر داشتن زمینه های تاریخی، فرهنگی و اجتماعی دست یابد، نتیجه این روند این شد که سطح زندگی عامه مردم خصوصا اقشار زحمتکش کاهش یافت ودر مقابل، طبقه متوسط با معیارهای مشخص جامعه‌ای مصرفی ایجاد گردید.
کشاورزی ایران که زمانی نه چندان دور به خوبی نیازهای داخلی را تامین می‌کرد در سایه واردات بی‌رویه روند اضمحلال را پیمود. مدرنیزاسیون در ایران مفهومی جز ویرانی بیش از پیش مناطق روستایی و محروم تر شدن اقشار فقیر ومستضعف نداشت، هر چند در آمد ایران دهه 1350 به دلیل صعود بهای نفت در بازارهای جهانی افزایش چشم گیری داشت لکن رژیم بجای استفاده از این موقعیت در راه سازندگی ورسیدگی به امور زیر بنایی اقتصادی کشور ، به سمت اهداف بلند پروازانه با جهت‌گیری افزایش قدرت نظامی گرایش یافت و این هزینه‌های سرسام‌آور نظامی مشکلات اقتصادی بخش صنعت و کشاورزی را افزایش داد. طبق گزارش کمیته خارجی سنای امریکا بودجه نظامی ایران در مدتی کمتر از سه سال به بیش از 10 برابر افزایش یافت و نرخ تورم از 50 درصد فزونی یافت.
[7] به این لحاظ اکثریت مردم بویژه روستائیان که بیشترین جمعیت کشور را شامل می‌شدند در برنامه‌های عمرانی کاملا مورد بی‌توجهی قرار گرفته بودند. بر این اساس بود که سیل مهاجرت از روستا به شهر آغاز و اقتصاد کشاورزی ایران با بحران بیشتری مواجه گردید این در حالی بود که خیل عظیمی از مهاجران روستایی به شهرها مجبور به زندگی در حاشیه شهرها یا مراکز کاملا غیر بهداشتی شدند.این وضعیت اجمالی اقتصاد جامعه‌ای بود که انقلاب اسلامی در آن واقع گردید. اما اکنون پس از گذشت دو دهه از وقوع انقلاب اسلامی وقتی به دستاوردهای اقتصادی انقلاب توجه کنیم، به حق، هر انسان منصفی خواهد پذیرفت که نه تنها وضعیت کنونی از زمان پیش از انقلاب عقب تر نیست که به حق دستاوردهای بسیاری نیز داشته است. این حقیقت زمانی اهمیت بیشتری می‌یابد که از یاد نبریم این دستآوردهای اقتصادی انقلاب در ازای سالهای پر التهاب و زیر فشارهای سیاسی، محاصره اقتصادی و انواع ترفندها وتوطئه‌های دنیای استکباری و مخالفان انقلاب اسلامی صورت واقعیت‌به خود پذیرفته است که ما در اینجا تنها به ذکر بعضی از دست آوردها اشاره می‌کنیم:
1. خلع ید خاندان سلطنتی اشرافی شاهنشاهی و ایادی استعمار از اقتصاد کشور.
2. توسعه شبکه آب، برق، گازو تلفن در سراسر ایران که تنها در خصوص گازرسانی تا سال 76 نسبت به قبل از انقلاب که تنها 26هزار واحد خانگی در پنج شهر از آن بهره‌مند بود به دو میلیون واحد خانگی در حدود 200 شهر افزایش یافت.
[8]
3. صرفه جویی در منابع نفتی که علیرغم افزایش جمعیت ایران تولید نفت به نصف کاهش یافت ودر مقابل صادرات غیر نفتی افزایش یافت.
4. ارتقاء سطح زندگی کارگران به عنوان یکی از محرومترین اقشار جامعه و توسعه بیمه و سازمان تامین اجتماعی که در این مورد اخیر تا سال 73 نسبت به 57 ما شاهد افزایش سه برابری جمعیت تحت پوشش بیمه می‌باشیم.
[9]
5. خدمات رسانی به روستاها از قبیل انتقال آب، برق، گاز، تلفن، بهداشت، جاده سازی وغیره به عنوان نمونه تا سال 57 تنها 4300 روستا برق دار بود که این رقم تنها در سه ساله اولیه انقلاب به سه برابر افزایش یافت.
[10]
همچنین به مواردی همچون رشد برنامه ریزی اقتصادی در مسیر نیل به استقلال، افزایش تولیدات کشاورزی، سد سازی ومهار آبها، رشد صنعت سبک وسنگین وافزایش تولید وصادرات، توسعه پست وتلگراف وتلفن، حمل ونقل، بهداشت ودرمان، آموزش عالی ودهها مقوله دیگر می‌توان اشاره داشت‌که در این مختصر جای پرداختن به همه آنها نیست ومطالعه کتب مربوطه در این خصوص را می‌طلبد. همه اینها حاکی از رشد بسیار قابل توجه و مناسب اقتصادی در زمان بعد از پیروزی انقلاب یوده وتعالی و پیشرفت انقلاب در این زمینه را اثبات می‌نماید.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی، ره توشه انقلاب، تهران نشر هماهنگ، انتشارات سوره، چاپ اول 1377.
2. آزادی در اندیشه امام خمینی، تبیان 27، موسسه نشر وتنظیم آثار امام، چاپ اول 1380.
3. مصطفی ملکوتیان (مجموعه مقالات) حدیث انقلاب، دفتر مطالعات انقلاب اسلامی، چاپ اول 1377، ص415 تا 465.
4. احمد جعفری، ره آورد انقلاب، تهران، وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی، چاپ اول 1374.
[1]. ر.ک. ملکوتیان، مصطفی، حدیث انقلاب «مجموعه مقالات»، دفتر مطالعات انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1377، ص415 الی 465.
[2]. مجموعه مؤلفان، انقلاب اسلامی، انتشارات معارف معاونت امور اساتید، چاپ سوم، 1379 به نقل از آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل‌محمدی، انتشارات نی، چاپ چهارم، 1377، ص26.
[3]. ر.ک. قانون اساسی، اصول: 9 - 22 تا 24 - 26 تا 28 - 32 - 33 - 36 - 37 - 39 - 40.
[4]. اصل 110 قانون اساسی.
[5]. اصل 107 قانون اساسی.
[6]. آزادی در اندیشه امام خمینی (ره)، تبیان 27، موسسه تنظیم ونشر آثار امام، چاپ اول، 1380، ص39.
[7] انقلاب اسلامی، پیشین، ص115
[8]. ر.ک. شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی، ره‌توشه انقلاب‌تهران نشر هماهنگ، انتشارات سوره، چاپ اول، 1377‌، ص46 تا 58.
[9]. جعفری، احمد، ره‌آورد انقلاب‌، تهران، وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی، چاپ اول، 1374، ص163.
[10]. روزنامه جمهوری اسلامی، 20 بهمن 1361.
منبع:سایت اندیشه قم

پاسخ :

پیش از بررسی نقش انقلاب اسلامی در احیاء تفکر دینی و نجات تمدن اسلامی از انحطاط، مروری اجمالی بر تاریخ معاصر خالی از فایده نخواهد بود. اجمالاً می‌دانیم که در دو قرن گذشته با توسعة قدرتِ اقتصادی و صنعتی اروپا و گسترش مرزهای دولت های اروپایی با تهاجم به سمت شرق، مرزهای جهان اسلام مورد تاخت و تاز قرار گرفت، به دنبال این وضعیت جهان اسلام بخش‌های وسیعی از قلمرو خود را در اروپای مرکزی از دست داد و بخش‌های مهمی نیز از آن در آفریقا و آسیا تحت استعمار مستقیم و یا غیرمستقیم قرار گرفتند. پیش روی و دست‌اندازی اروپا جنبه‌های مختلف سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی را در برمی‌گرفت، آثار منحط فرهنگی غرب گاه به صورت آگاهانه و با طرح‌هایی از پیش اندیشیده شده به کشورهای اسلامی صادر می‌شدند و گاه اندیشه‌ای نامأنوس و در تضاد با فرهنگ و آموزه‌های دینی به کشورهای اسلامی گسیل می‌گشت. این وضعیت بستری مناسب در انحطاط فرهنگ اسلامی و تضعیف و عقب‌ماندگی مسلمانان برجای نهاد و در این میان مصلحان و احیاگران چندی با درک و بینشی آگاهانه عامل عقب‌ماندگی و انحطاط تمدن اسلام و مسلمین را در این سلطة استعماری و روی‌گردانی از تمدن اصیل دینی جستجو می‌کردند. انقلاب اسلامی ایران به رهبری بزرگترین مصلح و احیاگر دینی معاصر یعنی امام خمینی(ره) با اتکاء به تمدن غنی اسلامی موفق گردید این تمدن را که بر اثر دشمنی‌ها، غفلت‌ها و جهالت‌ها در ورطه و سراشیبی سقوط و تحریف قرار گرفته بود نجات بخشیده و عزت و افتخاری بزرگ برای اسلام و مسلمین به ارمغان آورد.
نقش انقلاب در احیاء تمدن اسلامی
بدون تردید یکی از علل عقب‌ماندگی جهان اسلام را باید در دوری از اسلام اصیل و تحریف آن جستجو کرد. تأکیدهای مکرر حضرت امام (ره) بر قرائت‌های نادرست از اسلام و اصرار ایشان در بکارگیری اصطلاحاتی چون اسلام آمریکایی، اسلام شاهنشاهی، اسلام مقدس نماهای متحجر و اسلام سرمایه‌داران و مرفهین بی‌درد، در برابر اسلام اصیل مستضعفان و محرومان و اسلام ناب محمدی ـ صلّی الله علیه و آله ـ
[1] حاکی از این واقعیت بود که تمدن اسلامی در دوره‌های معاصر و پیش از آن دچار تحریف‌ها و سوء برداشت‌های نادرستی گردیده بود که ادامة آن وضعیت، دوری هر چه بیشتر از اسلام اصیل را در پی داشته و عواقب جبران‌ناپذیری را رقم می‌زد، ایشان علل عقب‌ماندگی جوامع اسلامی را در از دست دادن روحیه‌های اصیل دینی همچون روحیة شهادت‌‌طلبی و ظلم‌ستیزی جستجو می‌کردند.[2] بدیهی است انقلاب اسلامی با پشتوانة قوی دینی و برخورداری از روحیة شهادت‌طلبی، ایستادگی در برابر ظلم و نجات از سلطة استعماری ظالمان و دست نشاندگان آن را مهم‌ترین هدف خود قرار داد و موفق گردید تأثیرات عمیقی در بیداری مسلمانان تحت سلطة جهان برجای گذارد و بر اهمیت نقش دین در میان توده‌های اجتماعی و پیشبرد اهداف آنان تأکید ورزد. نقش و جایگاه دین در روابط اجتماعی تا پیش از انقلاب اسلامی به گونه‌ای بود که در میان متفکران و نظریه‌پردازان غربی یک اتفاق نظر عمومی مبنی بر تصور محو و نابودی، مطلق و یا تدریجی دین از سراسر جهان را به وجود آورده بود.
مراجعه به آثار مارکس، وبر، دورکهایم و سایر جامعه‌شناسان که به جامعه‌شناسی دینی پرداخته‌اند ثابت می‌کند که علیرغم وجود اختلافات و نگرش‌های متفاوت در میان آنها، همگی بر سر یک مسئله وحدت نظر داشتند و آن این‌که دین به تدریج در حال افول است. تصور اساسی آنان بر این پیش فرض استوار بود که پیشرفت عقلانیت، توسعه و ترقی به معنای متداول در غرب به بی‌رغبتی به دین و دوری از ارزشهای دینی منتهی خواهد شد و عجیب آن‌که تمام شواهد و قرائن موجود تا پیش از انقلاب اسلامی در ایران بر این ایده دین‌زدایی تدریجی صحّه می‌نهادند و حتی بسیاری از دولت‌ها در جوامع اسلامی نیز عملاً ‌این سیاست را دنبال می‌کردند. حرکت آتاتورک در ترکیه و رضاخان و محمدرضا در داخل ایران نمونه‌ای از این واقعیت بود و این در حالی است که بسیاری از نظریه‌پردازان جهان بر وجود بُعد سیاسی ـ اجتماعی قوی در دین اسلام تأکید داشته‌اند.
[3] ظهور انقلاب اسلامی در ایران نه تنها سدی در برابر روند حرکت دین‌زدایی سردمداران و دست‌نشاندگان جوامع اسلامی ایجاد کرد بلکه بر ادیان جهانی دیگر نیز تأثیر گذار بود. در چنین وضعیتی انقلاب اسلامی با به چالش خواندن تئوری‌های موجود بر اهمیت نقش اخلاق و معنویت در زندگی اجتماعی انسان تأکید ورزید. تا پیش از انقلاب، فرهنگ وارداتی حاکم بر این سرزمین، وضعیت را به گونه‌ای ساخته بود که مردم احساس می‌کردند چنانچه خود را با یک نظام ارزشی خاص آن فرهنگ وارداتی تطبیق ندهند در جامعه مورد تمسخر و استهزاء قرار خواهند گرفت. نوع پوشش، طرز گفتار، وضع ظاهری، حرکات و رفتارهای اجتماعی، تحت تأثیر نوعی نظام ارزشی بود که دائماً از سوی رژیم سابق تبلیغ می‌شد و هر کس که غیر آن رفتار می‌کرد عقب مانده و غیرعادی تلقی می‌شد. فرهنگ و آموزه‌های دینی تا حدی مورد بی‌مهری قرار گرفته بود که اگر کسی در دانشگاهها، مجامع عمومی، ادارات و محافل مختلف به ایده‌ها و رفتارهای اسلامی تظاهر می‌کرد بی‌فرهنگ و متحجر خطاب می‌گردید و لذا هر چند بسیاری از مردم پایبند به اعتقادات اسلامی و مذهبی خویش بودند اما جرأت اظهار آن را نداشتند و از آنجا که تظاهر به جلوه‌های دینی در سطح جامعه چندان رونقی نداشت مردم نیز از قدرت عظیم این فرهنگ دینی فراگیر در جامعه غافل بودند.
یکی از هنرهای بزرگ بنیان‌گذار جمهوری اسلامی شناخت قدرت عظیم این فرهنگ فراگیر و استفاده بهینه از آن بود. فراموش نمی‌کنیم که در میان آن راهپیمائی‌های بزرگ سالهای نخست انقلاب، مردم بر اثر ظهور و تجلی این فرهنگ دینی همچون برپایی نمازهای جماعت بر سر چهارراه‌ها و خیابانها دچار چه شور و شعفی می‌شدند این شادی و سرور بیشتر به خاطر یافتن وحدت در شخصیت افراد بود که در حقیقت می‌دیدند که آن شکستگی فرهنگی در رژیم سابق را پشت سر گذاشته‌اند و به فضای جدیدی قدم نهاده‌اند که در آن دلیلی وجود ندارد آنچه را که هستند و به آن اعتقاد دارند در صحنه‌های رسمی و عمومی انکار کنند. تغییر لباسها، قیافه‌ها و رفتارها و حتی واژه‌هایی که مردم این سرزمین به کار می‌بردند به دلیل همین اتفاق عظیم و عزتی بود که این انقلاب به مسلمانان بخشید.
ـ نقش انقلاب اسلامی در رهایی از عقب‌ماندگی:
نقش انقلاب اسلامی در گشودن راه رهایی از عقب‌ماندگی در سطوح مختلف اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، علیرغم وجود تمام مشکلات فراروی انقلاب، واقعیت انکارناپذیری است که کتابها و تحلیل‌های بسیاری به آن اختصاص یافته است.
[4] آنچه در ادامه خواهد آمد، بررسی تنها بخشی از دستاوردهای انقلاب اسلامی در جهات مختلف سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی در دو بعد داخلی و خارجی است که می‌تواند خود گویای نقش انقلاب در گشودن راه رهایی از عقب‌ماندگی باشد:
الف) ابعاد داخلی
1. فرهنگی
بدون تردید انقلاب اسلامی در درجة اول یک انقلاب فرهنگی بود که در مقابل فرهنگ وارداتی غرب ایستاد و چهرة نامأنوس این فرهنگ را که نتیجه‌ای جز استثمار و عقب‌ماندگی جهان سوم نداشته است آشکار ساخت. عمومی شدن آموزش در سطح جامعه و ارتقای سطح علمی دانش آموختگان در کشور، تنها بخشی از دستاوردهای انقلاب در بخش فرهنگی است. تا پیش از انقلاب بیش از 75% مردم ایران بی سواد بودند.
[5] اما پس از پیروزی انقلاب با تشکیل نهضت سوادآموزی و جهاد سازندگی و با تحت پوشش قرار گرفتن بسیاری از روستاها و مناطق محروم از امکانات آموزشی و علمی، این وضعیت با ارتقاء کمی و کیفی چشم گیری مواجه گردید. همچنین از دیگر دستاوردهای این بخش می‌توان به بازیابی جایگاه و نقش واقعی زنان ایرانی اشاره کرد که رژیم گذشته با رواج ارزش های غربی، زنان مسلمان ایران را در معرض خودباختگی فرهنگی و از دست دادن هویت مذهبی قرار داده بود.
2. سیاسی
از جمله مهم‌ترین شاخصه‌های این بخش را می‌توان سرنگونی حکومت استبدادی شاهنشاهی و برقراری نظام مردمی جمهوری اسلامی و همچنین رهایی از سلطة استعماری بیگانگان و کسب استقلال و تحول در اصول و رفتارهای سیاست خارجی کشور اشاره کرد
[6] که از نمودهای عینی آن قطع سریع رابطه با رژیم اشغالگر قدس و رژیم آپارتاید در آفریقای جنوبی بود که رژیم شاه به دلیل تأمین منافع قدرتهای استعماری، روابط سیاسی و اقتصادی گسترده‌ای با این دو رژیم برقرار کرده بود.
3. اقتصادی
اضمحلال اقتصادی کشور در نظام سرمایه‌داری جهانی، تک محصولی بودن و وابستگی گسترده و انحصاری به نفت، واردات مواد غذایی و کالاهای مصرفی، صنایع مونتاژ و وابسته، شکاف شدید طبقاتی و بی‌توجهی به تهیه زیرساختهای اقتصادی، بخشی از ویژگی‌های اقتصاد ایران در رژم پهلوی به شمار می‌آمد. پس از پیروزی انقلاب علیرغم تحمیل جنگ هشت ساله که به شهرها و صنایع کشور زیان‌های مالی عظیمی وارد ساخت و نیز افزایش بی‌رویه جمعیت، گام‌های بزرگی در راه دستیابی به اهداف اقتصادی مطلوب برداشته شد که از جمله آنها می‌توان به ایجاد سدها و مهار آبها، گسترش صنایع مادر، حرکت در جهت خودکفایی در محصولات کشاورزی و کالاهای ضروری، صنایع دفاعی و نیز تعدیل ثروت و خروج از اقتصاد تک محصولی اشاره کرد.
4. نظامی
از جمله مهم‌ترین دستاوردهای انقلاب اسلامی در بعد نظامی می‌توان به تشکیل بسیج مردمی برای سرنگونی رژیم شاهنشاهی و نیز دفع تجاوزات خارجی، تحرکات تجزیه‌طلبانه، مقابله با توطئه‌ گروهک‌های ضد انقلاب و منافقین و به دنبال آن ایجاد ثبات و امنیت در کشور و کسب اعتبار بین‌المللی اشاره کرد. پیشرفت‌های چشمگیری در صنایع نظامی و دفاعی نیز بخش دیگری از دستاوردهای انقلاب اسلامی در بخش نظامی به شمار می‌آید.
ب) ابعاد خارجی
انقلاب اسلامی علاوه بر تأثیرات داخلی، نتایج و بازتاب‌های گسترده‌ای در جهان خارج اعم از جهان اسلام و یا خارج از آن برجای نهاد:
1. جهان اسلام
از جمله دستاوردهای انقلاب در این بُعد می‌توان به تجدید حیات اسلام به عنوان یک نظام سیاسی ارجح در زمان حاکمیّت حکومت‌های لائیک در جهان اسلام اشاره کرد هفته‌نامه اشپیگل در آستانة پانزدهمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ضمن اذعان به تجدید حیات مسلمانان جهان تحت تأثیر انقلاب اسلامی می‌نویسد: «اسلام مبارزترین مذهب دنیا با انرژی برخاسته از انقلاب اسلامی 2/1 میلیارد مسلمان را برانگیخته و آنان را برای تشکیل حکومت الله در زمین به حرکت درآورده است.
[7]
از دیگر دستاوردهای انقلاب در این زمینه می‌توان به احیاء حج ابراهیمی، ظهور جنبش‌ها، احزاب، اصول‌گرایی اسلامی و غیره اشاره کرد. انتفاضة مردم فلسطین، جبهة اسلامی سودان، مقاومت اسلامی لبنان، ‌رشد اسلام‌گرایی در ترکیه و... بخشی از برکات معنوی انقلاب اسلامی به شمار می‌آید. نلسون ماندلا رهبر کنگره ملی آفریقا و اولین رئیس جمهور مردمی آفریقای جنوبی آزاد شده از سلطه سفید پوستان نژادپرست، در خصوص تأثیر انقلاب اسلامی بر مبارزات مردمی در آفریقا می‌گوید: «انقلاب اسلامی ایران تحت رهبری امام خمینی، امیدهای فراوانی را برای قیام مردم آفریقای جنوبی در مبارزه با بی‌عدالتی‌ها به همراه داشته است و بدون تردید تاریخ هرگز نقش ایران اسلامی را فراموش نخواهد کرد.»
[8]
2. جهان غیر مسلمان
به طور کلی می‌توان گفت انقلاب اسلامی از یک سو سبب رویکرد به دین، معنویت و تضعیف اندیشه‌های مادی‌گرایانه شد و از سوی دیگر الگوی مبارزات مردم تحت ستم در نقاط مختلف جهان گردید. سردبیر پرتیتراژترین روزنامة هندی زبان «نای دنیا» می‌نویسد: «انقلاب اسلامی ایران به ملت‌های دربند جهان آموخته است که چگونه خود را از زیر سلطه و نفوذ بیگانگان نجات دهند.»
[9] به اعتقاد وی درس آزادی و آزاداندیشی برای مردم تحت سلطه در سراسر جهان بزرگترین دستاورد انقلاب اسلامی بوده است. همچنین یک روزنامه نگار سوئیسی می‌نویسد: «به دنبال انقلاب اسلامی و شعار «جمهوری اسلامی» در مورد دفاع از مستضعفین، آمریکای لاتین شاهد ده‌ها کشیش بود که با انتقاد از پاپ خواستار تجدید نظر در آئین کلیسای واتیکان بودند. اوج چنین روندی در احیای مسیحیت سیاسی در نیکاراگوئه خود را نشان داد. چند سال پس از انقلاب اسلامی صدها کتاب در مورد نقش مذهب در صحنة سیاست و اجتماع به بازارهای جهان آمدو بسیاری از دانشگاه‌ها به تحقیق درباره مذهب پرداختند.[10]
چشم‌انداز آینده
دنیای معاصر پس از تجربه دو دوره قرون وسطی و عصر جدید، هم اکنون در سالهای آغازین هزاره سوم قرار دارد. ظهور انقلاب اسلامی ایران در سالهای پایانی هزاره دوم با برهم زدن بسیاری از معادلات سیاسی، اجتماعی و فرهنگیِ نظریه‌پردازان اجتماعی، پرچم‌دار حرکتی گردید که تحولات گسترده آینده را رهبری می‌کرد. گسترة این تحولات به حدی است که بسیاری از نظریه‌پردازان تحت تأثیر این انقلاب با تجدیدنظر در معادلات قبلی خود قرن آینده را قرن توسعه دین و معنویت نام نهاده‌اند. به گفته «آندره مالرو» قرن آینده یا نخواهد بود و یا مذهبی خواهد بود.
[11] و این نکته مهمی است که بر نقش این انقلاب در ایجاد تحولات و تغییر دیدگاه‌های فوق تأکید ورزیده و آینده روشنی را برای شکوفایی هر چه بیشتر تمدن اسلامی ترسیم خواهد نمود. انشاءالله.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی، ره توشه انق، نشر هماهنگ، 1377.
2. نعمت اله باوند، درآمدی بر نظریه انق اسلامی، انتشارات مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشة معاصر.
[1]. ر. ک: اسلام ناب در کلام و پیام امام خمینی(ره)، تبیان پنجم، مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام، 1374، ص 38 به بعد.
[2]. صحیفة نور، ج 8، صص 94 ـ 95.
[3]. آنتونی گیدنز، جامعه‌شناسی، منوچهر صبوری، انتشارات نی، 1381، ص 516.
[4]. برای مطالعة بیشتر در این زمینه به عنوان نمونه می‌توان به منابع زیر مراجعه کرد:
ـ هاشمی رفسنجانی، دستاوردهای انقلاب اسلامی ایران، تهران، انتشارات فرهنگ انقلاب اسلامی، 1362.
ـ ره‌آورد انقلاب، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1374.
ـ شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی، ره‌توشة انقلاب، نشر هماهنگ، 1377.
[5]. جمعی از نویسندگان، انقلاب اسلامی و چرایی و چگونگی رخداد آن، معاونت امور اساتید و دروس معارف اسلامی، 1377، ص 207.
[6]. ر. ک: قانون اساسی، اصل 52.
[7]. روزنامه جمهوری اسلامی، 4 بهمن 1371.
[8]. همان، 14 مرداد 1371.
[9]. ر. ک: همان، 17 خرداد 1369.
[10]. همان.
[11]. باوند، نعمت الله، درآمدی بر نظریة انقلاب اسلامی، انتشارات مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشة معاصر، 1378، ص 85.

منبع:سایت اندیشه قم

پاسخ :

جواب اجمالی:
مراجعه به طیف‌های گوناگون تظاهر کننده بر ضد رژیم پهلوی و بررسی آماری آنان نشان می‌دهد، اصولاً بسیاری از این اقشار کارگران صنعت نفت طلاب حوزه‌های علمیه، بازاریان، پیشه‌وران و... هم بوده‌اند هیچ گونه ارتباطی با روشنفکران نداشته و حتی نگرشی منفی از آنان داشته‌اند. همچنین اسناد به دست آمده از ساواک و بازجوئی‌های انجام شده از انقلابیون و دست نوشته‌های روزنامه‌نگاران داخلی و خارجی حاکی از آن است که طیف عمدة تظاهر کنندگان خود را مقلد و پیرو امام خمینی(ره) و تربیت شدة شاگردان امام خمینی(ره) می‌دانند.
جواب تفصیلی:
پاسخ این سوال را با توجه به تاریخ مستند انقلاب اسلامی بررسی می‌کنیم.
با مراجعه به آمار جمعیتی شرکت کننده در تظاهرات قبل از انقلاب در می‌یابیم که اصولاً طیف وسیعی از مردم ـ غیر از گروه‌هایی از دانشجویان ـ با روشنفکران هیچ گونه ارتباطی ندارند و نه تنها تربیت شدة روشنفکران نیستند بلکه نوعی بدبینی نسبت به برخی از آنها دارند و آنها را مسبّب شکست خوردن دو نهضت پیشین مردم یعنی نهضت مشروطه و نهضت ملی شدن صنعت نقت می‌دانند.
[1]
علاوه بر اینکه ماهیت انقلاب اسلامی و متدین بودن مردم تظاهر کننده با تفکر فوق در تضاد می‌باشد چراکه روشنفکری در ایران همیشه همراه مؤلفه‌هایی چون غربزدگی، گریز از مظاهر مذهبی و لاابالی گری دینی مطرح بوده است و چگونه این چنین روشنفکرانی می‌توانند مردان متدین و زنان محجبه تربیت کنند؟
[2]
علاوه بر آنچه گفته شده تناسب زمانی تظاهرات‌های مردمی با ایامی چون تاسوعا و عاشورا و همچنین با پیام‌های امام خمینی(ره) حاکی از آن است که مردم در تظاهرات‌هایشان به ندای امام و روحانیت انقلابی لبیک می‌گفته‌اند و امام و روحانیت را مربیان راستین و انقلابیون صادق می‌دانسته‌اند که نمونة این امر را می‌توان در فرار سربازان و درجه‌داران از پادگان‌ها به زمان امام تظاهرات خونین تاسوعا و عاشورای سال 1357 هجری شمسی به دعوت امام، راهپیمایی‌های روزهای 17 شهریور 19 دی و 29 بهمن به زمان امام و درخواست روحانیت انقلابی و... جستجو کرد.
[3]
نوشته‌های تاریخ‌نویسان غربی از جمله نیکی، آرکدی
[4] نیز حکایت از آن دارد که مردم شرکت کننده در تظاهرات‌های زمان انقلاب مقلدان امام راحل و تربیت شدگان مکتب وی بودند و اصولاً توهینی به مراد و مربی و مرجع محبوب مردم در ژانویة 1987 (برابر با دی ماه 1356) در روزنامه اطلاعات موجب شعله‌ور شدن آتش خشم مردم بر ضد رژیم منحوس پهلوی گردید.[5]
به نوشته وی «(امام) خمینی از محبوبیت شخصی قابل ملاحظه‌ای بخصوص در میان طبقات پایین بازاری و طبقات محروم‌تر مناطق شهری ـ که بار عمدة انقلاب را به دوش داشتند ـ برخوردار است.
[6]
گزارش‌های مأمورین سازمان امنیت شاه ـ ساواک ـ نیز حاکی از آن است که طیف عمده مردم تظاهر کننده در کشور تحت تربیت و تأثیرپذیری از روحانیونی همچون شهید مرتضی مطهری، شهید آیت الله بهشتی، شهید دکتر مفتح، شهید دکتر باهنر و شهیدان صدوقی، قاضی طباطبایی، اشرفی اصفهانی و.. بوده‌اند. اسناد ساواک راجع به این بخش به قدری زیاد است که هنوز هم، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات و مرکز اسناد انقلاب اسلام از تهیه و انتشار آن فارغ نشده‌اند گرچه وجود کسانی مثل دکتر شریعتی و برخی از شاگردان دانشجوی ایشان نیز تأثیرات قابل توجهی در ایجاد جو انقلابی در داخل دانشگاه‌ها و خارج از آن داشته است که قابل توجه می‌باشد.
به هر حال این ا دعا که همة مردان و زنان معترض به رژیم پهلوی، تربیت شدة روشنفکران بوده‌اند ادعائی نه چندان درست بلکه تا حدودی شبیه به یک طنز سیاسی می‌باشد.
منابعی برای مطالعه بیشتر
خوانندگان عزیز را برای مطالعة بیشتر به منابع ذیل ارجاع می‌دهیم:
1. حدیث انقلاب، شمس آل‌احمد، حوزة هنرهای سازمان تبلیغات اسلامی، (تهران: چ2، 1372).
2. تقویم تاریخ انقلاب اسلامی ایران، گروه تحقیق انتشارات سروش، (تهران، سروش 1369).
3. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات (تهران، مرکز اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1377).
4. یاران امام به روایت اسناد ساواک مرکز اسناد تاریخی وزارت اطلاعات (تهران، مرکز اسناد تاریخی، وزارت اطلاعات 1377).


[1] . درآمدی بر ریشه‌های انقلاب، مقالة روشن‌فکری و روشنفکران، دکتر رضا داوری اردکانی، ص367، (قم، بی‌تا، 1376).
[2] . همان.
[3] . گام به گام با انقلاب، جلد اول، اکبر خلیلی، ص148، (تهران: چ2، سروش، 1360).
[4] . Nicy.R.Kedy.
[5] . ریشه‌های انقلاب ایران، نیکی آر کدی، ترجمة دکتر عبدالرحیم گواهی، ص413، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چ2، 1375).
[6] . همان، ص449.

منبع:سایت اندیشه قم


نفت تایمز: در آغاز سده بیستم، «آنتوان کتابچی»، بانى و دلال قراردادى شد که پیامدهاى آن، هم در عرصه بین الملل و هم در امور داخلى ایران، تغییرات شگرف و بنیادینى به وجود آورد. وى که بوى نفت به مشامش خورده بود، در این باره با یک سرمایه دار خطر پذیر انگلیسى به نام «ویلیام ناکس دارسى» مذاکره کرد. دارسى از سرمایه داران بنامى بود که در تجهیز عوامل تولید و کسب سود، کارنامه درخشانى داشت. کتابچى با استناد به مطالعات یک زمین شناس فرانسوى، وجود منابع سرشار نفت در ایران را به دارسى وعده داد. به این ترتیب، نمایندة دارسى راهى ایران شد تا براى دستیابى به این منابع سرشار، امتیاز نامه اى دریافت کند. در سال ۱۲۸۰ دارسى با پرداخت رشوه هایى که کتابچى دلال آن بود و با توشیح ملوکانه مظفرالدین شاه، حق انحصارى اکتشاف، استخراج و بهره بردارى، حمل و نقل، فروش نفت و فرآورده هاى نفتى و تمام عملیات مربوط به منابع نفت ایران را به مدت ۶۰ سال، به دست آورد. مخالف خوانى روس ها نیز مانع از عقد چنین قراردادى میان دارسى و مظفرالدین شاه نشد. آنها تنها توانستند پنج ایالت شمالى را از محدوده امتیاز خارج کنند. در قبال آن، ایران ۲۰ هزار لیره به صورت نقد و۲۰ هزار لیره به صورت سهام دریافت کرد. طبق قرارداد باید ۱۶ درصد از منافع خالص سالانه تمام شرکت هایىکه به موجب این امتیاز تشکیل مى شدند، به ایران تعلق می گرفت.

دارسى براى تأمین هزینه هاى عملیات اکتشافی، از نیروى دریایى انگلستان استمداد طلبید و سرانجام با همکارى و سرمایه شرکت « نفت برمه»،‌ در حالى که بودجه و صبر و شکیبایى آنها به سر آمده بود، به منابع سرشار نفت دست یافت. در پنجم خرداد ۱۲۸۷ فوران نفت از چاهى در مسجد سلیمان اسباب دگرگونى اوضاع ایران و خاورمیانه را فراهم آورد. جالب این که نزدیک به پنجاه سال پیش از آن در شرایطى مشابه، اولین چاه نفت در آمریکا فوران کرده بود. یک سال پیش از کشف نفت، نهضت مشروطه به سرانجام رسیده و با تشکیل مجلس شوراى ملى، اوضاع حکومت و روند تصمیم گیرى، شکل دیگرى یافته بود. این تحولات، زمینه ساز تغییراتى بودکه در سال ۱۳۲۹ به ملى شدن صنعت نفت انجامید.

خبر کشف نفت در ایران به سرعت در سراسر جهان پیچید. دوسال بعد، شرکت نفت انگلیس و ایران، با سرمایه یک میلیون پوند، براى بهره بردارى از منابع نفت درایران تأسیس شد و دیگر محدودیت منابع مالی، مانعى براى تولید و اکتشاف در ایران به شمار نمى رفت. صف هاى طولانى و چندپشته جلوى بانک هایى که سهام شرکت نفت انگلیس و ایران را به فروش مى رساندند، رونق بازار نفت را نوید مى داد.

باتشکیل شرکت جدید، نقش دارسى در حد یکى از مدیران و سهام داران شرکت تنزل یافت. این شرکت به سرعت رشد کرد. طولى نکشید که اولین پالایشگاه خاورمیانه در آبادان احداث شد و در تاریخ یکم دى ۱۲۹۱ اولین محموله نفتى از آبادان راهى بازار جهانى شد. نیروى دریایى انگلستان که از دیرباز، با نیروى دریایى آلمان رقابتى آشکار و نهان داشت، برنامه بلند پروازانة تغییر سوخت کشتى ها از زغال سنگ به نفت را در سر می پروراند. به یکباره احساس نیاز به دستیابى به منابع نفت چنان قوت گرفت که درسال ۱۲۹۲، چرچیل در پارلمان حضور یافت و با نطقى، به تعبیر نشریه « تایمز لندن» عالمانه، در باب منافع ملى نفتى انگلستان هشدار داد: «اگر نتوانیم به نفت دسترسى یابیم، نخواهیم توانست غله، پنبه و هزار ویک کالاى ضرورى دیگر را به دست آوریم». این گونه تفکرات روز به روز قوت گرفت. چرچیل در جایگاه رئیس ستاد نیروى دریایى، دراختیار داشتن سهم عمده اى از «شرکت نفت انگلیس و ایران » و قرارداد بلند مدت خرید نفت با این شرکت را براى حفظ توان و آمادگى رزمى نیروى دریایى، ضرورتى گریز ناپذیر تلقى مى کرد و سرانجام، چندماه پیش از آغاز جنگ جهانى اول، موفق شد با پرداخت ۲ میلیون لیره،۵۰ درصد از سهام این شرکت را به خود اختصاص دهد. به این ترتیب، نفت به مؤلفه اى مؤثر در مسائل امنیتى و سیاسى تبدیل شد. در این ایام « شرکت نفت انگلیس و ایران» به سبب ناتوانى در امر بازاریابى و فروش نفت، در وضعیت نامطلوبى قرار گرفته بود. از قرار معلوم، شرکت شل به این شرکت، چشم طمع دوخته بود تا از این وضعیت استفاده و آن را تصاحب کند. اما اقدامات چرچیل سبب شد نه تنها این شرکت مضمحل نشود، بلکه با تقویت آن، بازار مطمئنى براى تأمین نفت مورد نیاز خود به دست آورد. ضمن این که دو نماینده از سوی دولت انگلیس، با حق وتو، در هیئت مدیره این شرکت حضور یافتند تا از نزدیک مراقب منافع نیروى دریایى باشند.

درجریان جنگ اول، این شرکت توانست بدون وقفه جدى به تولید خود ادامه دهد؛ به گونه اى که تولید آن، از روزانه ۱۶۰۰ بشکه در سال ۱۹۱۲ به ۱۸۰۰۰ بشکه در سال ۱۹۱۸ افزایش یافت و تا اواخر سال ۱۹۱۶ یک پنجم از نیاز نیروى دریایى انگلیس را تأمین کرد. به این ترتیب، شرکتى که در پانزده سال نخست تأسیس خود همواره با خطر ورشکستگى دست و پنجه نرم می کرد، با شراکت نیروی دریایی انگلستان، رونق گرفت و سود سرشارى به دست آورد. نمى روید تا امتیاز را لغو کنید. هنوز تشریفات خرید ۵۱ درصد از سهم شرکت سهامى نفت انگلیس و ایران به پایان نرسیده بود که جنگ جهانى اول آغاز شد. نیروی دریایی انگلیس، بخش عمده ای از نفت مورد نیاز خود را از این شرکت و با قیمتی پایین تر از قیمت نفت در بازار جهان، خریدارى مى کرد. همین موضوع یکی از زمینه هاى اختلاف میان دولت ایران و شرکت بود.
در آغاز قرن چهاردهم شمسى، تحولات بى شمارى در ایران روى داده بود. با کودتاى رضاخان، سلسله قاجار منقرض شد و در سال ۱۳۰۴ رضاخان تاج شاهى به سر نهاد. در این ایام، اهمیت اقتصادى و سیاسى نفت براى مردم و زمامداران آشکار شده بود و نشانه هایى از بهبود اوضاع اقتصادى در بخش هاى مختلف به چشم مى خورد که متأثر از تزریق درآمدهاى نفتى بود. میزان تولید نفت همواره سیر صعودى داشت، اما درآمدهای نفتی پرنوسان بود. برای نمونه، درآمد نفتی در سال ۱۳۰۶ نزدیک به ۴/۱ میلیون لیره بود، اما در سال بعد به ۵/۰ میلیون لیره کاهش یافت. این مسئله خشم رضا شاه را برانگیخته بود ومردم نیز بر این باور بودند که توطئه اى از سوى دولت انگلیس در کار است.کسى باور نمى کرد که این نوسان ها ممکن است ناشى از تغییر ناگهانى قیمت نفت و فرآورده هاى نفتى باشد. به موجب امتیاز نامه دارسی، شرکت مى بایست ۱۶ درصد از منافع خالص خود و تمامى شرکت هاى تابعه را به دولت ایران پرداخت کند. اما از قرار معلوم، شرکت به بهانه هاى مختلف و با حساب سازى هاى غیر قابل بررسی، از پرداخت بخشى ازآن طفره مى رفت. در سال ۱۳۱۰ به یکباره درآمد ایران به کمتر از یک چهارم سال قبل کاهش یافت. رضاخان که خلق و خوى منحصر به فردش زبانزد عام و خاص بود، تاب نیاورد و به کابینه دستور داد، براى رفع سوء تفاهم ها، با شرکت وارد مذاکره شود.

تیمورتاش، وزیر مقتدر دربار، این وظیفه را به دوش گرفت. رضاخان که مذاکرات طولانى را برنمی تابید، یک روز به هیئت دولت آمد و پرونده را داخل بخارى انداخت و با خشم و غضب فریاد زد: « نمى روید تا امتیاز را لغو کنید» به این ترتیب، در آذر ۱۳۱۱ امتیاز دارسى طبق دستور به طور یک جانبه لغو شد. حسن تقى زاده در نامه اى به «جاکس»، مدیر شرکت، الغاى امتیاز دارسى را به طور رسمی اعلام کرد. اما رضاخان خیلی زود فهمید (به او فهمانده شد؟) که به شیوه هاى رضاخانی، نمى توان هر مشکلى را حل کرد.

در مذاکرات، چند مسئله به بحث گذاشته شده بود. یکى این که تخفیف هاى شرکت به نیروى دریایى انگلیس درعمل سهم ایران را از منافع شرکت مىکاست؛ دیگر این که شرکت حاضر نبود مطابق قرارداد سهمى از منافع شرکت هاى تابعه به ایران پرداخت کند. همچنین دولت، خواهان تضمین حداقل درآمد مشخص سالانه، کاهش حوزه شمول امتیاز، رفع حق انحصارى حمل و نقل و تأمین مصرف داخلى ایران به قیمت مناسب بود که در هیچ یک از این موارد، توافقى حاصل نمى شد. شرکت طى ۱۹ سال اول (منتهى به سال ۱۳۱۰)، بر روى هم، ۳/۵۶ میلیون تن نفت از ایران برداشت و صادر کرد. از ۵/۴۹ میلیون لیره سود خالص در این دوره، نزدیک به ۱۰ میلیون لیره نصیب ایران شده بود. شرکت نفت انگلیس و ایران از تمام امکانات خود براى حل سریع این مسئله به نفع خود بهره برد. از جمله این که دولت بریتانیا بی درنگ شکواییه اى علیه ایران به دبیر کل « جامعة ملل» تسلیم کرد و خواستار رسیدگى فورى به آن شد. نیازى به این کار نبود، چون دولت ایران فوری به مذاکره تن درداد. بررسى این شکایت تا تعیین نتیجه مذاکرات به تعویق افتاد. مذاکرات از فروردین ۱۳۱۲ آغاز شد و در کمتر از یک ماه به عقد «قرارداد ۱۳۱۲» (۱۹۳۳) منجر و پس از تصویب مجلس به اجرا گذارده شد. به موجب این قرارداد، حوزه شمول امتیاز به ۱۰۰ هزار مایل مربع(یک چهارم امتیاز دارسی) کاهش یافت، حق انحصارى احداث و نگهدارى خطوط لوله منتفى شد، بکارگیرى نیروى کار ایرانى در اولویت قرار گرفت و مبلغى براى آموزش دانشجویان ایرانى در رشته صنعت نفت اختصاص یافت. اما درعوض، زمان اعتبار قرارداد از تاریخ امضا به مدت ۶۰ سال تعیین شد، پایه پرداخت سهم ایران از ۱۶ درصد سود خالص سالانه به ۴ شیلینگ براى هر بشکه تغییر کرد. در واقع میزان ثابت و مطمئن و تأثیر ناپذیرى از نوسان های بازار براى ایران در نظرگرفته شد. اما این تغییر به هیچ روى به معناى افزایش سهم ایران نبود. این قرارداد با امتیاز دارسى تفاوت ماهوى نداشت و عوارضى در پى داشت که بیشترتحولات دهة بعد، ناشى از آن بود. هرچند که امضاى این قرارداد، درآن هنگام، موفقیتى بزرگ جلوه داده شد. حسن تقى زاده، وزیر مالیه وقت، با امضاى این قرارداد بارى بر دوش خود گذاشت که ۱۴ سال بعد، هنگامی که تلاش کرد آن را بر زمین نهد، اوضاع کشور به کلى متحول شده بود. درد دل و اعتراف او در مجلس، مشروعیت این قرارداد را به کلى مخدوش کرد. این بار مردى کارآزموده در مقابل شرکت نفت انگلیس قد برافراشت که به خوبى مى دانست چگونه مى توان با قدرت مردم و براى استیفاى حقوق مردم، مبارزه کرد و پیروز شد.

استیفاى حقوق ایران از نفت جنوب در جریان جنگ دوم جهانى، دسترسى و عدم دسترسى به منابع نفت، نقش تعیین کننده اى در تعیین سرنوشت جنگ ایفا کرد. قدرت هاى بزرگ پیروز در جنگ، هنوز از تب و تاب جنگ خارج نشده بودند که مذاکراتى را براى تسلط بر منابع نفت خاورمیانه از جمله، ایران، آغاز کردند. برای مثال، «کافتارادزه» در رأس هیئتى از شوروى به ایران آمد تا امتیازى مشابه قرارداد نفت جنوب، در قسمت هاى شمالى به دست آورد.

وى در دیدار با شاه - که کشورش هنوز در اشغال متفقین بود- یادآور شد که آینده روابط ایران و شوروى به پاسخ دولت ایران به این پیشنهاد بستگى دارد. در همان اوان که بحث امتیاز خواهى شوروى نقل محافل بود، دکتر مصدق، در اولین اقدام خود در زمینه نفت، طرحى دو فوریتى به مجلس تقدیم کرد که در یازدهم آذر ۱۳۲۳ با تصویب مجلس به صورت قانون درآمد. براساس این قانون، هرگونه مذاکرة رسمى و غیررسمى به منظور اعطاى امتیاز نفت، ممنوع شد. پیشنهاد مصدق به شوروى این بود که دولت شوروى، سرمایه لازم را براى استخراج نفت در اختیار ایران بگذارد و درعوض ایران متعهد شود که نفت تولید شده را به طور انحصاری به دولت شوروى بفروشد. پس از جنگ دوم جهانی، شوروى از تخلیه ایران خوددارى کرد و پس از غائله آذربایجان، طبق موافقت نامه « قوام- ساد چیکف»، قرار شد که شرکت مختلطى میان ایران و شوروى تشکیل و امتیاز نفت شمال ایران به مدت ۵۰ سال به این شرکت واگذار شود. اما این موافقت نامه براى اجرا به تصویب مجلس نیاز داشت. مجلس در جلسه مورخ ۲۹ مهر ۱۳۲۶ نه تنها این موافقت نامه را رد کرد، بلکه «واگذارى هرگونه امتیاز استخراج نفت و مشتقات آن، به خارجى ها و ایجاد هرنوع شرکت براى این منظور که خارجى ها در آن به وجهى از وجوه سهیم باشند را مطلقا ممنوع کرد» نمایندگان مجلس براى حفظ موازنه بین انگلیس و شوروى و براى کاستن ازعصبانیت شوروى، تبصره اى در قانون یادشده گنجاندند که براساس آن دولت مکلف شده بود «درکلیه مواردى که حقوق ملت ایران نسبت به منابع ثروت کشور، اعم از منابع زیرزمینى و غیرآن، مورد تضییع واقع شده است، به خصوص راجع به نفت جنوب، به منظور استیفاى حقوق ملی، مذاکرات و اقدامات لازمه را به عمل آورد و مجلس شوراى ملى را از نتیجة آن مطلع سازد» حتى پیشنهاد کنندگان و تصویب کنندگان این قانون نمى دانستند که شعله هاى آتشى که برافروخته اند تا به کجا زبانه خواهد کشید. دولت نخست تصورمى کرد که این تبصره تنها یک اقدام نمادین براى کاهش اقدام های تلافى جویانه و عناد ورزانه شوروى است، اما قوام دستور شروع مذاکرات با شرکت نفت را به وزارت دارایى ابلاغ کرد. هر چند که دولت او دیر نپایید و در کمتر از دو ماه پس از تصویب این قانون سقوط کرد.

دولت حکیمى جد و جهدى در این باره نکرد. پس از او دولت هژیر که در خرداد ۱۳۲۷ برسرکارآمد، اجراى این قانون را در برنامه خود قرار داد. اما درعمل، مذاکرات جدى در دولت دوباره ساعد ( آبان ۱۳۲۷) آغاز شد. گلشاییان، وزیر دارایى وقت، ریاست هیئت ایرانى و « نویل گس»، یکى از مدیران شرکت، ریاست هیئت شرکت نفت را به عهده داشتند. درآن هنگام ونزوئلا قرارداد امتیازى برمبناى سهم ۵۰-۵۰ را به اجرا گذاشته بود و دولت عربستان نیز در مذاکرات خود با طرف هاى خارجى همین سهم را خواسته بود.گلشائیان نیز با استناد به قبول تسیهم ۵۰-۵۰ در ونزوئلا تلاش مى کرد شرکت را متقاعد سازد که در اصل سهم منافع تجدید نظر شود، اما گس با این اصل به کلى مخالف بود و تنها به پاره اى از تعدیلات در قرارداد رضایت مى داد. در تب وتاب مذاکرات یادشده، سیدحسن تقى زاده که خود در جایگاه وزیر مالیه وقت، قرارداد ۱۳۱۲ را به امضا رسانده بود، در جلسه مورخ هفتم بهمن ۱۳۲۷ مجلس، طى سخنانى در باره جریان انعقاد و ا مضاى قرارداد ۱۳۱۲ مدعى شد که او در این جریان تنها «آلت فعل» و در واقع فاعل شخص رضا شاه بوده است که «بدبختانه اشتباهى کرد و نتوانست برگردد». سخنان او در آن حال و هوا موج تازه و سهمگینى علیه شرکت نفت به راه انداخت و مشروعیت و اعتبار قرارداد ۱۳۱۲ را به کلى مخدوش کرد. درآمد دولت ایران بابت این قرارداد درقیاس با قراردادهاى دیگرى که در منطقه خاورمیانه، از جمله عراق، باب شده بود، بسیار کم بود و اسباب کدورت خاطر و احساس غبن را در افکار عمومى و دولت مردان به وجود آورده بود؛ به گونه اى که درخواست ۵۰ درصد سهم از منافع شرکت حق طبیعى و مسلم ایران تلقى مى شد و هرگونه پیشنهادى که کمتر از این سهم نصیب ایران مى کرد، ناعادلانه و پیشنهاد دهنده آن خائن لقب مى گرفت.سرانجام با رایزنی هاى مقامات دولتى انگلیس و مداخله شاه « قرارداد الحاقى گس- گلشائیان » در تاریخ ۲۶ تیر ۱۳۲۸ به امضا رسید و دو روز بعد براى تصویب به مجلس تقدیم شد.
مصدق و ملى شدن صنعت نفت لایحه نفت یا همان قرارداد الحاقى گلشاییان، سبب بدنامى گلشاییان شد و عناوینى چون جیره خوار شرکت نفت، سر سپرده استعمار و خائن براى او به ارمغان آورد. از قرار معلوم، او نیز این قرارداد را براى استیفاى حقوق ملت ایران کافى نمى دانست و به استناد نامه هایى که از او به جا مانده، با اکراه امضاى خود را پاى آن گذاشته بود. لایحه نفت در حالى به مجلس پانزدهم تقدیم شد که دیگر عمر مجلس آن دوره رو به پایان بود و فرصتى براى بحث و بررسى جامع برروى آن باقى نبود. اما نمایندگان مخالف، به ویژه حسین مکى، با سخنرانی هاى طولانى مانع از رأى گیرى درباره آن شدند و تصمیم نهایى را در باره نفت، تا تشکیل مجلس شانزدهم به تعویق انداختند.

در اثناى برگزارى انتخابات مجلس شانزدهم، جبهه ملى تشکیل شد و هشت تن از نامزدهاى متعلق به این گروه وارد مجلس شدند. دکتر مصدق بالاترین رأى تهران را از آن خود کرد و به همراه پنج تن از دیگر اعضاى جبهه ملى به عضویت کمیسیون ۱۸ نفره نفت در آمد. این کمیسیون پس از بحث و بررسی هایى که از ۳۰ خرداد ۱۳۲۹ آغاز شده بود، در تصمیم جلسه مورخ ۴ آذر، لایحه نفت را براى استیفاى حقوق ایران کافى ندانست و آن را رد کرد. در همان جلسه، جبهه ملى پیشنهاد ملى کردن صنعت نفت را مطرح کرد، اما کمیسیون آن را نپذیرفت. ماه بعد مجلس نیز، نظر کمیسیون نفت را تأیید کرد.

در همان ایام، توافق عربستان سعودى بر مبناى سهم ۵۰ -۵۰ به امضا رسید. این امر موضع طرف ایرانى را در مذاکرات تقویت مى کرد. شرکت نفت نیز دیگر به قاعدة ۵۰ - ۵۰ رضایت داشت تا شاید فکر ملى کردن نفت فراموش شود. رزم آرا به کلى در حل این مشکل درمانده بود. او در تاریخ ۲ اسفند در جمع اعضاى کمیسیون نفت مجلس، موافقت خود را با اصل ملى شدن نفت اعلام کرد، اما مدعى شد که شتاب زدگى در این کار به صلاح نیست. مقامات شرکت نفت به کلى هراسان شده بودند. آنها ضمن پذیرش اصل پنجاه - پنجاه با جد و جهد تمام، به دنبال آن بودند که مسئله ملى شدن به کلى فراموش شود وبراى تحقق این هدف، دولت خود را به یارى طلبیدند. در تاریخ ۱۲ اسفند، سفیر انگلیس به اتفاق « نورث کرافت »، نماینده شرکت، به ملاقات رزم آرا رفت و مخالفت انگلستان را با هرطرحى که متضمن ملى شدن صنعت نفت، هرچند در آینده دور باشد، اعلام کرد. از قرار معلوم، آنها سرکلاف را گم کرده بودند؛ چرا که مسائل مربوط به این بحث به کلى از اراده و اختیار دولت خارج شده بود. افکار عمومى و اوضاع مجلس به گونه اى بود که دولت نمى توانست براى جلوگیرى از این امر اقدام مؤثرى بکند. به همین دلیل، آنها خیال انحلال مجلس را نیز در سر مى پروراندند. براى این کار، دستور شاه مورد نیاز بود. اوضاع شاه نیز متزلزل تر از آن بود که بتواند چنین خطرى را به جان بخرد. آیت ا… کاشانى و فداییان اسلام از عموم طبقات جامعه دعوت کردند تا براى گوش فرا دادن به سخنرانى ۱۲ اسفند در باب «مقدرات ایران و نفت» در مسجد سلطانى ( شاه)گرد آیند. در این تب و تاب، رزم آرا مجدانه مى کوشید تا تصمیم گیرى در این باره را به تعویق اندازد. اما روز ۱۶ اسفند گلوله خلیل طهماسبى، از اعضاى « فداییان اسلام»، رزم آرا را از پاى در آورد. فرداى آن روز در حالى که جامعه را شور و شعف و اعضاى مخالف کمیسیون نفت را رعب و وحشت فرا گرفته بود، مصدق پیشنهاد ملى شدن صنعت نفت را یک بار دیگر به رأى گذارد که این بار به اتفاق آرا تصویب شد.

شرکت نفت هنوز امید داشت نمایندگان وابسته به انگلستان که تعداد آنها در مجلس کم نبود، با نظر کمیسیون مخالفت ورزند و این امر را عقیم گذارند، اما اوضاع بحرانى تر از آن بود که نماینده اى جرأت کند برخلاف انتظار افکار عمومى رأى دهد. درجلسه مورخ ۲۴ اسفند مجلس، از ۱۳۱ نماینده تنها ۹۵ نفر در جلسه حضور یافتند و گزارش کمیسیون نفت را به اتفاق آرا تایید کردند. مجلس سنا هم در تاریخ ۲۹ اسفند گزارش مجلس را تصویب کرد. به این ترتیب، نوروز سال ۱۳۳۰ به کام مردم، شیرین تر از هرسال دیگر شد. این نهضت، تازه اولین گام موفقیت آمیز را برداشته بود و تا به سر منزل مقصود رسانیدن این هدف، راه درازى درپیش داشت. شرکت نفت انگلیس و ایران به تکاپو افتاده بود تا به هرترتیب ممکن، مانع از تحقق اصل ملى شدن نفت شود. تا آنجا که به دولت متبوع خود، اشغال نظامى آبادان و دراختیار گرفتن مناطق نفتى را توصیه کرد. دیگر شرکت هاى نفتى نیز از فراگیر شدن این نهضت در سایر مناطق نفتى جهان به ویژه خاورمیانه نگران بودند.

مصدق که خود طلایه دار این نهضت بود، مشکلات و دردسرهاى فراوانى را به جان خرید تا امورات نفت را به سود ملت سر و سامان دهد. او که سمت نخست وزیرى را نیز به عهده گرفته بود، با استقبال از میانجی گرى مقامات آمریکایى تلاش کرد تا ضمن اجراى اصل ملى شدن نفت، اختلاف های موجود را مسالمت آمیز حل و فصل کند. اما فشارهاى اقتصادى و سیاسى خارجى به تدریج توان دولت را تحلیل برد. توطئه گری هاى مداوم عمال انگلیس، اقدامات نابخردانه حزب توده، دودوزه بازی هاى آمریکا و … زمینه ساز انشقاق در میان نقش آفرینان این نهضت شد و کام استقلال طلبان آزادى خواه را تلخ کرد.
مصدق این نهضت را چنان به پیش برد که دولت های بزرگى، چون آمریکا و انگلیس، براى تأمین منافع خود در ایران، به ناچار ننگ کودتاى ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را به جان خریدند. به این ترتیب، مصدق اگرچه از مسند نخست وزیرى افتاد، اما برمسندى نشست که تا به حال برقرار و پا بر جاست.

منبع:سایت نفت تایمز

X