31اسير زبان
« راكِبُ الْحَرُونِ أَسيرُ نَفْسِهِ، وَ الْجاهِلُ أَسيرُ لِسانِهِ ».

كسى كه بر اسب سركش، سوار است، اسير هواى نفس خويش، و نادان، اسير زبان خويش است.
32- تصميم قاطع
« أُذْكُرْ حَسَراتِ التَّفْريطِ بِأَخْذِ تَقْديمِ الْحَزْمِ ».

افسوسِ كوتاهى در انجام كار را با گرفتن تصميم قاطع جبران كن.
33- خشم و كينه توزى
« أَلْعِتابُ مِفْتاحُ الثِّقالِ، وَ الْعِتابُ خَيْرٌ مِنَ الْحِقْدِ ».

خشم و تندى، كليدِ گرانبارى است و خشم، بهتر از كينه توزى است.
34- ظهور مقدَّرات
« أَلْمَقاديرُ تُريكَ ما لا يَخْطُرُ بِبالِكَ ».

مقدَّرات چيزهايى را بر تو نمايان مىسازد كه به فكرت خطور نكرده است.
35- خود خواهان مغضوب
« مَنْ رَضِىَ عَنْ نَفْسِهِ كَثُرَ السّاخِطُونَ عَلَيْهِ ».

هر كه از خود راضى باشد، خشمگيران بر او زياد خواهند بود.
36تباهى فقر
« أَلْفَقْرُ شَرَهُ النَّفْسِ وَ شِدَّةُ الْقُنُوطِ ».

فقر، مايه آزمندىِ نفس و سببِ نااميدى زياد است.
37- راه پرستش
« لَوْ سَلَكَ النّاسُ وادِيًا شُعَبًا لَسَلَكْتُ وادِىَ رَجُل عَبَد َاللّهَ وَحْدَهُ خالِصاً ».

اگر مردم به راه هاى گوناگونى روند، من به راه كسى كه تنها خدا را خالصانه مىپرستد خواهم رفت.
38- آثار گوشتخوارى
« مَنْ تَرَكَ اللَّحْمَ أَرْبَعينَ صَباحًا ساءَ خُلْقُهُ وَ مَنْ أَكَلَ اللَّحْمَ أَرْبَعينَ صَباحًا ساءَ خُلْقُهُ ».

كسى كه چهل روز گوشت نخورد بد خُلقى پيدا كند، و كسى كه چهل روز پى در پى نيز گوشت خورد اخلاقش بد شود.
39يگانگى خدا
« لَمْ يَزَلِ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَىءَ مَعَهُ، ثُمَّ خَلَقَ الاَْشْياءَ بَديعًا وَ اخْتارَ لِنَفْسِهِ أَحْسَنَ الاَْسْماءِ ».

خداوند از ازل تنها بود و چيزى با او نبود، سپس اشياء را به صورت نوظهور آفريد و براى خودش بهترين نام ها را برگزيد.
40- فروتنى
« أَلتَّواضُعُ أَنْ تُعْطِىَ النّاسَ ما تُحِبُّ أَنْ تُعْطاهُ ».

فروتنى آن است كه با مردم چنان كنى كه دوست دارى با تو چنان باشند.



21- عاقّ والدين
« أَلْعُقُوقُ ثَكْلُ مَنْ لَمْ يَثْكَلْ ».

نافرمانى فرزند از پدر و مادر، داغِ داغ ناديدگان است.
22- تأثير صله رحم در ازدياد عمر
« إِنَّ الرَّجُلَ لَيَكُونَ قَدْ بَقِىَ مِنْ أَجَلِهِ ثَلاثُونَ سَنَةً فَيَكُونُ وُصُولاً لِقَرابَتِهِ وُصُولاً لِرَحِمِهِ، فَيَجْعَلُهَا اللّهُ ثَلاثَةً وَ ثَلاثينَ سَنَةً، وَ إِنَّهُ لَيَكُونَ قَدْ بَقِىَ مِنْ أَجَلِهِ ثَلاثٌ وَ ثَلاثُونَ سَنَةً فَيَكُونُ عاقًّا لِقَرابَتِهِ قاطِعًا لِرَحِمِهِ، فَيَجْعَلُهَا اللّهُ ثَلاثَ سِنينَ ».

چه بسا شخصى كه مدّت عمرش مثلاً سى سال مقدّر شده باشد به خاطر صله رحم و پيوند با خويشاوندانش، خداوند عمرش را به 33 سال برساند. و چه بسا كسى كه مدّت عمرش 33 سال مقدّر شده باشد، به خاطر آزردن خويشاوندان و قطع رحمش، خداوند عمرش را به سه سال برساند.
23- نتيجه عاقّ والدين
« أَلْعُقُوقُ يُعَقِّبُ الْقِلَّةَ وَ يُؤَدّى إِلَى الذِّلَّةِ ».

نارضايتى پدر و مادر، كمىِ روزى را به دنبال دارد و آدمى را به ذلّت مىكشاند.
24بىطاقتى در مصيبت
« أَلْمُصيبَةُ لِلصّابِرِ واحِدَةٌ وَ لِلْجازِعِ إِثْنانِ ».

مصيبت براى صابر يكى است و براى كسى كه بىطاقتى مىكند دوتاست.
25- همراهان دنيا و آخرت
« أَلنّاسُ فِى الدُّنْيا بِالاَْمْوالِ وَ فِى الاْخِرَةِ بالاَْعْمالِ »
.
مردم در دنيا با اموالشان و در آخرت با اعمالشان هستند.
26- شوخى بيهوده
« أَلْهَزْلُ فَكاهَةُ السُّفَهاءِ وَ صَناعَةُ الْجُهّالِ ».

مسخرگى، تفريح سفيهان و كار جاهلان است.
27- زمان جان دادن
« أُذْكُرْ مَصْرَعَكَ بَيْنَ يَدَىْ أَهْلِكَ، وَ لا طَبيبٌ يَمْنَعُكَ وَ لاحَبيبٌ يَنْفَعُكَ ».

وقت جان دادنت نزد خانواده ات را به ياد آر كه در آن هنگام طبيبى جلوگير مرگت و دوستى نفع رسانت نباشد.
28- نتيجه جدال
« أَلْمِراءُ يُفْسِدُ الْصِّداقَةَ القَديمَةَ، وَ يُحَلِّلُ الْعُقْدَةَ الْوَثيقَةَ، وَ أَقَلُّ ما فيهِ أَنْ تَكُونَ فيهِ الْمُغالَبَةُ، وَ الْمُغالَبَةُ أُسُّ أَسْبابِ الْقَطيعَةِ ».

جدال، دوستى قديمى را تباه مىكند و پيوندِ اعتماد را مىگشايد و كمترين چيزى كه در آن است غلبه بر ديگرى است، كه آن هم سبب جدايى مىشود.
29- حكمت ناپذيرى دل فاسد
« أَلْحِكْمَةُ لا تَنْجَعُ فِى الطِّباعِ الْفاسِدَةِ ».

حكمت، اثرى در دلهاى فاسد نمىگذارد.
30درك لذّت در قِلَّت
« أَلسَّهَرُ أَلَذُّ لِلْمَنامِ، وَ الْجُوعُ يَزيدُ فى طيبِ الطَّعامِ ».

شب بيدارى، سبب لذّتبخشى خواب، و گرسنگى سبب خوش خوراكى در طعام ناب است.


ستمكار بردبار
« إِنَّ الظّالِمَ الْحالِمَ يَكادُ أَنْ يُعْفى عَلَيْهِ بِحِلْمِهِ. وَ إِنَّ الُْمحِقَّ السَّفيهَ يَكادُ أَنْ يُطْفِىءَ نُورَ حَقِّهِ بِسَفْهِهِ ».

به راستى ستمكار بردبار، بسا كه به وسيله حلم و بردبارى خود از ستمش گذشت شود و حقدار نابخرد، بسا كه به سفاهت خود، نور حقِّ خويش را خاموش كند.
12- آدم بى شخصيّت
« مَنْ هانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ فَلا تَأْمَنْ شَرَّهُ ».

كسى كه خود را پست شمارد، از شرّ او در امان مباش.
13- دنيا جايگاه سود و زيان
« أَلدُّنْيا سُوقٌ رَبِحَ فيها قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخَرُونَ ».

دنيا بازارى است كه گروهى در آن سود برند و دسته اى زيان ببينند.
14- حسد و خودخواهى
« أَلْحَسَدُ ماحِقُ الْحَسَناتِ، وَ الزَّهْوُ جالِبُ الْمَقْتِ، وَ الْعُجْبُ صارِفٌ عَنْ طَلَبِ الْعِلْمِ، داع إِلَى الْغَمْطِ وَ الْجَهْلِ، وَ الْبُخْلُ أَذَمُّ الاَْخْلاقِ وَ الطَّمَعُ سَجِيَّةٌ سَيِّئَةٌ ».

حسد نيكوييها را نابود سازد، و دروغ، دشمنى آوَرَد، و خودپسندى مانع از طلب دانش و خواهنده خوارى و جهل گردد، و بخل ناپسنديده ترين خُلق و خوى است، و طمع خصلتى ناروا و ناشايست است.
15- پرهيز از تملّق
« قالَ أَبُوالْحَسَن ِالثّالِثِ(عليه السلام) لِرَجُل وَ قَدْ أَكْثَرَ مِنْ إِفْراطِ الثَّناءِ عَلَيْهِ: أَقْبِلْ عَلى شَأْنِكَ، فَإِنَّ كَثْرَةَ المَلَقِ يهْجُمُ عَلَى الظِّنَّةِ وَ إِذا حَلَلْتَ مِنْ أَخيكَ فى مَحَلِّ الثِّقَةِ، فَاعْدِلْ عَنِ الْمَلَقِ إِلى حُسْنِ النِّيَّةِ ».

امام هادى(عليه السلام) به كسى كه در ستايش از ايشان افراط كرده بود فرمودند:از اين كار خوددارى كن كه تملّقِ بسيار، بدگمانى به بار مىآورد و اگر اعتماد برادر مؤمنت از تو سلب شد از تملّق او دست بردار و حسن نيّت نشان ده.
16- جايگاه حُسنِ ظنّ و سوء ظنّ
« إِذا كانَ زَمانٌ الْعَدْلُ فيهِ أَغْلَب مِنَ الْجَوْرِ فَحَرامٌ أَنْ يُظُنَّ بِأَحَد سُوءً حَتّى يُعْلَمَ ذلِكَ مِنْهُ، وَ إِذا كانَ الْجَوْرُ أَغْلَب فيهِ مِنَ الْعَدْلِ فَلَيْسَ لاَِحَد أَنْ يَظُنَّ بِأَحَد خَيْرًا ما لَمْ يَعْلَمْ ذلِكَ مِنْهُ ».

هر گاه در زمانه اى عدل بيش از ظلم رايج باشد، بدگمانى به ديگرى حرام است، مگر آن كه [ آدمى ] بدى از كسى ببيند. و هر گاه در زمانهاى ظلم بيش از عدل باشد، تا وقتى كه [آدمى] خيرى از كسى نبيند، نبايد به او خوشبين باشد.
17بهتر از نيكى و زيباتر از زيبايى
« خَيْرٌ مِنَ الخَيْرِ فاعِلُهُ، وَ أَجْمَلُ مِنَ الْجَميلِ قائِلُهُ، وَ أَرْجَحُ مِنَ الْعِلْمِ حامِلُهُ، وَ شَرٌّ مِنَ الشَّرِّ جالِبُهُ، وَ أَهْوَلُ مِنَ الْهَوْلِ راكِبُهُ ».

بهتر از نيكى، نيكوكار است، و زيباتر از زيبايى، گوينده آن است، و برتر از علم، حامل آن است، و بدتر از بدى، عامل آن است، و وحشتناكتر از وحشت، آورنده آن است.
18- توقّع بيجا
« لا تَطْلُبِ الصَّفا مِمَّنْ كَدَرْتَ عَلَيْهِ، وَ لاَ الْوَفاءَ لِمَنْ غَدَرْتَ بِهِ، وَ لاَ النُّصْحَ مِمَّنْ صَرَفْتَ سُوءَ ظَنِّكَ إِلَيْهِ، فَإِنَّما قَلْبُ غَيْرِكَ كَقَلْبِكَ لَهُ ».

از كسى كه براو خشم گرفته اى ، صفا و صميميّت مخواه و از كسى كه به وى خيانت كرده اى ، وفا مطلب و از كسى كه به او بدبين شده اى ، انتظار خيرخواهى نداشته باش، كه دل ديگران براى تو همچون دل تو براى آنهاست.
19برداشت نيكو از نعمتها
« أَلْقُوا النِّعَمَ بِحُسْنِ مُجاوَرَتِها وَ الَْتمِسُوا الزِّيادَةَ فيها بِالشُّكْرِ عَلَيْها، وَ اعْلَمُوا أَنَّ النَّفْسَ أَقْبَلُ شَىْء لِما أَعْطَيَت وَ أَمْنَعُ شَىْء لِما مُنَِعَت ».

نعمت ها را با برداشت خوب از آنها به ديگران ارائه دهيد و با شكرگزارى افزون كنيد، و بدانيد كه نفس آدمى رو آورنده ترين چيز است به آنچه به او داده شود و بازدارنده ترين چيز است از آنچه كه از او بازداشته شود.
20خشم به زيردستان
« أَلْغَضَبُ عَلى مَنْ تَمْلِكُ لُؤْمٌ ».

خشم بر زيردستان از پستى است.


1- جبران نقص
« لِبَعْضِ مَواليهِ: عاتِبْ فُلانًا وَ قُلْ لَهُ: إِنَّ اللّهَ إِذا أَرادَ بِعَبْد خَيْرًا إِذا عُوتِبَ قَبِلَ ».

امام على النّقى(عليه السلام) به يكى از دوستانش فرمود:فلانى را توبيخ كن و به او بگو: خداوند چون خير بنده اى خواهد، هر گاه توبيخ شود، بپذيرد. [و در صدد جبران نقص خود برآيد].
2- جايگاه اجابت دعا
« إِنَّ لِلّهِ بِقاعًا يُحِبُّ أَنْ يُدْعى فيها فَيَسْتَجيبَ لِمَنْ دَعاهُ وَ الْحَيْرُ مِنْه »
.
همانا براى خداوند بقعه هايى است كه دوست دارد در آنها به درگاه او دعا شود و دعاى دعاكننده را به اجابت رساند، و حائر حسين(عليه السلام)يكى از آنهاست.
3- خداترسى
« مَنِ اتَّقَى اللّهَ يُتَّقى، وَ مَنْ أَطاعَ اللّهَ يُطاعُ، وَ مَنْ أَطاعَ الْخالِقَ لَمْ يُبالِ سَخَطَ الَمخْلُوقينَ. وَ مَنْ أَسْخَطَ الْخالِقَ فَلْيَيْقَنَ أَنْ يَحِلَّ بِهِ سَخَطُ الَْمخْلُوقينَ ».

هر كس از خدا بترسد، مردم از او بترسند، و هر كه خدا را اطاعت كند، از او اطاعت كنند، و هر كه مطيع آفريدگار باشد، باكى از خشم آفريدگان ندارد، و هر كه خالق را به خشم آورد، بايد يقين كند كه به خشم مخلوق دچار مىشود.
4- اطاعت خيرخواه
« مَنْ جَمَعَ لَكَ وُدَّهُ وَ رَأْيَهُ فَاجْمَعْ لَهُ طاعَتَكَ ».

هر كه دوستى و نظر نهايىاش را براى تو همه جانبه گرداند، طاعتت را براى او همه جانبه گردان.
5- اوصاف پروردگار
« إِنَّ اللّهَ لا يُوصَفُ إِلاّ بِما وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ، وَ أَنّى يُوصَفُ الَّذى تَعْجِزُ الْحَواسُّ أَنْ تُدْرِكَهُ وَ الاَْوْهامُ أَنْ تَنالَهُ وَ الْخَطَراتُ أَنْ تَحُدَّهُ وَ الاَْبْصارُ عَنِ الاِْحاطَةِ بِهِ. نَأى فى قُرْبِهِ وَ قَرُبَ فى نَأْيِهِ، كَيَّفَ الْكَيْفَ بِغَيْرِ أَنْ يُقالَ: كَيْفَ، وَ أَيَّنَ الاَْيْنَ بِلا أَنْ يُقالَ: أَيْنَ، هُوَ مُنْقَطِعُ الْكَيْفِيَّةِ وَ الاَْيْنِيَّةِ، أَلْواحِدُ الاَْحَدُ، جَلَّ جَلالُهُ وَ تَقَدَّسَتْ أَسْماؤُهُ ».

به راستى كه خدا، جز بدانچه خودش را وصف كرده، وصف نشود.
كجا وصف شود آن كه حواس از دركش عاجز است، و تصورّات به كُنه او پى نبرند، و در ديده ها نگنجد؟ او با همه نزديكىاش دور است و با همه دورىاش نزديك. كيفيّت و چگونگى را پديد كرده، بدون اين كه خود كيفيّت و چگونگى داشته باشد. مكان را آفريده بدون اين كه خود مكانى داشته باشد. او از چگونگى و مكان بر كنار است. يكتاى يكتاست، شكوهش بزرگ و نام هايش پاكيزه است.
6- اثر بخش خداست، نه روزگار
« لا تَعْدُ وَ لا تَجْعَلْ لِلاَْيّامِ صُنْعًا فى حُكْمِ اللّهِ ».

از حدّ خود تجاوز نكن و براى روزگار هيچ اثرى در حكم خدا قرار نده.
7- نتيجه بى اعتنايى به مكر خدا
« مَنْ أَمِنَ مَكْرَ اللّهِ وَ أَليمَ أَخْذِهِ، تَكَبَّرَ حَتّى يَحِلَّ بِهِ قَضاؤُهُ وَ نافِذُ أَمْرِهِ، وَ مَنْ كانَ عَلى بَيِّنَة مِنْ رَبِّهِ هانَتْ عَلَيْهِ مَصائِبُ الدُّنْيا وَ لَوْ قُرِضَ وَ نُشِرَ ».

هر كه از مكر خدا و مؤاخذه دردناكش آسوده زِيَد، تكبّر پيشه كند تا قضاى خدا و امر نافذش او را فراگيرد، و هر كه بر طريق خداپرستى، محكم و استوار باشد، مصائب دنيا بر وى سبك آيد و اگر چه مقراض شود و ريز ريز گردد.
8تقيّه
« لَوْ قُلْتُ إِنَّ تارِكَ التَّقِيَّةِ كَتارِكِ الصَّلوةِ لَكُنْتُ صادِقً ».

اگر بگويم كسى كه تقيّه را ترك كند مانند كسى است كه نماز را ترك كرده، هر آينه راست گفته ام.
9شكر و شاكر
« الشّاكِرُ أَسْعَدُ بِالشُّكْرِ مِنْهُ بِالنِّعْمَةِ الَّتى أَوْجَبَتِ الشُّكْرَ لاَِنَّ النِّعَمَ مَتاعٌ وَ الشُّكْرُ نِعَمٌ وَ عُقْبى ».

شخص شكرگزار، به سبب شكر، سعادتمندتر است تا به سبب نعمتى كه باعث شكر شده است. زيرا نعمت، كالاى دنياست و شكرگزارى، نعمتِ دنيا و آخرت است.
10- دنيا جايگاه آزمايش
« إِنَّ اللّهَ جَعَلَ الدُّنْيا دارَ بَلْوى وَ الاْخِرَةَ دارَ عُقبى وَ جَعَلَ بَلْوَى الدُّنْيا لِثَوابِ الاْخِرَةِ سَبَبًا وَ ثَوابَ الاْخِرَةِ مِنْ بَلْوَى الدُّنْيا عِوَضاً ».

همانا كه خداوند دنيا را سراى امتحان و آزمايش ساخته و آخرت را سراى رسيدگى قرار داده است، و بلاى دنيا را وسيله ثواب آخرت، و ثواب آخرت را عوض بلاى دنيا قرار داده است.



آقاي مؤتمن مي نويسند: سابقا محل كشيك خانه خدام آستان قدس در ضلع غربي مدرسه علي نقي ميرزا قرار داشت در سالهاي 1344 - 1342 به اهتمام امير عزيزي نيابت توليت وقت تعميرات و تزئينات كلي در آن انجام و رواقي تشكيل يافته كه به نام دارالعزه ناميده شده است. 
كف رواق با سنگ مرمر مفروش است، ازاره از همه طرف به ارتفاع 48 / 1 متر سنگ مرمر و از روي ازاره تا زير سقف و تمام سقف آئينه كاري مي باشد، ابعاد دارالعزه بدين قرار است: عرض 12 / 3 متر طول 6 / 11 متر ارتفاع 35 / 4 متر است. 
اين رواق از طرف غرب به دارالسلام و از جنوب به روق دارالذكر و از شرق به دارالسرور ارتباط دارد و جنوب آن هم مسجد گوهرشاد است و در اين رواق هيچ كتيبه نيست، تنها نوشته اي كه در اين رواق قرار دارد سنگي است كه بر قبر اديب بجنوردي نهاده شده كه بر آن نوشته اند: 
انما يخشي الله من عباده العلماء 

خفته اين جا اوستادي بي همال 
پيكري از دانش و فضل و كمال 

خطه بجنورد پرورد اين گهر 
گوهري روشندل و نيكو خصال 

كرد عمري با شرافت زندگي 
كي پذيرد نام جاويدش زوال 

سرور والا گهر سيد حسين 
فاضل و صاحبدل و شيرين مقال 

در هزار و سيصد و هشتاد و دو 
سال هجرت بعد هشتاد و دو سال 

ميهمان پورموسي شد اديب 
با هزاران عزت و جاه جلال 

موسوي نسل اي رسا از لطف رب 
يافت تا درياي رحمت اتصال 


تاريخ فوت مرحوم اديب بجنوردي 25 ربيع الاول سال 1382 منبت كار سيد حبيب الله رضوي نويسنده جلال الدين اعتضادي.

 

تاريخ آستان قدس رضوي، ج1، ص 175


اين رواق از طرف جنوب به صحن امام و از طرف شرق به رواق دارالعباده، و از طرف غرب به دارالزهد و از شرق به طرف صحن نو ارتباط دارد، كف رواق شيخ بهاءالدين با سنگ مرمر فرش شده و ازاره آن هم با مرمر مي باشد، ديوارها و سقف آن هم با طرز بسيار زيبائي آئينه كاري گرديده است. 
در زير سقف كتيبه اي هست كه در آن شرح حال و تأليفات و آثار مرحوم شيخ بهاءالدين نوشته شده كه انشاء الله در شرح حال آن بزرگوار در تاريخ مشهد مقدس خواهد آمد، و سر در آن هم با كاشي هاي الوان و معرق به صورت بسيار بديع ساخته شده و در شمسه ها اسماء الله و آيات و سوره قرآن نوشته شده است و در سال 1323 پايان گرفته است.

 

 

تاريخ آستان قدس رضوي، ج1، ص 178


اين رواق در شرق حرم مطهر قرار دارد، از طرف جنوب به رواق دارالسرور و از شرق به ايوان طلاي صحن نو و از شمال به رواق دارالضيافه و از غرب به رواق حاتم خاني ارتباط دارد، و باني آن اللهيار خان آصف الدوله مي باشد كه شرح حال او در تاريخ مشهد مقدس خواهد آمد. 
ابعاد دارالسعادة بدين قرار است طول 90 / 4 متر، عرض 80 / 12 متر و ارتفاع 80 / 14 متر و كف اين رواق با سنگ مرمر فرش شده و ازاره ها نيز سنگ مرمر مي باشد و از بالاي ازاره يك كتيبه و بعد از آن ديوارها و سقف آئينه كاري گرديده است. در اثر گذشت زمان در سقف دارالسعاده خرابي هائي ظاهر گشته، و آئينه كاري آن 
كهنه و فرسوده شده بود، در سالهاي 1340 - 1334 مرمت گرديد و آئينه كاري آن تجديد شد و از ضلع جنوبي دارالسعاده درگاهي وسيع به رواق دارالسرور گشوده گرديد و در نتيجه صفه هاي جنوبي و شمالي از بين رفت و تمام كف هم سطح شد. 
كف دارالسعاده از سنگ مرمر مي باشد و ازاره آن نيز به ارتفاع 40 / 1 متر از سنگ مرمر است بالاي ازاره قصيده اي از صبوري ملك الشعراء آستان قدس بر روي سنگ مرمر به عرض 33 / 0 متر به خط نستعليق كتيبه شده است، آئينه كاري و ازاره و كتيبه را علي اصغرخان امين السلطان كه پدرش ابراهيم خان امين السلطان در آن جا دفن شده انجام داده است متن قصيده چنين است: 


حبذ ادار همايون سعادت دستور 
مرحبا كاخ فلك منظر خورشيد ظهور 

بارك الله حريمي كه بود خاك درش 
سرمه چشم ملك غاليه طره حور 

لوحش الله مقامي كه در آن ابراهيم 
سعي ها كرده پي مغفرت از رب غفور 

با چنين كاخي رفعت به فلك باشد كذب 
با چنين خاكي نزهت به جنان باشد زور 

سوي اين كاخ به چم خاك به بوس از سر صدق 
كه شود ذيل گنه پاك از اين خاك طهور 

اندر اقليم چهارم بود اين كعبه قدس 
راست چون در فلك چام بيت المعمور 

گر بدين دار سعادت بودت روي اميد 
همچه آيينه درون صاف كن از زنگ غرور 

ره بجنت نبرد منكر اين حضرت قدس 
آب كوثر نخورد مست شراب انگور 

غايب از خود شو و بي خود سوي آن حضرت رو 
تا شوي لايق احضار در اين بزم حضور 

گر كليم الله در طور بخلع نعلين 
گشت از امر خداوند تعالي مأمور 

آري اين طور تجلي گه آن نور بود 
كامد اندر نظر موسي در وادي طور 

من خطا گفتم و نوري كه پي ديدن آن 
ارني گفت ولي ديد نبودش ميسور 

موسي از طور سوي طوس شدي كاش كه هست 
منظرزاده موسي همه او را منظور 

اولين جلوه دادار رضا آن كه قضا 
يافته ز امر همايونش در دهر صدور 

اختر برج نبوت خلف پيغمبر 
آنچه خورشيد با نوار هدايت مشهور 

نور مشكوة ابد پرتو مصباح ازل 
كز زجاج حرمش نور دمد تا دم صور 

جزوي از معرفتش هر چه به قرآن مجيد 
رمزي از محمدتش هر چه به تورات و زبور 

حضرتش كعبه آمال خواص است و عوام 
در گهش قبله اقبال اناث است و ذكور 

حكم او جاري بر هر كه وضيع است و شريف 
امر او ساري بر هر چه وحوش است و طيور 

مغز سكان سماوات شود غرق عبير 
از سر تربت پاكش چو كند باد عبور 

راست در سدره بجريل شود همپرواز 
گر نشيند به لب بام جلالش عصفور 

چون نبود از پي تقديم در اين كاخ اميد 
خدمت شاه و گدا در خور همت مقصور 

در زمان ملك ملك ستان ناصردين 
كه بود عيشش پاينده و جيشش منصور 

شهرياري كه ز فرق و قدمش تاج و سرير 
تا ابد همدم شادي بود و يار سرور 

آن شهنشاه كه تاريخ همايون عهدش 
رونق افزاي سنين است و شرف بخش شهور 

آن كه بر درگه او تاج گذارد خاقان 
آن كه بر حضرت او باج سپارد فغفور 

عالم سلطنتش امن از آشوب و فساد 
پايه مملكتش سالم از آسيب و فتور 

و اندران دوره كه با توليت مطلقه بود 
مر خراسان را در دست ملك نظم امور 

اشرف و امجد شهزاده ركن الدوله 
كه كشد حزمش بر ملك ملك ز آهن سور 

عزم فرمود در اين عهد چو شه بهر طواف 
بر در خسرو دين و ز پي تنظيم ثغور 

صدر فرخ فر مبرور امين السطان 
كاندر اين دولت روزافزون بد فخر صدور 

آسمان رتبه خورشيد مقام ابراهيم 
كه فلك را نبود قدر و مقامش مقدور 

آن برومند درختي كه به باغ دولت 
برگ او بود كفايت بر او بود شعور 

آن اميني كه به قانون امانت گرديد 
گنج ناموس همه دولت و دين را گنجور 

حزم او راهبر نظم زمين بود و زمان 
عزم او پيشرو باد صبا بود و دبور 

پيشتر ز آن كه كند موكب شاهي نهضت 
گشت از عارضه ي چشم چو جانش رنجور 

شاه چون يافت به الهام كه از دست سپهر 
خواهد از پاي درافتادن آن كوه وقور 

خواست تا زنده بود ارجو تا زنده شود 
خود به دربار شه دين كه بود دار سرور 

داد فرمان كه بارامي از راهي سهل 
سوي طوس آيد همراه پزشكان حضور 

خود ز راه طبرستان به سوي شمس شموس 
روي بنهاد فروزنده تر از بدر بدور 

قصه كوتاه كه در راه بهين خواجه راد 
گشت پاكيزه روان از بدن پاكش دور 

شه چون بشنيد حزين گشت وليكن فرمود 
دل فرزندش از لطف و عنايت مسرور 

شد ز الطاف شهنشاه امين السلطان 
علي اصغر كه بدش اكبر اولاد ذكور 

كرد تفويض پسر داشت هر آن رتبه پدر 
داد منشورش و توقيع بزد بر منشور 

شاه انجم سپه آن گه به پذيرائي نعش 
اختران را ز فلك داد به خاور دستور 

اندر اين بقعه به امر شه بهرام حشم 
نعش پاكش آورده سپردند به گور 

عادت دار غرور اين بود و رسم چنين 
خنك آن كس كه بدين دار نگردد مغرور 

سور و شادي همه از ياد جهان شد زين غم 
دل يك ملك از اين زخم الم شد ناسور 

گوش گردون ز بس افسون بشينيد آمد كر 
چشم انجم ز بس افشاند سرشك آمد كور 

راد فرزند هنرمندش امين السلطان 
آن كه همچون پدر آمد به كفايت مشهور 

ايزدش داد صبوري و شكيبا گرديد 
حبذا قلب شكيبا و زهي طبع صبور 

با وفور غم و اندوه در اين ماتم و سوك 
از حريم شه دين يافت چو حظ موفور 

با دل پاك تر از آينه همت فرمود 
كه كند ز آينه اين منظره را كان بلور 

مهر و ماه آينه كشتند در اين كاخ منيع 
آسمان آينه گر آمد و انجم مزدور 

هر صفائي كه فلك داشته هر نور كه شمس 
شد از آئينه بدين كاخ همايون محصور 

گشت اين بقعه چنان ز آينه روشن كه بچرخ 
نور از آن يابد انجم بشبان ديجور 

آسمان داشت همان كسر ز تابنده نجوم 
برد از اين روضه هر آئينه كه آمد مكسور 

اينك از ريزه آئينه اين كاخ بچرخ 
اين دراريست كه گرديده چو لؤلؤ منشور 

عكسهائي كه ز هر آينه تابد بشموع 
حوريانند به فردوس تو گوئي مقصور 

با صفائي كه در آئينه اين قصر بود 
بجنان حور خود اقرار نمايد بقصور 

اندر اين روضه از اين زينت و آئين نشگفت 
مردگان رقص نمايند سراسر به قبور 

بل عجب نيست از اين روح كه شد مونس روح 
نشر اموات شود بيشتر از يوم نشور 

يافت اين كعبه صفا چون ز امين السلطان 
علم الله بودش سعي زيارت مشكور 

هم از اين خدمت شايان پسر، پدر 
شهد الله كه به غفران خدا شد مغفور 

الغرض بارگه زاده موسي گرديد 
چون از آئينه روشن به مثل غيرت طور 

ز درقم كلك صبوري ز پي تاريخش 
اندر آئينه اين بقعه ببين آيت نور 

مصراع آخر قصيده تاريخ آئينه كاري دارالسعاده است كه به حساب ابجد سال يك هزار و سيصد قمري مي باشد. 
در دارالسعاده روي پايه هاي طرفين طاق وسط اين حديث به خط ثلث نوشته شده است، «قال النبي صلي الله عليه و آله لو ان عبدا عبدالله مثل ما اقام نوح في قومه و انفق مثل جبل احد في سبيل الله ذهبا و حج الف حجة علي قدميه ثم قتل بين الصفا و المروة مظلوما ثم لم يوالك يا علي لم يشم رائحة الجنة» و تاريخ نصب كتيبه سال 1290 مي باشد. 
رسول خدا صلي الله عليه و آله به علي عليه السلام فرمودند: اگر بنده به اندازه عمر نوح خداوند را عبادت كند و مانند كوه احد طلا در راه خدا انفاق نمايد، هزار حج با پاي پياده انجام دهد و در بين صفا و مروه مظلومانه كشته شود ولي تو را دوست نداشته باشد بوي بهشت به مشامش نخواهد رسيد و در پايان آمده: 
و فق به تحجير هذا المكان الشرف سر كار شوكت مدار الحضرة السلطاني علي رضا مستوفي

 

تاريخ آستان قدس رضوي، ج1، ص 185 تا 191


اين رواق كه به گنبد الله وردي خان معروف است يكي از باشكوه ترين و زيباترين ابنيه آستان قدس رضوي مي باشد، اين رواق از طرف شمال به صحن كهنه و از شرق به دارالضيافه و از جنوب به رواق دارالسعادة و از غرب به رواق حاتم خاني مربوط مي شود. 
باني اين گنبد و رواق الله وردي خان، يكي از رجال بزرگ عصر صفوي است، كه اين گنبد را بنا كرد و بعد از فوت جنازه اش را در اين جا به خاك سپردند، و ما شرح حال او را در تاريخ مشهد مقدس ذكر خواهيم كرد، او هنگامي كه والي فارس بوده يك معمار از اصفهان به مشهد مي فرستد، و اين عمارت را مي سازد، و ساختمان آن در سال 1020 پايان مي گيرد. 
شكل اين بنا هشت گوش است و سقف بسيار مجلل و با شكوهي دارد كه بينندگان را به طرف خود جذب مي كند، ابعاد اين گنبد بدين قرار است، در سطح زمين فاصله اقصر بين اضلاع متقابل 57 / 7 متر فاصله طول آن ها 20 / 11 متر و ارتفاع از كف تا سقف 19 / 16 متر كف گنبد از سنگهاي مرمر الوان تركيب يافته است. 
ازاره بنا تا ارتفاع 90 / 1 متر سنگ مرمر و از بالاي ازاره به بالا روي تمام بدنه ها و پايه ها و ديوارها و سقف زير گنبد كاشي معرق نصب شده است، كاشي هاي رنگارنگ داراي خطوط و نقوش زيبا و دلفريب در كمال ظرافت و استادي ساخته شده كه نظير آن در عالم خود كمتر ديده مي شود و از نفائس آثار هنري مي باشد. 
در اين گنبد باشكوه و مجلل هشت صفه در پائين و هشت صفه در بالا به صورت غرفه دارد و در هر يك از آنها كتيبه اي هست كه اينك به نظر خوانندگان مي رساند


اين رواق از شمال به حرم مطهر و از شرق به گنبد الله وردي خان و از غرب به رواق دارالشكر ارتباط دارد، در گزارش آستان قدس آمده: چون به مرور زمان خرابي هائي در سقف و پايه هاي رواق معروف به مسجد رياض - مسجد زنانه - و هم چنين در قسمتي از محل صفه شاه طهماسبي روي داده و آئينه كاري ديوارها فرسوده شده و برخي از آن ها ريخته بودند به طوري كه از هر جهت احتياج به ترميم بنياني و تعمير اساس داشت، لذا در سال 1347 اقدام به مرمت اساسي و نوسازي و در عين حال توسعه اين قسمت شد، به طوري كه تا آخر سال مزبور كليه عمليات اصلاحي و نوسازي از هر جهت انجام پذيرفت و بالنتيجه در اين محل رواقي وسيع و زيبا و با استحكام براي استفاده زائران حرم محترم مهيا و به دارالفيض موسوم گرديد، اكنون اين محل يكي از رواقهاي بسيار مجلل و باشكوه آستان قدس است كه وضع حاضران ذيلا توصيف مي شود. 
اين رواق در شمال حرم مطهر قرار گرفته، طول بنا 85 / 15 متر و عرض آن 90 / 5 متر و ارتفاع 54 / 9 متر است، كف رواق از سنگ مرمر ابري پوشيده شده و ازاره آن به ارتفاع 67 / 1 متر از سنگ مرمر سفيد است. 
ديوارهاي اطراف رواق از بالاي ازاره تا سقف مقرنس مي باشد، علاوه بر كاشي كاري هاي معرق الوان با نقوش اصيل و زيبا و چهارده كتيبه ي مشتمل بر آيات قرآني و 98 شمسه ي كوچك و ظريف مزين به اسماء الله و طرحي به صورت يك محراب تعبيه شده و بر ديوار طرف شرق نصب شده است. 
رواقهاي مسجد رياض و صفه ي شاه طهماسب كه هر يك داراي 37 متر مساحت و به مرور زمان سقف آجري و پايه ها متزلزل و آئينه كاري جدارها فرسوده شده بود، پس از تعويض و تقويت پايه ها و پوشش بتوني و انجام كاشي كاري در مساحت يك صد و دو متر مربع در سال 1347 شمسي آماده و به نام رواق دارالفيض موسوم گرديد.

X