از دیدگاه قرآن، خداوند در برابر هدایت حکیمانه ى انسان که در بعثت انبیا تجلّى کرد، به وى آزادى داده است، به این معنى که او در عین مسئول بودن در برابر آینده اش، در انتخاب آن نیز آزاد است، زیرا انسان موجودى با ادراک و قدرت تشخیص است و باید مسئولیت خواهى از او بر اساس انتخاب باشد.
به این ترتیب خداوند انسان را بر سرنوشت خود حاکم قرار داده است و او باید، با مسئولیتى که در برابر خدا دارد، راه آینده ساز خویش را بر اساس اندیشه و حکمت برگزیند. این بینش در حیات سیاسى مسلمان نقش بسیار مهمى دارد
.
منبع:کتاب انقلاب اسلامى ایران (علل، مسائل و نظام سیاسى)



 


هدایت جهان با حکمت و قدرت بى پایان خداوند، بخشى از آموزه هاى توحیدى قرآن است و در این راستا هدایت و رهبرى انسان به سوى سعادت مطلوب در تمام ابعاد زندگى، به دست رسولانى که از سوى خداوند حکیم، دانا و توانا برانگیخته مى شوند، انجام مى گیرد.

امامت و رهبرى انسان به دلیل پیچیدگى انسان و مسائل مربوط به هدایت و سعادت او، تنها از راه گزینش الهى امکان پذیر است و این برگزیدگان الهى اند که کاروان بشرى را سامان مى دهند و به گونه اى حکیمانه به سوى سعادت حقیقى اش رهبرى مى کنند.)

در فرهنگ سیاسى قرآن، امامت به دو گونه آمده است:

1. امامت انسان هاى پاک و متّقى که برعهده ى انبیا، برگزیدگان آن ها و مستضعفان مؤمن و صالح است.

2. امامت بدکاران که از آن با عنوان ائمه ى کفر یاد شده است.

اطلاق امام به هر دو گونه را در این آیه مى بینیم: «روزى فرا مى رسد که هر گروهى از انسان ها را با امامشان فرا مى خوانیم
.
 منبع:کتاب انقلاب اسلامى ایران (علل، مسائل و نظام سیاسى)


مسلمان پیش از آن که از شرایط و حوادث تأثیر پذیرد و به گونه ى، انفعالى به مبارزه ى سیاسى تن بدهد، قرآن را به عنوان «وحى و پیام خدا که مبانى و انگیزه هاى مبارزه را به او آموخته و جهت و حرکت سیاسى او و جامعه اش را مشخص کرده اند»، مى شناسد.

در تاریخ اسلام، از عصر پیامبر(صلى الله علیه وآله) تا پیروزى انقلاب اسلامى ایران، حرکت هاى سیاسى ـ اسلامى فراوانى را مى بینیم که آرمان و محتواى اسلامى داشته اند. این نهضت ها را چگونه باید تفسیر کرد؟

آیا عوامل جبرى تاریخ چنین جنبش هایى را به گونه ى دینامیکى یا دیالکتیکى بهوجود آورده و انسان هایى، بى اختیار مجبور به بروز چنان عکس العمل هایى شدند؟

آیا رهبران این مبارزات و حرکت هاى پیچیده ى سیاسى، با آگاهى و اختیار جبهه گرفتند یا بنا بر شرایط خاص جامعه ى خود، ناگریز از حرکت انفعالى خاصى شدند؟


در بررسى واقع بینانه، نمى توان نقش شرایط زمانى، مکانى و دیگر عوامل اجتماعى را در آغاز و مسیر جنبش ها نادیده گرفت، اما باید دانست این نقش تنها به تعیین نوع و کیفیت حرکت مربوط است و آن چه مسلمانان را به حرکت وادار مى کند، اعتقاد آن ها به قرآن و پیروى از سیره ى پیامبر و امامان است. به یاد داشته باشیم که ایمان ـ آن گونه که قرآن کریم ترسیم مى کند ـ نمى تواند عقیده ى ذهنى مجرد باشد و هرگز از حرکت هاى سیاسى در مسیر هدف هایى که قرآن مشخص مى کند و پیامبر و امامان(علیهم السلام) پى مى گیرند، جداشدنى نیست.

یادآورى مى کنیم که تفکر سیاسى در قرآن، به عنوان هسته ى مرکزى زندگى سیاسى یک مسلمان، از چارچوب تحزّب به مفهوم سیاسى فراتر و از قیدهاى سلبى که به طور معمول دامن احزاب را مى گیرد، برکنار است; و هر مسلمانى تنها به دلیل ایمانش به حزب اللّه مى گرود و ضمن احساس پاى بندى، به اندیشه هاى سیاسى، خود را در تحقّق بخشیدن به آرمان هاى سیاسى اسلام مسئول مى بیند. این پوشش سیاسى، تمام قشرهاى مسلمان را در برمى گیرد و گاه از مرز اسلام نیز فراتر مى رود.

از آن جا که مسلمان به خاطر زیربناى فکرى و عقیدتى خاص، خود را در برابر خدا مورد بازخواست مى بیند، مسئولیت او از شیوه ى تفکر و عقیده اش سرچشمه مى گیرد. براى نمونه، همان گونه که پرستش خالصانه شخص از اعتقاد به توحید سرچشمه مى گیرد و اعتقاد به لزوم برپایى نماز، او را از تلاش براى برگزارى این فریضه ى عبادى بى نیاز نمى کند، مبارزه ى او با ستم و تلاش براى استقرار عدل نیز، برمبناى اعتقاد به عدالت خدا در آفرینش و تشریع است. مسلمان با اعتقاد به اصل «اعدلوا هو اقرب للتقوى»(33) تنها به تلاش سازمان یافته براى تحقّق بخشیدن به این آرمان بسنده نمى کند، بلکه با تمام نیرو به ارتش خدا (جندالله) مى پیوندد و جهاد مى کند.

نبودن حرکت سیاسى در زندگى یک مسلمان و جدایى او از حزب اللّه، جُنداللّه و جهاد فى سبیل اللّه به معنى تهى شدن از هویّت اسلامى و کنارکشیدن از جایگاه خویش است. براى اثبات این مطلب، ناگزیر عناوین بخشى از مبانى تفکر سیاسى قرآن را به صورت فشرده بیان مى کنیم.

منبع:کتاب انقلاب اسلامى ایران (علل، مسائل و نظام سیاسى
)
 


همان طور که در مبحث ایدئولوژى در فصل اول متذکر شدیم یکى از وظایف مهم رهبرى، تدوین و ارائه ایدئولوژى انقلاب است. ایدئولوژى انقلاب براى برخوردارى از مقبولیت وسیع اجتماعى باید در برگیرنده طرد و نفى نظام و ارزش هاى موجود و مطرود باشد و آینده مطلوبى در پیش روى انقلابیون ترسیم کند. در ایران سه ایدئولوژى گوناگون، از اوایل قرن اخیر مطرح بوده و گروه هاى اجتماعى را به سوى خود فرا مى خواند; که عبارت بودند از: ناسیونالیسم، سوسیالیسم و اسلام که مبلغان آن ها سعى مى کردند با نشان دادن جامعه مطلوب خود، پیروان بیشترى را جلب کنند.

ناسیونالیسم یا ملى گرایى در اندیشه واضعان غربى به معناى آن است که گروهى از مردم، که در قالب مرزهاى جغرافیایى معین با نژاد و سابقه تاریخى و زبان و فرهنگ و سنن واحد گرد آمده اند، به عنوان یک واحد تفکیک ناپذیر مبنا و اصل قرار داده شود و آنچه در حیطه منافع و مصالح و حیثیت و اعتبار این واحد قرار گیرد، خودى و دوست و بقیه، بیگانه و دشمن خوانده شود.

به عبارت دیگر احساس ملى یا ناسیونالیسم عبارت است از وجود یک احساس یا وجدان و شعور مشترک در میان عده اى از انسان ها که یک واحد سیاسى یا ملت را مى سازند. این ایده اگر چه از جامعه لیبرالیستى غرب الهام گرفته است، اما در کشورهاى خاورمیانه به عنوان حربه اى براى مبارزه با نفوذ و سلطه استعمارگران و بیگانگان مورد استفاده قرار مى گیرد.

این ایدئولوژى تا حدود زیادى توانست طبقات روشن فکر و تحصیل کرده و طبقات متوسط شهرى را به خود جلب کند و در نهضت مشروطیت و ملى شدن صنعت نفت نیز نظریه اى غالب و مسلط بود و در ارائه معیارها و ارزش هاى مطلوب خود موفقیت هاى قابل توجهى کسب کرد; البته این مکتب نتوانست در میان توده هاى مردم پایگاه محکمى به دست آورد، زیرا از یک طرف ناسیونالیسم با اعتقادات مذهبى مردم مغایرت داشت و معنا و تعریف غربى ها از ملت که ادعاى تمایز در خون و نژاد را مى کرد، در اسلام جایگاهى نداشت و از طرف دیگر ویژگى هاى خاصّ جامعه ایرانى با معیارهاى ناسیونالیسم تطبیق نمى کرد، زیرا اکثر مردم ایران که امروزه ایرانى و فارسى زبانند و خود را ایرانى مى دانند، یا عربند یا ترک و یا مغول. هم چنان که بسیارى از اعراب که از عربیت دم مى زنند از نژادهاى ایرانى و ترک و یا مغول هستند. اگر ایرانیت را بخواهیم بر اساس نژاد تعریف کنیم و کسانى را ایرانى بدانیم که از نژاد آریایى باشند، گروه نسبتاً زیادى از ملت ایران را باید غیرایرانى بدانیم و بسیارى از مفاخر خود را از دست بدهیم. لیبرالیسم هم با توجه به ماهیت غیرمذهبى آن نتوانست پایگاه محکمى در میان مردم پیدا کند. اگر چه تا سال هاى طولانى، حتى بعد از انقلاب به عنوان یک رقیب به حیات خود ادامه داد.

سوسیالیسم، تنها ایدئولوژى انقلابى مطرح بود که پس از انقلاب اکتبر روسیه، توجّه نیروهاى انقلابى رادیکال و جوان را به خود جلب کرد. این ایدئولوژى در ایران به خاطر مجاورت با روسیه شوروى تأثیر بسیار گذاشت و با شیوه هاى تبلیغاتى و هم چنین ایجاد تشکیلات منضبط مخفى و علنى و درعین حال منسجم، سعى کرد اهداف خود را در جهت تغییر نظام جامعه ایران و برقرارى نظام سوسیالیستى پیش ببرد. تبلّور این حرکت و تلاش در تشکیل حزب توده و سابقه نسبتاً طولانى آن مشاهده مى شود.

این حرکت على رغم فعّالیّت و تلاش زیاد به دو دلیل از ناسیونالیسم ناموفق تر بود
:

1. ماهیّت الحادى و اساس مادیگرى با طبیعت جامعه ایرانى و اعتقادات عمیق مذهبى مردم ایران در تضاد جدى بود و نمى توانست مقبولیت عام داشته باشد.

2. وابستگى شدید مارکسیست ها به مسکو با توجه به سوابق تلخ روابط تاریخى ایران و روسیه موجب مى شد که آن ها نه تنها گروهى غیر مستقل و وابسته به بیگانه شناخته شوند، بلکه خود نیز بازیچه دست سیاست هاى بین المللى روسیه شوروى باشند.

اما اسلام به عنوان یک مکتب الهى در اعماق قلب و روح اقشار وسیع جامعه نفوذ تاریخى داشت. مذهبى که در روستاها و شهرها، در میان طبقات فقیر و غنى، کارگران، کشاورزان، کارمندان، دانشجویان و روشنفکران حداقل بر راه و رسم زندگى افراد و احوال شخصیّه آن ها حاکم بود. جامعه اى که حداقل 98% آن به صورت سنتى مسلمان هستند و اکثر آن ها به دستورات کتاب آسمانى اعتقاد داشته و به احکام آن عمل مى کنند، آمادگى زیادترى براى پذیرفتن ایدئولوژى مزبور به عنوان ایدئولوژى تحوّل و تغییر سیاسى ـ اجتماعى و از جمله انقلاب دارند.

ویژگى هایى که ایدئولوژى اسلام را از سایر مکاتب سیاسى جدا مى سازد و به آن امتیاز و جلوه خاص مى دهد، در جهان بینى اسلام نهفته است که خطوط مشخصه آن عبارت است از:

1. واقعیت و هستى مساوى با مادّه و طبیعت نیست. (ماده پرتویى از واقعیّت مطلق غیرمادى است.)

2. جهان مادّى پدیده اى است که از هستى و واقعیّت مطلق سرچشمه مى گیرد و داراى مبدأ و مدبّرى عالم، حکیم و قادر مى باشد که بر تمام روابط و عوامل طبیعى حاکم است و همه عالم و عوامل طبیعى و حرکت ها و فعل و انفعالات در ماده، فعل خداوند و مظهر و تجلى گاه اراده اوست.

3. در جهان بینى الهى جهان هستى تحت سرپرستى و ولایت الهى قرار دارد و موجودات مادّى با ولایت و تدبیر خداوند از نقص به سوى کمال در حرکتند و بازگشت همه به سوى اوست.

4. در این جهان بینى انسان تنها داراى بعد مادى نیست بلکه بعد معنوى هم دارد و به سوى کمال مطلق; یعنى آفریننده هستى در حرکت است و کمالش در لقاء الله است.

5 . انسان موجودى ابدى و جاودانى است و با مرگ فانى و نابود نمى شود و عوالم دیگرى در پیش دارد که در آن عوالم، آثار و نتایج اعمال زندگى این جهان خود را خواهد یافت.

6 . انسان موجودى است آزاد و مسئول که با اختیار، حرکت تکاملى خود را به پایان مى رساند و چون آزاد است گاهى حرکت به سوى اللّه و گاهى به سوى شیطان را انتخاب مى کند.

7. زندگى در این جهان مرحله اى است که انسان در آن تحصیل کمال مى کند و با عمل خود زندگى ابدى و حیات جاودانى را تأمین مى نماید.

از اشکالات عمده که در به کارگیرى این ایدئولوژى به عنوان ایدئولوژى انقلاب وجود داشت مسائل زیر را مى توان برشمرد:

1. سالیان دراز، در اثر تبلیغ استعمار غرب و به تبع آنچه در جهان مسیحیت رخ داده بود، در جهان اسلام نیز تلقین مى شد که مذهب از توانایى کافى براى حلّ معضلات پیچیده سیاسى ـ اجتماعى روز برخوردار نیست. این تبلیغ در میان طبقات مختلف حتى در بعضى از روحانیان و علماى مذهبى نیز تأثیر گذارده بود.

2. تحقق جامعه کمال مطلوبى که اسلام مطرح مى کرد متعلق به چهارده قرن قبل بود و براى بسیارى تصوّر نمى رفت امکان پیاده کردن احکام آن در جوامع صنعتى پیشرفته امروز و به اصطلاح در عصر اتم وجود داشته باشد و اسلام پاسخگوى مسائل پیچیده زمان حاضر باشد.

3. با تکیه بر بعضى از اصول اسلامى از جمله اصل تقیّه و انتظار فرج در میان شیعیان و اصل اطاعت از ولى امر در میان اهل سنّت، این تصوّر که اسلام مى تواند به عنوان ایدئولوژى انقلاب و در جهت دگرگونى ارزش هاى حاکم مورد استفاده قرار گیرد، براى بسیارى از مردم حتّى براى بعضى از مسلمانان معتقد هم وجود نداشت.

با توجه به موانع فوق، على رغم مجاهدت ها و تلاش هاى مردانى چون سیدجمال الدین اسدآبادى، آیت اللّه نائینى، آیت اللّه نورى، آیت اللّه مدرس، آیت اللّه کاشانى و فداییان اسلام به رهبرى نواب صفوى که در تحقق بسیارى از اهداف ملى نقش اساسى داشتند، جاى گیرى اسلام به عنوان ایدئولوژى انقلاب در باور توده هاى وسیع و على الخصوص انقلابیون جوان توفیقى نداشت.

تا این که در سال 1341 رهبر انقلاب با شناخت دقیق از این مشکلات، قدم به قدم در جهت از میان بردن موانع گام برداشت و موفــق شد با توهمـات موجود در اذهان مردم مبارزه نماید و دیدگاه اسلام را به شیوه جدید آن، به عنوان مطلوب ترین ایدئولوژى انقلاب در جامعه مطرح نماید.

امام خمینى(ره) ابتدا به عنوان مرجع تقلید شیعیان، تقیّه را حرام و اظهار حقایق را واجب دانستند (و لو بلغ ما بلغ) این مشکل را که خود مانع بزرگى بر سر راه انقلاب و دستاویزى براى عافیت طلبان بود، برطرف کرد.

امام همچنین به عنوان مرجع بزرگ تقلید و محور اصلى حوزه عملیّه قم، با به دست گرفتن پرچم مبارزه و حمله به سیستم سیاسى حاکم، موضوع انفکاک دین از سیاست را عملاً به عنوان امرى باطل و نادرست به اثبات رساند و به دنبال آن در فرصتى که در دوران تبعید در نجف اشرف حاصل گردید، با طرح حکومت اسلامى و اصل ولایت فقیه، تحوّلى اساسى در نگرش به اسلام به عنوان یک ایدئولوژى انقلاب پویا و قابل پیاده شدن در عصر حاضر، بهوجود آورد. در ارائه ایدئولوژى انقلاب ابتدا مى باید حاکمیّت موجود را نفى و طرد نمود و ارزش هاى مسلط بر نظام را به زیر سؤال کشید و این کارى بود که رهبر انقلاب به عنوان ایدئولوگ انقلاب در ابتدا به آن پرداخت. ایشان در شرایطى که سال هاى متمادى تبلیغ شده بود، که سلطان سایه خداست و اطاعت از سلطان، اطاعت از خدا مى باشد و یا این که سلطنت ودیعه و موهبتى الهى است، با نفى همه این ارزش ها مى گوید:

این مواد قانون اساسى و متمم آن که مربوط به سلطنت و ولایت عهدى و امثال آن است کجا از اسلام است؟ این ها همه ضد اسلامى است، ناقض طرز حکومت و احکام اسلام است. سلطنت و ولایت عهدى همان است که اسلام بر آن خط بطلان کشیده و بساط آن را در صدر اسلام در ایران و رم شرقى و مصر و یمن بر انداخته است. رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) در مکاتیب مبارکش که به امپراتورى رم شرقى (هراکلیوس) و شاهنشاه ایران نوشته، آن ها را دعوت کرده که از طرز حکومت شاهنشاهى و امپراتورى دست بردارند و بگذارند مردم خداى یگانه و بى شریک را که سلطان حقیقى است بپرستند. سلطنت و ولایت عهدى همان طرز حکومت شوم و باطلى است که حضرت سید الشهدا(علیه السلام) براى جلوگیرى از برقرارى آن قیام فرمود و شهید شد.

به این ترتیب براى اوّلین بار رهبر انقلاب، ارزشى را که سالیان دراز تبلیغ و به مردم تلقین شده و جزء اصلى قانون اساسى شناخته شده بود، باطل و ضد ارزش اعلام نمود.

وظیفه بعدى ایدئولوگ انقلاب این است که جامعه کمال مطلوب را نه تنها ترسیم نماید، بلکه شیوه عملى رسیدن به آن را هم نشان دهد. براى معتقدان به اسلام که اکثریّت قریب به اتّفاق جامعه را تشکیل مى دادند، این امر پذیرفته شده بود که حکومت اسلامى به طریقى که زمان رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) و خلفاى راشدین (براى شیعیان، انحصاراً دوران حکومت حضرت على(علیه السلام)) اجرا شده بود، مى تواند حکومت کمال مطلوب تلقّى شود و الگو و نمونه حکومت آینده قرار گیرد. امّا نکته مهم این بود که بعد از چهارده قرن و با توجّه به پیچیدگى هاى جامعه امروزى چگونه و توسط چه اشخاصى مى توان چنین حکومتى را تشکیل داد.

از طرف دیگر عدّه زیادى با اعتقاد به این امر که دنیا باید پر از فساد و ظلم و جور شود تا مهدى موعود(علیه السلام) ظهور نموده، دنیا را پر از عدل و داد کند و حکومت اسلامى را تشکیل دهد، مطلقاً امکان تشکیل چنین حکومتى در زمان غیبت را منتفى و تلاش براى چنین حرکتى را ضد ارزش مى دانستند.

در چنین شرایطى رهبر انقلاب با ارائه اصل ولایت فقیه، به زبانى ساده و در عین حال مستند به آیات قرآنى، اخبار و احادیث، ثابت مى نماید که احکام خدا تعطیل بردار نیست و در هیچ شرایطى حتّى در عصر غیبت کبرى نمى توان از اجراى احکام الهى سر باز زد و این مسئولیت بر دوش فقها و علما و على الخصوص افقه فقها، مى باشد.

امام(ره) در این رابطه خطاب به طلاب اظهار مى دارند:

شما در صورتى خلفاى اسلام هستید که اسلام را به مردم بیاموزید، و نگویید بگذار تا امام زمان(علیه السلام) بیاید. شما نماز را هیچ وقت مى گذارید تا وقتى امام زمان(علیه السلام) آمد، بخوانید. حفظ اسلام که واجب تر از نماز است. منطق حاکم خمین را نداشته باشید که مى گفت: باید معاصى را رواج داد تا امام زمان(علیه السلام) بیاید. اگر معصیت رواج پیدا نکند حضرت ظهور نمى کند.

دو شرط اساسى براى اداره جامعه اسلامى براى حاکم، لازم است:

اوّل این که آگاهى جامع و کامل به احکام خدا داشته باشد و دوم این که در اجراى احکام مزبور راه عدالت را در پیش گیرد. به عبارت دیگر فقیه عادل به عنوان جانشین رسول خدا(صلى الله علیه وآله)و ائمه اطهار(علیهم السلام)، وظیفه رهبرى جامعه اسلامى و اجراى احکام اسلام را دارد و اطاعت از وى به عنوان ولى امر همچون اطاعت از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) واجب است. در مورد حاکم و ولى امر در نظام اسلامى آراى مردم تنها نقش فعلیّت و به مرحله اجرا درآوردن اصل ولایت فقیه را دارد. بدین معنا که ولایت امر مقامى است که از طرف خداوند به او داده شده است و ثبوت آن مشروط به آراى عمومى نیست، اگر چه مردم او را به رهبرى و زعامت نپذیرند; ولى عینیّت و فعلیّت بخشیدن ولایت در گرو آرا و پذیرش عمومى مردم است.

از طرف دیگر، ممکن است بیش از یک نفر شرایط و اوصاف ولایت را دارا باشند; یعنى چند فقیه عادل و بصیر و آگاه در جامعه داشته باشیم که خواه نا خواه باید یک نفر از آن ها عهده دار زعامت و رهبرى شود. بدیهى است یکى از راه هاى عملى براى تحقّق ولایت و رهبرى یک فرد از بین چند نفر، راى اکثریّت است که قهراً پس از انتخاب و قیام آن فرد به مسئولیت هاى ناشى از امامت و ولایت، وظیفه رهبرى از عهده دیگران ساقط مى گردد.

با طرح این اصل، رهبر انقلاب سه مسئله مهم را به عنوان استراتژى انقلاب تعیین و ارائه مى نماید:

1. واژگونى حکومت طاغوت (شاهنشاهى).

2. تلاش براى تشکیل حکومت اسلامى.

3. تضمین چنین حکومتى با اعمال اصل ولایت فقیه.

امام خمینى(ره) در این مورد مى گوید:

در این شرایط اجتماعى و سیاسى انسان مؤمن و متّقى ... دو راه در برابر خود دارد. اجباراً اعمالى مرتکب نشود و تسلیم اوامر و قوانین «طواغیت» نشده با آن ها مخالفت و مبارزه کند تا آن شرایط فاسد را از بین ببرد. ما چاره اى نداریم جز این که دستگاه هاى فاسدکننده را از بین ببریم. و هیأت هاى حاکمه خائن و فاسد و ظالم و جائر را سرنگون کنیم. این وظیفه اى است که همه مسلمانان در یکایک کشورهاى اسلامى باید انجام دهند و انقلاب سیاسى اسلامى را به پیروزى برسانند.

و ما براى این که وطن اسلام را از تصرف و نفوذ استعمارگران و دولت هاى دست نشانده آن ها خارج و آزاد کنیم، راهى نداریم جز
این که تشکیل حکومت اسلامى بدهیم.

در جاى دیگر مى فرماید:

امروز چطور مى توانیم ساکت و بیکار بنشینیم و ببینیم عدّه اى خائن و حرام خوار و عامل بیگانه به کمک اجانب و به زور سرنیزه، ثروت و دست رنج صدها میلیون مسلمان را تصاحب کرده اند و نمى گذارند از حداقل نعمت ها استفاده کنند. وظیفه علماى اسلام و همه مسلمانان است که به این وضع ظالمانه خاتمه بدهند و در این راه که راه سعادت صدها میلیون انسان است، حکومت هاى ظالم را سرنگون کنند و حکومت اسلامى تشکیل دهند.

رهبر انقلاب آن گاه در یک بررسى مقایسه اى ماهیّت حکومت اسلامى را مشخّص مى نماید:

حکومت اسلامى هیچ یک از انواع طرز حکومت هاى موجود نیست. مثلاً استبدادى نیست که رئیس دولت، مستبد و خودرأى باشد، مال و جان مردم را به بازى بگیرد و در آن به دلخواه دخل و تصرف کند. هر کس را اراده اش تعلق گرفت، بکشد و هر کس را خواست، انعام کند و به هر که خواست، تیول بدهد و املاک و اموال ملّت را به این و آن ببخشد.

رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)و حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام)و سایر خلفا هم چنین اختیاراتى نداشتند. حکومت اسلامى نه استبدادى است و نه مطلقه، بلکه مشروطه است و البته نه مشروطه به معناى متعارف فعلى آن، که تصویب قوانین تابع آراى اشخاص و اکثریّت باشد. مشروطه از این جهت که حکومت کنندگان در اجرا و اداره، مقیّد به یک مجموعه مشروط هستند که در قرآن کریم و سنّت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) معیّن گشته است. مجموعه مشروط، همان احکام و قوانین اسلام است که باید رعایت و اجرا شود. از این جهت حکومت اسلامى حکومت قانون الهى بر مردم است. ... در این طرز حکومت حاکمیّت منحصر به خداست و قانون فرمان و حکم خداست.

امام شیوه مبارزه و نیل به حکومت عدل اسلامى را در حرکت توده اى و انقلابى مردم مى بیند و براى این کار اوّلین وظیفه اى که براى روحانیان قائل مى باشد، آگاهى دادن به مردم است. او در آغاز، شیوه مبارزه مسالمت آمیز و توأم با اعتراض دسته جمعى را توصیه نموده و حرکت مسلحانه را ضمن این که نفى نمى کند به عنوان آغاز مبارزه توصیه و تجویز نمى نماید.

اگر یک اعتراض دسته جمعى به ظلمه که خلافى مرتکب مى شوند، یا جنایتى مى کنند بشود، اگر چند هزار تلگراف از همه بلاد اسلامى به آن ها بشود که این کار خلاف را انجام ندهید، یقیقناً دست بر مى دارند. وقتى که برخلاف حیثیت اسلام و مصالح مردم کارى انجام دادند و نطقى ایراد کردند. اگر از سراسر کشور، از تمام قراء و قصبات از آنان استنکار شود. زود عقب نشینى مى کنند. ... من آنها را مى شناسم. من مى دانم که چه کاره اند. خیلى هم ترسو هستند، خیلى زود عقب نشینى مى کنند. لیکن وقتى که دیدند ما از آن ها بى عرضه تریم جولان مى دهند.

اوّلین فعّالیّت ما را در این راه، تبلیغات تشکیل مى دهد. بایستى از راه تبلیغات پیش بیاییم... همیشه از اوّل قشون و قدرتى در کار نبوده است و فقط از راه تبلیغات پیش مى رفته اند. قلدرى ها و زورگویى ها را محکوم مى کردند. ملّت را آگاه مى ساختند و به مردم مى فهماندند که این قلدرى ها غلط است. کم کم دامنه تبلیغات توسعه مى یافت و همه گروه هاى جامعه را فرا مى گرفت. مردم بیدار و فعّال مى شدند و به نتیجه مى رسیدند
.

تبلیغات و تعلیمات دو فعّالیّت مهم و اساسى ماست. وظیفه فقهاست که عقاید و احکام و نظامات اسلام را تبلیغ کنند و به مردم تعلیم دهند.

آن گاه به صورت عینى برنامه عملى و تاکتیک مبارزه را براى تضعیف و براندازى قدرت سیاسى مشخّص مى کند:

1. روابط خود را با مؤسسات دولتى قطع کنیم و با آن ها همکارى نکنیم.

2. از هر گونه کارى که کمک به آن ها محسوب مى شود، پرهیز کنیم.

3. مؤسسات قضایى، مالى، اقتصادى، فرهنگى و سیاسى بهوجود آوریم.

بدین سان بود که در جریان تغییرات و تحوّلات سیاسى ـ اجتماعى ایران، سه رکن اصلى انقلاب با همه توان ممکن، هماهنگ و منسجم، کاربردى وسیع و موفقیت آمیز داشت. بدین ترتیب حضور فعّال و گسترده امّت مسلمان ایران در صحنه مبارزه به رهبرى مرجع تقلید خود که از نبوغ و درایتى بى نظیر برخوردار بود، تحت لواى مکتب حیات بخش و جهان شمول اسلام، موجبات پیروزى شگرف انقلاب اسلامى را فراهم ساخت.

این که چه عامل و یا عواملى به حرکت انقلاب اسلامى و سیر حوادث مربوط به آن سرعت بخشید بحثى است که در فصل بعد بدان خواهیم پرداخت.

منبع:کتاب انقلاب اسلامى زمینه ها و پیامدها

 


ما در این جا بر آن نیستیم که راجع به عمل کرد رهبر انقلاب صحبت کنیم. بلکه مى خواهیم از شخصیت، ویژگى ها و اوصاف او سخن بگوئیم. هرکس از نزدیک با امام خمینى (ره) محشور بود، متوجه مى شد که این مرد، یک انسان ایده آل بود. قدرت و توانایى او بى هیچ تردید به مراتب از حد یک مرجع تقلید تجاوز مى کرد و نمونه و آیینه تمام نماى مفهوم کامل خودشناسى و بازگشت به خود (به عنوان یک مسلمان واقعى) به شمار مى رفت. حتى مسلمانان غیرایرانى نیز در او نمونه بسیار با ارزشى از انسان ایده آل اسلام مى دیدند.

با این ویژگى ها و با وجود آن که او کسى بود که مى توانست ظرف چند دقیقه میلیون ها ایرانى را در خیابان ها به تظاهرات بکشاند، اما در زندگى او و محل کار و سکونت او چیزى جز سادگى و بى پیرایگى مشاهده نمى شد. او روى زمین و پشت میز کوچک تحریر خود مى نشست و کل تجهیزات اتاق کار وى همان میز کوچک بود. یکى از روزنامه نگاران غیرمذهبى ترک که قبل از پیروزى انقلاب مانند بسیارى از روزنامه نگاران براى طرح سؤالاتى از قبیل حقوق اقلیت ها و حقوق زنان نزد امام رفته بود آن چنان مجذوب شخصیّت امام شد که با شرمندگى از سؤالاتش سکوت پیشه کرد و احساس خجلت بیش از حدّى نمود. و تنها توانست که از امام تقاضا کند که نصیحت هایى به او بنماید که در زندگى شخصى مورد استفاده واقع شود و امام هم به او توصیه مى نماید دین اسلام را مطالعه نموده، نمازهاى یومیه خود را به جاى آورد.

وقتى که امام و شخصیت وى را مورد بررسى قرار مى دهیم، مشاهده مى کنیم که او در حقیقت تبلور سنتى علماى شیعه است و این امر نه تنها به خاطر نفوذ و قدرت فوق تصور کامل و جامع و وسیع در امور سیاسى و اجتماعى است، بلکه هم چنین ناظر به بعد علمى سنتى محض او نیز مى باشد
.

زندگى امام قبل از آن که به عنوان رهبر مبارزات ظاهر شود، در عین سادگى قابل توجه است. ایشان در سال 1902 میلادى مطابق با 1320 هجرى قمرى و برابر با 1280 هجرى شمسى، در خانواده اى روحانى در خمین به دنیا آمد. پدر ایشان، آیت اللّه شهید مرحوم سیدمصطفى موسوى، فرزند علامه جلیل القدر مرحوم سیداحمد موسوى، جد امام که در نجف اشرف مى زیست به دعوت یوسف خان کمره اى براى ارشاد اهالى خمین به آن سامان رفت و پدر امام در خمین به دنیا آمد. مرحوم سیدمصطفى نیز تحصیلات خود را در نجف اشرف و سامرا در عهد میرزاى شیرازى دنبال کرد و در زمره علما و مجتهدین عصر خود در آمد و پس از بازگشت از نجف زعامت اهالى خمین را بر عهده گرفت. ولى در سال 1320 قمرى زمانى که از عمر امام بیش از چند ماه نگذشته بود، در بین راه خمین و اراک مورد سوءقصد قرار گرفت و به شهادت رسید. مادر امام نیز که از خانواده اى روحانى بود، به همراهى عمه وى، سرپرستى امام را بر عهده گرفت. و دیرى نگذشت که عمه امام نیز دارفانى را وداع گفت. این مصائب پى در پى اگر چه روح امام را آزرده ساخت ولى او را در مقابل بحران ها و مشکلات آبدیده تر نمود.

امام که داراى هوش و استعداد سرشارى بود، در همان اوان کودکى خواندن و نوشتن آموخت و در 15 سالگى صرف، نحو و منطق را نزد برادر بزرگ تر خویش آموخت و سپس براى تحصیلات به اراک رفت و در حوزه علمیه آن شهر که تحت زعامت آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى یزدى بود، نزد اساتید فن به آموختن ادبیات مشغول گردید.

در سال 1300 که حوزه علمیه به قم منتقل گردید، ایشان نیز به قم رفت و سطوح عالیه را به پایان رساند و در نزد مرحوم حائرى پایه هاى علمى و مبانى فقهى و اصولى خود را تحکیم و تکمیل کرد و به درجه اجتهاد نایل گردید.

در سال 1315 که آیت اللّه حائرى در گذشت امام داراى مبانى متقن، مستقل و محکم علمى بود و در زمره مجتهدان قرار داشت و از فضلاى برجسته حوزه علمیه قم به شمار مى آمد. ایشان علاوه بر مقام ممتاز فقاهت در علوم هیئت، فلسفه، حکمت و عرفان نیز داراى مهارتى ویژه و تخصصى کامل بود که در نزد اساتیدى همچون آیت الله شیخ محمدعلى شاه آبادى به دست آورده بود
.

از نظر تهذیب نفس و خودسازى، از همان آغاز جوانى، علم و عمل را همراه نمود و هم زمان با تحصیل علوم اسلامى، در مقام عمل بهویژه از نظر کسب فضایل انسانى و روحانى به کوشش پرداخت و از این جهت نیز در میان شخصیت هاى بزرگ علمى و روحانى، محافل مذهبى و عامه مردم قم مقام و منزلتى ویژه و پر ارج کسب نمود و موفق شد تا از خصلت ها و شیوه هاى ناموزونى که دامن گیر بعضى از مقامات روحانى مى شود، دور بماند.

امام از نظر نظم و انضباط، زندگى خود را تحت دیسیپلینى خاص قرار داد و اصولاً از این لحاظ نمونه اى چون او در میان رجال مذهبى کمتر مى توان یافت. زمان استراحت، عبادت، مطالعه، تدریس، قدم زدن وى ترتیب خاصى داشت، به طورى که سایر اعضاى خانواده برنامه خود را روى برنامه هاى امام تنظیم مى کردند.

یکى از ویژگى هاى جالب توجّه او آن است که رهبرى سیاسى بى سابقه ایشان موقعیت برجسته وى را به عنوان یک استاد ممتاز، یک فیلسوف و یک عارف تحت الشعاع قرار داد. این تفکر در میان مسلمانان مدرن وجود دارد که ذهنیت یک فیلسوف و یا عارف از واقعیات جامعه دور مى گردد و آنان خود را از قبول هر نوع نقش سیاسى و اجتماعى کنار مى کشند. گویا مسائل صرفاً ذهنى، با مسائل موجود مسلمانان و جهان اسلام ارتباط عینى ندارند، اما زندگى امام خمینى دلیل واضحى براى امکان ارتباط دو مقوله فوق است و نشانگر این واقعیت است که برنامه او صرفا یک حرکت سیاسى و استراتژیکى نبود، بلکه در عین حال مبتنى بر یک دیدگاه اساساً الهى بوده است. خصوصیات اخلاقى و روحى امام، از او یک انسان والا با مجموعه اى از خصوصیات بارز یک مسلمان ایده آل ساخت. امام یکى از رهبران انقلابى نادرالوجودى بود که با ساده ترین شیوه و بدون هیچ گونه تجمل و تشریفات، زندگى مى کرد و با غذایى بسیار ساده به سر مى برد.

اولین دروسى که ایشان در حوزه قم تدریس مى کردند، فلسفه و عرفان بود. جلسات درس ایشان مملو از دانش پژوهان مى شد. ایشان کتاب هاى متعددى چه در قالب متن و چه در قالب حاشیه بر متون موجود، نوشته اند که قسمت عمده آن ها به دستور خود ایشان منتشر نشده است. کتاب هایى نیز در فقه به رشته تحریر در آوردند.

در سال 1323، امام خمینى در پاسخ به کتاب اسرار هزار ساله حکمى زاده کتابى به نام کشف اسرار نوشت. امام در این کتاب صراحتاً، رژیم رضاخان را مورد انتقاد قرار داد و به خصوص مسئله تسلیم پذیرى وى در مقابل قدرت هاى خارجى را مورد حمله قرار داد.

نوع برخورد امام با رژیم، رویه اى کاملاً غیرسازشکارانه و رادیکال بود. این رویه نه تنها از نظر رژیم پهلوى غیرقابل بخشایش بود، بلکه خوشایند بسیارى از رجال حوزه علمیه قم هم نبود. زیرا حوزه على رغم همه قدرتش در آغاز امر براى حفظ موجودیّت خود تلاش مى کرد. در دوره اى که آیت اللّه بروجردى مرجعیّت تام داشت، امام از نزدیکان و مشاوران وى محسوب مى شد ولى این موضوع لزوماً بدان معنا نبود که نظرات ایشان در حلقه مشاورین مرحوم بروجردى نظرات مسلطى باشد. تا زمانى که آیت اللّه بروجردى در قید حیات بود، امام مستقیماً به عنوان یک چهره سیاسى ـ مذهبى شناخته نشده بود. تا این که به دنبال درگذشت آیت اللّه بروجردى و چند ماه بعد مرحوم کاشانى، شاه چهره خود را به گونه اى آشکارتر نشان داد. او مى خواست با استفاده از خلأ موجود اقداماتى را به انجام رساند که با موازین شرعى و مذهبى تطبیق نمى کرد. در این لحظات حساس امام وارد صحنه شد و ضمن مخالفت با قانون انجمن هاى ایالتى و ولایتى، مبارزه اى بى امان با رژیم شاه آغاز کرد و زمانى که از اندرز و نصیحت نتیجه نگرفت با حمله مستقیم و انتقادات بىواسطه از رژیم شاه، سنت تقیه را شکسته و فتواى تاریخى خود را مبنى بر حرمت تقیه و اظهار حقایق واجب، «و لو بلغ ما بلغ» صادر کرد. از این زمان امام چهره رهبرى سیاسى خود را آشکار نمود و با برخوردى خاصّ ـ که همانا قاطعیت و عدم سازش با دشمن بود ـ راه خود را از سایرین جدا ساخت و به سرعت افکار عامه مردم را که تشنه چنین رهبرى بودند، به خود جلب کرد.

مسیر حوادث بعدى نشان داد که با ظهور امام به عنوان رهبر در صحنه تحولات سیاسى ـ اجتماعى ایران، صفحه جدیدى از تاریخ ایران و نیز از تاریخ روحانیت مبارز شیعه ورق خورد.

اگر یک قرن به عقب برگردیم، به روشنى مى توان سیر تکاملى حرکت روحانیت مبارز را مشاهده کرد که با حفظ هدف واحد با شیوه هاى متفاوت به انجام رسیده است. هدف همه آن ها اجراى شریعت اسلامى و برقرارى حکومت عدل الهى و کوتاه کردن دست بیگانگان و استعمارگران بود.

سیدجمال الدین اسد آبادى براى رسیدن به این هدف تمام همت خود را در نصیحت، هدایت و تشویق حکام کشورهاى اسلامى براى ایجاد وحدت در جهان اسلام قرار داده بود و تلاش مى کرد که شاهان ایران و امپراتوران عثمانى و خدیوهاى مصر را نصیحت نموده، آن ها را وادار کند که در مقابل سیل بنیان کن فرهنگ و تمدن غربى مجدداً به دژ مستحکم فرهنگ و تمدن اسلام پناه برند.

روحانیت صدر مشروطیّت که از شاهان بریده بود به دو دسته تقسیم شد:

دسته اى هم چون مرحوم بهبهانى و طباطبایى در صدد محدودکردن قدرت پادشاهان خودکامه و کسب تضمین برقرارى نظامى دموکراتیک و دادن حق نظارت به مجتهدان بودند، بدین امید که از وضع و اجراى قوانین خلاف شرع جلوگیرى شود. ولى عاقبت میدان را به نیروهاى طرفدار غرب سپردند و خود کناره گرفتند.

دسته دیگر چون مرحوم شیخ فضل الله نورى از سیطره اندیشه هاى غیراسلامى نگران بودند، تلاش مى کردند حکومت شرع اسلام برقرار شود. شیخ فضل الله به عنوان نمونه این گروه، عاقبت جان خود را بر سر این هدف گذاشت.

مرحوم آیت اللّه کاشانى براى کسب آزادى و کوتاه کردن دست بیگانگان راه همراهى و مساعدت با ملیّون را در پیش گرفت به این امید که با نظارت و تلاش خود متعاقباً در ایجاد حکومتى با قوانین اسلامى موفق گردد. غافل از آن که ملیّون فرصتى به او و فداییان اسلام نخواهند داد و از روحانیت صرفاً به عنوان نردبانى براى رسیدن به حاکمیت و قبضه کردن قدرت بهره خواهند برد.

امام خمینى(ره) که تاریخ پر تجربه روحانیت مبارز را پشت سر گذاشته بود، وقتى رهبرى را به دست گرفت، اجازه نداد دیگران، از جمله لیبرال ها در رهبرى و بهره بردارى از ثمره مبارزات مردم شریک شوند. شیوه مبارزه امام بسیار ساده و دور از هر نوع پیچوخم سیاست بازى هاى امروز بود. او از ابتدا هدف خود را نه در پیروزى و تحقّق خواسته هاى خود و مردم، بلکه در اجرا و اداى تکلیف شرعى قرار داد. او مى گفت که ما صرفاً به تکلیف الهى و شرعى خود عمل مى کنیم ،یا پیروز مى شویم و یا کشته مى شویم که در هر صورت پیروزیم. این شیوه مبارزه براى کسانى که سال ها به روش هاى سیاسى ماکیاولى عادت کرده بودند و تاکتیک هاى سیاسى غربى را در مبارزات اجتماعى و معاملات سیاسى خود مى پسندیدند، بسیار ناخوشایند بود. اتخاذ چنین شیوه اى نه تنها رژیم و مخالفان ایشان را به خشم مى آورد بلکه براى نزدیکان و همراهان ایشان نیز شگفت آور بود.

به همین دلیل امام حزب و تشکیلاتى منسجم با کادرى منضبط بهوجود نیاورد و هم چنین برنامه اى از پیش تنظیم شده نداشت. او تنها با استفاده از نبوغ و جاذبیت خویش و تکیه بر شعارها و معیارهاى روشن اسلامى و قاطعیت خاصّ خود، تاکتیک هاى لازم را براى رسیدن به یک جامعه ایده آل اسلامى به کار مى گرفت.

امام در ایجاد ارتباط با اقشار و توده هاى مردم، نبوغى خاصّ داشت که از کمتر کسى مشاهده شده است. او با کلامى بسیار ساده و قابل درک براى همه، حتّى بى سوادترین مردم، پیچیده ترین مسائل سیاسى ـ اجتماعى را مطرح مى کرد و با بیان خود در اعماق قلوب انسان هاى معتقد و مؤمن نفوذ مى نمود. باید در نظر داشت که شیوه رهبرى و مبارزه امام در انقلاب اسلامى، نتیجه یک سنت تاریخى طولانى که از صدراسلام آغاز شده بود، مى باشد. امام با درک و شناخت عمیق از قرآن و سنت پیغمبراکرم(صلى الله علیه وآله) و ائمه طاهرین(علیهم السلام) و بررسى سیر تاریخ تحولات سیاسى ـ اجتماعى جهان اسلام و به خصوص ایران و هم چنین مطالعه اوضاع و احوال سیاسى ـ اجتماعى زمان معاصر، شیوه مبارزه خود را انتخاب کرد. ابتدا موانعى که بر سر راه مبارزه بود و از جمله تقیه را مرتفع کرد، آنگاه هدف اولیّه خود را با طرح عدم مشروعیت سلطنت، مبارزه و حمله بى امان به آن کانون فساد قرار داد و سپس با اعلام هدف نهایى که برقرارى حکومت اسلامى بود، على رغم همه فشارها و تلاش ها براى سازش و مصالحه، قاطعانه تا نیل به پیروزى مقاومت نمود.

دوران رهبرى امام را به چهار مرحله متفاوت مى توان تقسیم کرد:

دوره اوّل: ظهور امام خمینى به عنوان رهبر سیاسى ـ مذهبى و کسب مقبولیت سریع از طرف توده هاى مردم. این دوران با اعلامیه مخالفت با قانون انجمن هاى ایالتى و ولایتى آغاز شد و اوج شکوفایى آن در سخنرانى معروف ایشان در روز عاشورا و دستگیرى و قیام 15 خرداد بود و با تبعید ایشان به ترکیه که به دنبال مخالفت شدید او با لایحه کاپیتولاسیون صورت گرفت به پایان رسید.

در این دوره از مبارزه، امام چهار اقدام اساسى انجام داد:

1. تحریم تقیه که در طول سالیان، مهم ترین مانع در راه مبارزات مستقیم مردم با رژیم هاى خودکامه و در عین حال دست آویز سازش کاران بود، از سر راه حرکت و مبارزه اسلامى برداشت.

2. با کشاندن مبارزه به کانون اصلى فعالیت هاى مذهبى، یعنى حوزه علمیه قم، براى همیشه خط بطلان بر تز جدایى دین از سیاست کشید که براى ترویج آن تبلیغ و تلاش زیادى مى شد. و حتى کسانى را که از ورود به فعالیت هاى سیاسى اکراه داشتند وادار به اتخاذ موضع کرد و بدین وسیله سنّت دیرینه حاکم بر حوزه علمیه را شکست.

3. با متوجه کردن لبه تیز حملات خود به کانون اصلى فساد، یعنى سلطنت و شخص شاه به شیوه محافظه کارانه مبارزه پایان داد. در گذشته مبارزان و مخالفان رژیم به ویژه لیبرال ها و حتى بعضى از مبارزین مذهبى سعى مى کردند با حمله به اطرافیان شاه از حمله مستقیم به سلطنت و شاه خوددارى کنند و انتقاد از اطرافیان شاه از جمله نخستوزیران و هیئت هاى دولت را، جاى گزین دربار نمایند و آن را از دخالت در جرایم و خطاها مبرا و مصون بدانند.

امام ضمن اشکال در مشروعیت سلطنت پهلوى، هر نوع محافظه کارى را کنار گذاشت و محور اصلى مبارزه را در حمله به عامل اصلى همه مفاسد; یعنى سلطنت درباریان و شاه قرار داد و به دیگران نیز جرأت و جسارت بخشید تا چنین کنند.

فقط خدا مى داند که سلطنت ایران از آغاز پیدایش خود چه جنایت هایى کرده است. جنایات پادشاهان تمام تاریخ ما را سیاه کرده است، مگر پادشاهان نبودند که به قتل عام خلایق فرمان مى دادند و بدون کم ترین وسواس دستور سر بریدن مى دادند. از نظر پیغمبر اسلام کلمه ملک الملوک نفرت انگیزترین کلمات در نزد خداوند است. اصول اسلامى با سلطنت مخالف است. کاخ هاى استبدادى شاهنشاهى ایران را ویران کنید. سلطنت یکى از شرم آورترین و پست ترین ارتجاع هاست... .

4. با حمله مستقیم به همه قدرت هاى بزرگ خارجى و در رأس آن ها امریکا، هر نوع ملاحظه کارى سیاسى را که در گذشته و بهویژه در دوران نهضت مشروطه و ملى شدن صنعت نفت رایج بود، مطرود دانست و شیوه هایى کاملا نو در مبارزه انتخاب کرد. در دوران مشروطه، مشروطه خواهان با تحصن در سفارت انگلیس سعى در جلب پشتیبانى دولت به اصطلاح «فخیمه» انگلستان مى کردند و نتیجه آن حاکمیت فراماسونرى بود که بر سرنوشت ملت ایران حاکم شد. در دوران نهضت ملى شدن نفت به قول دکتر مصدق از تضاد منافع دو قدرت بزرگ بهره بردند. یعنى با کمک دولت امریکا نفت ملى شد و چند صباحى بعد دولت هاى امریکا و انگلیس با کودتاى 28 مرداد 1332 نه تنها بر صنایع نفت، بلکه بر همه امور کشور ایران براى 25 سال سلطه یافتند.

امام با شناخت دقیق از تجربیات گذشته و با عبارت معروف «امریکا از انگلیس بدتر، انگلیس از امریکا بدتر و شوروى از هر دو بدتر
و هم از همه پلیدتر، اما امروز سر و کار ما با این خبیث هاست، با امریکاست.» راه هر نوع نفوذ را بر وابستگان به سیاست هاى خارجى بست تا دیگر نتوانند با مشارکت در مبارزه ثمره مبارزات مردم را از آن خود کنند.

امام از موقعیتى خاص، یعنى مرجعیت برخوردار بود که به گفتار و نظرات او مشروعیّت مذهبى مى داد. او على رغم تلاش رژیم که سعى مى کرد بعد از مرحوم آیت اللّه بروجردى، مقام مرجعیت عام را به خارج از کشور منتقل کند، به سرعت این مقام را با کسب مقبولیت عمومى به خود اختصاص داد و به عنوان رهبر مذهبى ـ سیاسى جدید ایران، در دوره اى از یأس و ناامیدى بارقه اى از نور در دل و روح انسان تشنه مبارزه تاباند، مردم همه، گم گشته خود را یافتند و آمال و آرزوهاى خود را در کلام و نوشته هاى رهبر جدید باز جستند.

دوره دوم: رهبرى امام در این مرحله یک دوره طولانى فترت پانزده ساله را گذراند. نطق آتشین او علیه قانون کاپیتولاسیون که در حمایت از امریکاییان مقیم ایران تصویب شده بود، منجر به تبعید وى به ترکیه گردید.این دوره از مبارزه از همین نقطه آغاز شدو با عزیمت ایشان از نجف به پاریس پایان پذیرفت. امام در این دوره اگر چه گاه گاه به مقتضاى زمان و با توجه به حوادث و اتفاقاتى که در ایران رخ مى داد، با انتشار اعلامیه ها و فتاوى و انجام سخنرانى ها، به مخالفت و مبارزه با رژیم ادامه مى داد، بلکه ارتباط معنوى خود را با مردم حفظ کرده و آن ها را در این دوره ارشاد و راهنمایى مى کرد، لکن کار مهمى که امام در این دوره انجام دادند این بود که به عنوان ایدئولوگ انقلاب در ضمن درس فقه خود به مباحث مربوط به حکومت اسلامى یا ولایت فقیه پرداخت و بدین تربیت با ارائه یک نظام بدیل براى کسانى که تا آن زمان حکومت اسلامى برایشان نامفهوم و در ابهام بود، روشن کرد که در صدد ایجاد چه نوع جامعه و حکومتى باشند.

همان طور که در فصل اول گفته شد، رهبرى انقلاب به سه صورت، ظاهر و متجلّى مى گردد که عبارتند از: ایدئولوگ انقلاب، فرمانده و یا قهرمان انقلاب و در نهایت معمار و یا رئیس حکومت انقلابى.

امام در این دوره نقش ایدئولوگ انقلاب را به نحوى شایسته بر عهده گرفت و اجرا کرد. اگر چه ایدئولوژى انقلاب بر پایه مکتب اسلام و بر اساس مأخذ و منابع اصلى آن; یعنى قرآن، سنت و احادیث مورد تردید نبود. ولى از آنجا که چهارده قرن از زمانى که حکومت اسلامى واقعى به صورت عینى و عملى برقرار بوده است، مى گذشت و بهویژه در غیبت امام مهدى (عج) و با توجه به تحولات عظیم اجتماعى که در طول چهارده قرن رخ داده است، بر مردم روشن نبود که آن حکومت اسلامى که مى بایست بر خرابه هاى رژیم سلطنتى پایه ریزى شود، چگونه حکومتى است و با مسائل مختلف و به خصوص پدیده هاى نوین عصر حاضر، چگونه رفتار خواهد کرد و معلوم نبود شیوه انتخاب و اختیار رهبرى حکومت و تقسیم بندى مسئولیت بر چه پایه اى خواهد بود و آیا این حکومت نیز نوعى از حکومت تئوکراسى و یا دموکراسى غربى و یا توتالیتریانیسم مى باشد. در چنین شرایطى بود که امام با طرح اصل ولایت فقیه چارچوب اصلى حکومت اسلامى را مشخص نموده و به مردم ارائه داد.

دوره سوم: رهبرى امام در این دوره از زمانى آغاز شد که اولین جرقه هاى انقلاب در دى ماه 1356 در قم موجب شعلهور شدن آتش زیر خاکستر گردید و دیرى نگذشت که با شعله هاى خود خرمن هستى سیستم حاکم بر ایران را سوزاند و براى همیشه به نظام طولانى 2500 ساله شاهنشاهى خط بطلان کشید.

در این دوره امام با تشخیص موقعیت مناسب و با بیدارى و حرکت مردم، درنگ و تأمّل را جایز ندانست و پرچم رهبرى و فرماندهى انقلاب را بر دوش گرفت و بدون هیچ گونه سازش و مصلحت طلبى و با درک صحیح از خواست و اراده و توانى که مردم با شور، احساسات، ایثار و فداکارى در صحنه هاى تظاهرات و درگیرى با مأموران دولتى به منصه ظهور مى رساندند، عزم قاطع و خلل ناپذیر خود را در ادامه مبارزه بى امان تا سرنگونى رژیم شاه اعلام و دنبال کرد.

با عزیمت امام به فرانسه و امکان دسترسى بیشتر مشتاقان و عاشقان به ایشان «نوفل لوشاتو» (محل اقامت امام در پاریس ) زیارتگاه ایرانیان مشتاق دیدار رهبر انقلاب شد، بلکه براى مدتى این محله به صورت پایتخت دوم ایران و یا به عبارتى بهتر پایتخت واقعى ایران در آمد و در این جا بود که انقلاب اسلامى از مرحله حرف به عمل رسید و رژیم شاه را از بنیان بر کند.

شیوه اى که امام در این دوره براى رهبرى و در نهایت به پیروزى رساندن انقلاب به کار گرفت عبارت بود از:

1. از رخنه و نفوذ همه فرصت طلبانى که با شامه قوى خود پیروزى قریب الوقوع را احساس کرده بودند و سعى در نزدیک شدن به وى را داشتند، جلوگیرى کرد: «امام سخنگو ندارد. ما با کسى ائتلاف و تفاهم نکرده ایم. هرکس حرف ما را بزند با ما و با مردم است» بدین وسیله امام از هر نوع سوء استفاده از موقعیت ایشان و دست اوردهاى انقلاب جلوگیرى کرد.

2. برخورد قاطع ایشان با مسائل و عدم سازش و گذشت در راه تحقق اهداف مبارزه، تلاش بسیارى از لیبرال ها و میانه روها را براى وادار کردن امام به اتخاذ سیاست معتدل تر و به اصطلاح گام به گام و آن گونه که مهندس بازرگان مى گفت، سنگر به سنگر، خنثى نمود. امام با قاطعیت همه آن ها را رد کرده و همواره اعلام مى کرد که شاه باید برود و به جاى او و با رأى مردم جمهورى اسلامى بر قرار گردد.

3. در پاریس دسترسى به رسانه هاى جمعى دنیا آسان بود، امام از این موقعیت براى رساندن پیام انقلاب به گوش مردم جهان حداکثر استفاده را نمود. به طورى که على رغم کهولت سن، روزانه در چندین مصاحبه مطبوعاتى و تلویزیونى شرکت مى کرده و به سؤالات گوناگون خبرنگاران پاسخ مى داد. بدین وسیله امام موفق شد به اهداف انقلاب، بُعد وسیع جهانى دهد و باب دیگرى در سطح بین المللى،
براى مبارزه با شاه و حامیانش بگشاید.

بدین ترتیب امام توانست شور و هیجان و اراده مردم را آن چنان رهبرى و هدایت نماید که در کوتاه ترین مدت ممکن بدون دست یازى به اسلحه و اعمال خشونت، اهداف انقلاب متحقق شد. هر چه آهنگ حرکت مردم سریع تر مى شد، نبوغ و قدرت امام در رهبرى بیشتر ظاهر مى شد و اوج آن زمانى بود که با خروج شاه از ایران و بازگشت ظفرمندانه امام به آغوش مردم، ضربان نبض و طپش قلب انقلاب به شدت رو به فزونى گذاشت. روز شنبه 21 بهمن امام دستور استنکاف از رعایت حکومت نظامى را صادر کرد و آخرین ساعات عمر رژیم شاه و لحظه پیروزى انقلاب فرا رسید.

دوره چهارم: این دوره حساس ترین و مشکل ترین دوره رهبرى انقلاب بود، دوره اى که رهبر انقلاب هم به عنوان رهبر اجتماعى و هم به عنوان رئیس حکومت مى بایست کشتى هیجان زده انقلاب را به ساحل آرامش و سکون هدایت مى کرد، در حالى که قدرت سیاسى و نظامى طاغوت سقوط کرده بود و میلیون ها انسان که در بند اسارت رژیم وابسته بودند، آزاد شدند و امکان هر نوع هرجومرج و خارج شدن حرکت از کنترل رهبرى وجود داشت. رهبر انقلاب مى بایست با قدرت و توانایى فوق العاده، ضمن کنترل هیجان و احساسات عمومى توده هاى مردم و جلوگیرى از هرج و مرج، هم چون معمارى قابل و توانا ساختمان جدید حکومت اسلامى را که طرح و ایده آن قبلا داده شده بود، بر ویرانه هاى حکومت ساقط شده، بنا نماید.

در این دوره بود که هر گونه غفلت و بى دقّتى مى توانست موجبات سوءاستفاده از آزادى هاى داده شده و یا رخوت و فتور در شور و هیجان مردم که محرک و موتور اصلى انقلاب بود و یا دزدیده شدن دست اوردهاى انقلاب و انحراف آن از مسیر اصلى و ترسیم شده اش را، فراهم نماید.

امام خمینى(ره) على رغم شیوه ساده و روشنى که در نحوه مبارزه با رژیم شاه به کار مى برد، از هر نوع سیاست بازى به سبک امروز، خوددارى ورزید و این توهم براى بسیارى از تحلیل گران ایجاد شده بود که شاید امام توانایى مبارزه با رژیم و سرنگونى او را داشته باشد، ولى از ساختمان و اداره جامعه و حکومت بعد از آن عاجز است و اغلب کار را به کارشناسان و تکنوکرات ها خواهد سپرد. لکن این بار نیز امام با نبوغ و توانایى خاص خود امید بسیارى از تکنوکرات ها را به یاس تبدیل کرد و مهارت و توانایى خود را در ادامه رهبرى حرکت و مبارزه مردم براى تعقیب و شکست بقایاى رژیم سابق و ضدانقلابیون جدید از یک طرف و اداره رهبرى سیاسى از طرف دیگر نشان داد. او با حوصله اى وصف ناپذیر و با استفاده از موقعیت ها و آمادگى هاى مردم و با سرعتى که در همه انقلاب هاى دنیا بى سابقه است در طول یک سال، پایه نظام اسلامى را با انجام انتخابات متعدد از جمله رفراندوم جمهورى اسلامى، انتخابات مجلس خبرگان، انتخابات ریاست جمهورى و مجلس شوراى اسلامى و رفراندوم قانون اساسى تحکیم بخشید و بدین وسیله قابلیت و توان بى نظیر خود را در سازندگى و اداره جامعه بعد از انقلاب نشان داد.

امام خمینى (ره) از زمان پیروزى انقلاب تا زمان رحلت; یعنى در مدت بیش از 10 سال، با رهبرى هاى خود نه تنها نظام نوپاى اسلامى ایران را از انواع توطئه ها، انحرافات و مخاطرات سهمگین و هولناکى که هر کدام به تنهایى براى واژگونى نظام هاى سیاسى کافى بود، محافظت کرد، بلکه با حلّ بسیارى از معضلات پیچیده ایدئولوژیک و فقهى که مى توانستند نظام را به بن بست بکشانند، موجبات تثبیت نظام و تداوم انقلاب را پس از خود فراهم ساخت. در فصول بعد به این موارد بیشتر خواهیم پرداخت.

این که آیا آن طور که «مارکس» معتقد است «انسان ها و قهرمانان، ساخته تاریخ هستند» و یا آن طور که «توماس کارلایل» مى گوید: «انسان ها و قهرمانان، تاریخ را مى سازند» بحثى است که شاید طرح آن در این جا مناسبت نداشته باشد، ولى در بررسى سیر تکوینى انقلاب اسلامى و بهویژه رهبرى امام خمینى، مى توان گفت که او خود ساخته تاریخ اسلام بود و در عین حال سازنده تاریخ انقلاب اسلامى نیز به شمار مى رود

منبع:کتاب انقلاب اسلامى زمینه ها و پیامدها.

 


یکى از مسایل مهمى که نظر اغلب تحلیل گران انقلاب اسلامى ایران را به خود جلب کرده و ناظرین خارجى را به حیرت انداخته بود، این واقعیّت بود که چگونه در این انقلاب ناگهان تمامى مردم تقریباً هم زمان و هماهنگ سر برداشته، قیام کردند و هم صدا خواستار تحوّل و تغییر اساسى، یعنى سقوط رژیم شاه و برقرارى حکومت اسلامى، شدند.

اگر به سایر انقلاب هاى بزرگ دنیا نظر افکنیم، پدیده اى به این وسعت و گستردگى مشاهده نمى کنیم. در انقلاب کبیر فرانسه ابتدا، اشراف و سپس بورژواهاى شهرى قیام کردند و حکومت بوربون ها را سرنگون کردند و به همین دلیل آن انقلاب به انقلاب بورژواها معروف شد.

در انقلاب روسیه که به انقلاب بلشویکى معروف است، در حقیقت کارگران اعتصابى کارخانجات پطروگراد به همراهى گروهى از سربازان پادگان شهرى که به کارگران پیوسته بودند، توانستند دولت تزارى را سرنگون کنند.

در چین نیز کشاورزان و دهقانان بودند که بخش اعظم مبارزات را از روستاها رهبرى و هدایت کردند و به ثمر رساندند و به همین دلیل انقلاب چین به انقلاب کشاورزى ـ دهقانى معروف شد.

در حالى که در ایران به جز عدّه معدودى که وابستگى بسیار نزدیک به رژیم شاه داشتند و منافع و بقاى آن ها بستگى به دوام آن رژیم داشت، دیگر اقشار و طبقات جامعه اعم از کشاورز، کارگر، اصناف، کارکنان دولت، دانشجویان و دانش آموزان شهرى و روستایى در همه نقاط کشور با هم قیام کردند و بدون آن که به ائتلاف و یا تفاهم بر سر خواسته هاى متفاوت گروه ها نیازى پیدا شود همه هم صدا، شعارهایى واحد مى دادند. تبلور عینى این وحدت و یک پارچگى را مى توان در تظاهرات روزهاى عیدفطر، تاسوعا و عاشورا در سال 57 در تهران دید. مردم تهران ـ شهرى که در اثر سیاست هاى شاه چهره مذهبى خود را از دست داده و مانند شهرهاى اروپایى ساخته و تزیین شده بود و به آن شهرها بیش از شهرهاى ممالک اسلامى شباهت داشت ـ ناگهان قیام کردند و آرمان هاى خود را در روحانیّت و مذهب باز شناختند. حتّى آن هایى که چندان مذهبى نبودند همراه با تمام ملّت فریاد «الله اکبر» سر دادند و مذهب را همان هویت مدفون شده خود اعلام نمودند. در روز عیدفطر 1357 تهران در آستانه حرکتى قرار گرفت که سرتاسر کشور را در بر گرفته بود و در تبوتابى عرفانى هویت خود را باز شناخت و آن چه را که جزء نظم عادى جوامع امروزى است همچون سرابى به دور افکند.

در تظاهرات عاشورا اگر کودکان و ناتوانان و کهنسالان و گروهى از زنان را که در خانه مى مانند کنار بگذاریم، تمام مردم تهران در خیابان ها بودند و شعار «مرگ بر شاه» را فریاد مى زدند. همه (به استثناى آن هایى که وابستگى بسیار نزدیکى به رژیم شاه داشتند و از قِبَل او زندگى و تغذیه مى کردند) حتّى افرادى که مدتّ هاى طولانى همراه رژیم بودند و تا چندى پیش از سلطنت مشروطه طرفدارى مى کردند، فریاد مرگ بر شاه مى کشیدند.

اصولاً حرکت هاى انقلابى توده هاى مردم، اراده اى مطلقاً جمعى را آشکار مى کنند و در تاریخ ملّت هاى دنیا بسیار نادر مى باشند. اراده جمعى اسطوره اى سیاسى است که حقوقدانان یا فلاسفه به کمک آن مى کوشند تا تشکیلات و سازماندهى آن را تحلیل و یا توجیه کنند. اراده جمعى جنبه اى تئوریک دارد و کمتر به چشم دیده مى شود و به قول میشل فوکو «مانند خدا یا روح، شاید هرگز به چشم دیده نشود.» امّا در تهران و در تمام ایران چنین اراده اى مشاهده شد و یک عینیّت مطلقاً روشن و ثابت باقى مانده است.

به این ترتیب در تاریخ ملت ایران وحدتى ناگهانى بر پایه احساسات قوى مذهبى بهوجود آمد. این احساسات پیرامون مسایلى شکل گرفت که سال ها ملّت از آن در رنج بود، مسائلى مانند سلطه و نفوذ بیگانگان، احساس تنفر از غارت و چپاول منابع و سرمایه هاى ملّى، وابستگى در سیاست خارجى، نفوذ آشکار امریکا و انگلیس در همه جا. ایجاد چنین اراده جمعى و اتحاد مردم، نتیجه اتحاد و یا سازش میان گروه هاى مختلف سیاسى و این که هر کدام از گروه ها درباره خواسته هاى گوناگون خود تفاهم نموده، در مواردى آن ها را تعدیل کنند و یا تسلیم شوند، بود.

با وجود آن که حرکت انقلابى در ایران بر پایه ارزش ها و آرمان هاى مکتب تشیّع بود اما اهل سنت هم از جنبش طرفدارى کردند و در انقلاب شرکت نمودند.

«میشل فوکو» درباره بحثى که با یکى از اهالى سنّى مذهب کردستان داشت، مى نویسد:

وقتى که از او درباره شرکتش در انقلاب على رغم همه اختلافات مذهبى و ملّى پرسیدم، چنین اظهار نمود: درست است که ما سنّى هستیم ولى قبل از هر چیز مسلمانیم. و یا این که گفت: چطور کُردیم؟ نه ابداً. ما قبل از هر چیز ایرانى هستیم و در تمام مسایل ایران سهم داریم. ما مى خواهیم شاه برود، زنده باد خمینى، مرگ بر شاه. شعارها در کردستان همان شعارهاى تهران یا مشهد بود.

آن چه که شدت و عمق انقلاب را در ایران مشخص مى کرد و عامل آن بود، یکى اراده جمعى مردم که از نظر سیاسى شکل گرفته و مورد تردید هیچ کس حتّى دشمنان و شاه هم نبود و دیگرى خواست و اراده آن ها در تغییر اساسى و بنیادین در نظام سیاسى ـ اجتماعى و ارزش هاى حاکم بر جامعه بود.

«آنتونى پارسونز» سفیر انگلیس در ایران در کتاب خاطرات خود به نام غرور و سقوط مى نویسد که شاه در یکى از ملاقات هاى مکرّرى که در ماه هاى آخر حکومتش با او داشتم «با شکوه محزونى پرسید: چرا توده هاى مردم پس از آن همه خدماتى که برایشان انجام داده ام، رو در روى من ایستاده اند؟ من در پاسخ او گفتم: به نظر من دلایل زیادى وجود داشت. هجوم انبوه مردم به داخل شهرها منتهى به تشکیل گروه کارگران بى بنیاد ناراضى شده بود. بسیارى از آن ها به کارهاى ساختمانى اشتغال داشتند. آن ها روزها براى ثروتمندان خانه مى ساختند و شب ها به کلبه هاى خود یا حتى به سوراخ هایى که به وسیله پلاستیک محصور شده بود، باز مى گشتند.»

پارسونز این موضوع را نادیده گرفته بود که علّت اصلى قیام مردم این بود که شاه به نابودى ارزش هاى متقن جامعه آن ها که از مذهب سرچشمه مى گرفت کمربسته بود و به همین دلیل بود که با جریحه دار شدن احساسات مذهبى امّت مسلمان ایران، دیگر جایى براى تحمل و شکیبایى در مقابل سایر ناملایمات سیاسى، اجتماعى و اقتصادى وجود نداشت. به همین دلیل مشاهده مى شد مردم تنها چیزى را که در شعارهایشان مطرح نمى کردند، خواسته هاى مادّى و اقتصادى بود. آن ها تحت لواى مذهب و شعارهاى آن و از مسجد که عبادتگاه همه مسلمان هاست و تحت رهبرى روحانیان مذهبى قیام کردند و پیروز شدند.

مساجد از دیر زمان نقشى حساس و مهم در مبارزات بر علیه سیستم هاى جائر حاکم و نیز بر علیه نفوذ بیگانگان داشته اند. مساجد که عبادتگاه مستمر و دائمى مردم بوده اند و همه روزه براى اداى فرایض مذهبى در شرایط عادى در آن گرد هم جمع مى شده اند، مکانى براى گردهمایى، مشورت، تبادل افکار و اطّلاعات، اعتکاف، تصمیم گیرى هاى اجتماعى و مبارزات و فعالیت هاى اجتماعى بوده است. در حقیقت مسجد پیونددهنده سیاست و عبادت مى باشد و این امر از سنّت و رویه معمول در صدر اسلام و بهویژه در زمان پیغمبراکرم(صلى الله علیه وآله) سرچشمه مى گیرد. حتّى حرکت لشکریان اسلام براى عزیمت به میدان کارزار از مساجد آغاز مى شده است. در دوران انقلاب هم به طور طبیعى و بر اساس این سابقه تاریخى، مساجد ایران نقش خود را بازیافتند و مرکز مبارزات ضد رژیم شدند. حمله به مسجد گوهرشاد در زمان رضا شاه و کشتار مردم، به توپ بستن حرم امام رضا(علیه السلام)توسط روس ها و هم چنین حمله و به آتش کشیدن مسجد جامع کرمان و کشتار مردم، نشانگر اهمّیّت مسجد در مبارزات مزبور و استفاده از آن به عنوان سنگر مبارزه و هم چنین سمبل عنادى است که قدرت سیاسى نسبت به این مکان مقدّس داشته است. و امّا مهم تر از این ها نقش روحانیان و علماى مذهبى در رهبرى و سازماندهى حرکت هاى انقلابى است که باید بیشتر به آن پرداخت. روحانیّت شیعه، به خصوص روحانیت ایران، داراى ویژگى هاى خاصّى است که در اجراى نقش مردمى ـ انقلابى آن ها فوق العاده مؤثّر بوده است. این ویژگى ها عبارتند از:

1. جایگاه اجتماعى روحانیان: اکثریّت قریب به اتّفاق روحانیان از میان طبقات فقیر و محروم جامعه و اغلب از روستاها برخاسته اند و درد و رنج توده هاى اجتماعى را لمس کرده اند و با آن بزرگ شده اند. در حالى که طبقات تحصیل کرده و روشن فکر که در بسیارى از حرکت هاى سیاسى ـ اجتماعى رهبرى مبارزات ملى را بر عهده مى گیرند، طبقه اى ممتاز را با فرهنگ خاص خود تشکیل مى دهند که از توده مردم جدا شده است و حتّى ارتباط معنوى خود را با آن ها از دست داده است.

2. استقلال اقتصادى: برخلاف روحانیان اهل سنّت که به استخدام دولت درآمده و امرار معاش آن ها به دستمزدى بستگى دارد که از دولت دریافت مى کنند، روحانیان شیعه داراى استقلال مالى از سیستم سیاسى مى باشند و معاش آن ها به کمک هاى گوناگونى بستگى دارد که از طریق مردم مسلمان و معتقد تأمین مى شود. به طور طبیعى استقلال مالى از نظام سیاسى و تأمین معاش توسط مردم، به روحانیان شیعه کمک کرده است که بتوانند فارغ از هر نوع نگرانى و دغدغه ، فعالیت هاى سیاسى ـ مذهبى خود را بر پایه خواسته هاى توده مردم انجام دهند. در این جا ذکر دو نکته ضرورى است:

اوّل آن که روحانیّت غالباً سعى کرده است زندگى ساده و دور از تجمّلى براى خود فراهم کند که این خود موجب استغنا و بى نیازى و آزادگى او شده است.

دیگر این که تأمین معاش آن ها به طبقات مرفّه و ثروتمند جامعه بستگى ندارد، بلکه اکثراً از طریق توده هاى فقیر، طبقات متوسط و پایین متحقّق مى شود که با توجّه به اعتقادات محکم مذهبى، خود را موظّف به پرداخت وجوهات شرعى مانند خمس و زکات، نذورات و غیره مى دانند و تأمین کننده نیازهاى محدود روحانیان مى باشند.

3. ایجاد ارتباط: در مکتب تشیع باب اجتهاد هم چنان مفتوح مانده است و این خود نه تنها موجب رشد و شکوفایى فقه شیعه شده، بلکه مسئله اجتهاد وتقلید را ضرورت و اهمیّتى خاصّ بخشیده است. انسان هاى مسلمان باید یا خود مجتهد و آگاه به مسائل فقهى باشند و یا این که از مجتهدین و فقهاى جامع الشرایطى که به مرجع تقلید معروف هستند و صاحب رساله هاى عملیه مى باشند، تقلید نمایند. طبیعى است که به خاطر عدم دسترسى همه مردم در نقاط مختلف به مراجع تقلید، روحانیان نقش رابط و منتقل کننده افکار و نظریات مراجع را به مردم داشته اند و بدون آن که سلسله مراتبى خاص بهوجود آورند، به عنوان واسطه میان رهبران بزرگ مذهبى و مردم نقشى مهم بر عهده گرفته اند. آن ها نظرات و فتواهاى مراجع را در مساجد و بر منابر، براى مردم بازگو مى نمایند و متقابلاً مسائل و مشکلات مردم را به رهبران مذهبى منتقل مى کنند.

با توجه به موارد فوق، روحانیان شیعه توانستند با کسب قدرتى ویژه، نقشى حسّاس و مهم در حرکت هاى سیاسى ـ اجتماعى یک قرن اخیر ایفا نمایند. به همین دلیل است که هر زمان روحانیان شیعه ایران با قدرت سیاسى حاکم به مبارزه پرداخته اند، قدرت سیاسى نبرد را باخته است. قدرت روحانیان قابل قیاس و برابرى با قدرت رهبران سیاسى غیرمذهبى نیست و همین امر موجب برانگیختن رشک و حسد آن ها شده است و در عین نیازى که به آن ها داشته اند هر زمان که توا نسته اند، از حذف آن ها و خیانت به آن ها دریغ نکرده اند.

در قرن اخیر، رهبران ملى ایران که عموماً لیبرال بودند، به این نتیجه رسیدند که بدون حمایت روحانیان و علما، نمى توان با توده هاى مردم ارتباط برقرار نمود و آن ها را به حرکت درآورد. لذا با آن ها نوعى تفاهم تاکتیکى برقرار کردند تا شاید روحانیان، توده هاى مردم را در جهت نیل به اهداف ملى تحریک فعالانه نمایند. نهضت مشروطه و ملى شدن صنعت نفت از جمله مواردى بود که روحانیان نقش رهبرى مردم را بر عهده داشتند، اما رهبران غیر روحانى تنها میوه چینان آن جنبش ها بوده اند. از طرف دیگر روحانیان براى رژیم هاى سیاسى از همه مخالفین دیگر خطرناک تر بوده اند. زیرا آن ها کمتر اهل سازش و تسلیم بودند و نه تنها با زد و بندهاى سیاسى آشنایى نداشتند، بلکه اصولا در مفهوم و معناى ماکیاولى سیاست، تربیت نیافته بودند و اگر هم وارد گود سیاست مى شدند صرفاً به این دلیل بود که ملت و مذهب را در خطر مى دیدند.

«رابت گراهام» در رابطه با نقش روحانیت و مسجد در مبارزات مردم ایران چنین مى نویسد:

واقعیت امر این است که روحانیت، (شیعه در ایران) در میان مردم زندگى نموده و ارتباط بسیار نزدیک ترى با آن ها داشته است و نتیجتاً از احساسات توده ها آگاهى بیشتر دارد. مسجد جزء لاینفک زندگى توده هاى مردم و بازار است و بازار مرکز زندگى عادى مردم. زمانى که روحانیت با سیاست هاى دولت مخالفت مى کند. نظرات آن ها داراى چنان مشروعیتى است که حتّى در سخت ترین شرایط استبدادى نیز مورد توجه مردم قرار مى گیرد. از طرف دیگر شبکه ارتباطى روحانیت و سیستم مسجد، قدرت تماس با همه اقشار مردم را براى آن ها فراهم مى کند.

در سیستم روحانیت ایران، سلسله مراتب رسمى وجود ندارد و برخلاف سیستم هاى متمرکز سیاسى مانند احزاب، رابطه خشک مافوق و مادون بر آن حکومت نمى کند، بلکه صرفاً رابطه اى قلبى و معنوى بر اساس اجتهاد و تقلید، گروه هاى اجتماعى را با روحانیان و در نهایت با رهبران مذهبى در چارچوب مکتب پیوند مى دهد. و از این طریق دستورات و نظرات رهبران مذهبى به مرحله اجرا در مى آید و با هماهنگى لازم به آن ها عمل مى شود. رهبران مذهبى هم در هر مسئله کوچک و جزئى دخالت نمى کنند، بلکه توصیه هاى آن ها بیشتر جنبه ارشادى و یادآورى در اجراى تکالیف شرعى و الهى دارد. شناخت مصادیق عینى و تطبیق و پیاده کردن نظرات ایشان بر عهده گروه هاى اجتماعى و افراد مى باشد. این شیوه برخورد از برقرارى سلسله مراتب خشک فرماندهى و فرمانبرى جلوگیرى مى کند و موجب خلاقیت و مشارکت گروه هاى اجتماعى در به کار بردن ابتکارات و نظریات خود در نحوه مبارزه و رویارویى با قدرت سیاسى و نیز موجب کارایى بیشتر مى گردد. در این سیستم اطاعت کورکورانه و اجبارى مفهومى ندارد، مکانیسم عضوگیرى مطرح نیست و ورود به گروه هاى فعال، شرایط و ویژگى هاى خاصّى لازم ندارد; تنها قبول اهداف و چارچوب کلّى مبارزه براى مشارکت در حرکت هاى سیاسى ـ مذهبى مردم کفایت مى نماید و روحانیان تنها نقش شبکه ارتباط دایمى با رهبرى مبارزه را ایفا مى نمایند و از میان همین روحانیان است که رهبران مذهبى ـ سیاسى بزرگى همچون امام خمینى (قدس سره) ظهور مى کند

منبع: کتاب انقلاب اسلامى زمینه ها و پیامدها.


هرچند انقلاب اسلامى، انقلابى صرفاً اقتصادى نبوده و به هیچوجه با الگوهاى مارکسیستى قابل تفسیر نمى باشد، درعین حال آرمان هاى آن شامل ابعاد اقتصادى نیز مى شود:

    1. جلوگیرى از غارت بیت المال توسط خاندان شاهنشاهى و وابستگان آن;

    2. حفظ ذخایر زیرزمینى;

    3. تلاش در راه پیشرفت صنعتى و تکنولوژیک کشور از طریق برنامه ریزى اقتصادى، استفاده از علوم و فنون، تربیت افراد ماهر و...;

    4. استقلال و خودکفایى اقتصادى;

    5 . تأمین خودکفایى در علوم و فنون، صنعت و کشاورزى;

    6 . پى ریزى اقتصاد صحیح و عادلانه بر طبق ضوابط اسلامى جهت ایجاد رفاه و رفع فقر و برطرف ساختن هرنوع محرومیت در زمینه هاى تغذیه، مسکن، کار، بهداشت و تعمیم بیمه;

    7. ریشه کن کردن فقر و محرومیت;

    8 . تأمین نیازهاى اساسى، شامل مسکن، خوراک، پوشاک، بهداشت، درمان، آموزش و پرورش و امکانات لازم براى تشکیل خانواده;

    9. تأمین شرایط براى اشتغال کامل;

    10. تنظیم برنامه اقتصادى کشور به صورتى که شکل و محتوا و ساعات کار چنان باشد که هر فرد علاوه بر تلاش شغلى، فرصت و توان کافى براى خودسازى معنوى، سیاسى و اجتماعى و شرکت فعال در اداره کشور و افزایش مهارت و ابتکار داشته باشد;

1. صحیفه نور ، ج 11، ص 259.

    11. عدم اجبار افراد به کار معین و جلوگیرى از بهره کشى از کار دیگرى;

    12. منع اضرار به غیر، انحصار، احتکار و ربا;

    13. منع اسراف و تبذیر;

    14. جلوگیرى از سلطه اقتصادى بیگانه بر اقتصاد کشور;

    15. تأکید بر افزایش تولیدات کشاورزى، دامى و صنعتى;

    16. عدالت اقتصادى و کم کردن فاصله طبقاتى;

    17. رسیدگى به روستاهاى کشور و محرومیت زدایى از آن ها.

منبع: کتاب انقلاب اسلامى و چرایى و چگونگى رخداد آن (ویراست دوم

 


مهم ترین آرمان هاى سیاسى انقلاب اسلامى عبارتند از:

    1. براندازى نظام سلطنتى و ایجاد حکومتى دینى و مستقل;

    2. اداره امور کشور بر اساس شورا، دعوت به خیر و امر به معروف و نهى از منکر;

1. موارد فوق، برگرفته از اصل 3، 4، 19، 28، 29، 30 و 34 قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران، است.

    3. نفى هرگونه ستم گرى، ستم کشى، سلطه گرى و سلطه پذیرى; (1)

    4. امنیت داخلى و نفى تفتیش عقاید، سانسور و تجسس مگر به حکم قانون;

    5 . آزادى نشریات، مطبوعات، اجتماعات و راهپیمایى ها و تأمین آزادى هاى سیاسى و اجتماعى در حدود قانون;

    6 . اتکا به آراى عمومى در اداره کشور و مشارکت عامه مردم در تعیین سرنوشت خویش;

    7. طرد کامل استعمار و جلوگیرى از نفوذ اجانب;

    8 . محو هرگونه استبداد و خودکامگى و انحصارطلبى;

    9. تقویت کامل بنیه دفاع ملى از طریق آموزش نظامى عمومى براى حفظ استقلال و تمامیت ارضى نظام اسلامى;

    10. تنظیم سیاست خارجى کشور بر اساس معیارهاى اسلام و تعهد برادرانه نسبت به همه مسلمانان و حمایت بى دریغ از مستضعفان جهان;

    11. ایجاد روابط صلح آمیز متقابل با دول غیرمحارب;

    12. حمایت از مبارزه حق طلبانه مستضعفان در برابر مستکبران در هر نقطه از جهان، در عین خوددارى کامل از هرگونه دخالت در امور داخلى ملت هاى دیگر. (2)

    در واقع آرمان هاى برون مرزى و مسؤولیت هاى فراملى انقلاب اسلامى، میل به صدور پیام انقلاب و حمایت همه جانبه از ملل مستضعف و مسلمانان جهان و درانداختن طرحى نو در نظام بین الملل داشت. در این رابطه بنیان گذار جمهورى اسلامى در نخستین سال پیروزى انقلاب در تعیین راهبرد سیاست خارجى اعلام داشت:

ملت آزاده ایران اکنون از ملت هاى مستضعف جهان در مقابل آن هایى که منطقشان توپ و تانک و شعارشان سرنیزه است، کاملا پشتیبانى مى نماید. ما از تمام نهضت هاى آزادى بخش در سرتاسر جهان که در راه خدا و حق و حقیقت و

1. به قول بارى روبین دو خصلت شیعه در طول تاریخ عبارت بوده است از: بر حق شمردن قیام ضد حکومت هاى ظالم و وجود مراکز مذهبى غیر دولتى. (بارى روبین، پیشین ، صص 12 ـ 11)

2. موارد فوق برگرفته از اصل 3، 6 ، 7، 8 ، 22، 23، 24، 25، 27، 152 و 154 قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران است.

پی نوشتها:

آزادى مبارزه مى کنند، پشتیبانى مى کنیم.  1-

    البته ایشان در وصیت نامه سیاسى ـ الهى خود نظریه یک دولت اسلامى با جمهورى هاى آزاد و مستقل را طرح کردند.

و شمااى مستضعفان جهان! و اى کشورهاى اسلامى و مسلمانان جهان!... به سوى یک دولت اسلامى با جمهورى هاى آزاد و مستقل به پیش بروید

منبع: کتاب انقلاب اسلامى و چرایى و چگونگى رخداد آن (ویراست دوم)
.


گروه سیاسی: نماینده مردم قائم‌شهر درمجلس امروز در نطق خود با اشاره به پیروزی برزگ ملت در انتخابات تصریح کرد: آنچه این پیروزی را نزد افکار عمومی دنیا و ملت‌های تشنه حقیقت جلوه‌گر خواهد کرد و پیام خون شهدای گرانقدر و مظلوم ما را به گوش انسان‌های آزاده دنیا خواهد رساند، اتحاد و همدلی و وفاق است.

‌به گزارش خبرگزاری قرآنی ایران (ایکنا)، عزت‌الله اکبری، نماینده مردم سوادکوه و قائم‌شهر در مجلس شورای اسلامی که به عنوان ناطق میان‌دستور جلسه علنی امروز، چهارشنبه 27 خردادماه خانه ملت سخن می‌گفت، با تشکر از حضور گسترده مردم در انتخابات، تصریح کرد: ملت ایران با تمسک به اسلام ناب محمدی (ص) و امام (ره) و شهدا این‌بار نیز با حضور پرمعنا و باشکوهش در انتخابات ریاست جمهوری دشمنان ایران عزیز اسلامی را مأیوس کرد، هرچند غرب بی‌فرهنگ و درنده خوی، همچنان تحلیل می‌کند و از درک عظمت ملت شریف ایران عاجز است.

وی افزود:‌ این سنت خداست که سرانجام حق بر باطل پیروز است و رهبران کوته‌فکر و کج‌اندیش غرب به زباله‌دان تاریخ خواهند پیوست.

نماینده سوادکوه و قائم شهر خطاب به نمایندگان مجلس ابراز کرد: دشمنان ملت بزرگ ایران تحمل این پیروزی بزرگ و آثار آن را نخواهند داشت و تلاش می‌کنند که آثار این پیروزی بزرگ را کم‌رنگ جلوه دهند، آن‌چه که امروز این پیروزی را نزد افکار عمومی دنیا و ملت‌های تشنه حقیقت جلوه‌گر خواهد کرد و پیام خون شهدای گرانقدر و مظلوم ما را به گوش انسان‌های آزاده دنیا خواهد رساند، اتحاد و همدلی و وفاق است.

اکبری یادآور شد: باید هر لحظه وصیت‌های امام راحل (ره) و رهنمودهای امام‌گونه مقام معظم رهبری را نصب‌العین و آویزه گوش خود قرار دهیم که خیر دنیا و آخرت و منافع ملت شریف ایران در اینجاست.

این نماینده مجلس هشتم در بخش دیگری از نطق خود، اغتشاشات همسو با دشمن را محکوم کرد و از مقام‌های مسئول خواست در جهت تأمین آرامش مردم اقدامات سنجیده و قانونی خود را انجام دهند.

منبع:خبرگزاری قرآنی


خبرگزاری فارس: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم با صدور بیانیه‌ای تاکید کرده است که هدف اغتشاشگران مورد حمایت صهیونیست ها تلخ کردن شیرینی پیروزی ملت ایران است.

 

به گزارش خبرگزاری فارس از قم، در اطلاعیه جامعه مدرسین حوزه علمیه قم آمده است: حوادث ناگوار اخیر در کشور و به‌ویژه در شهر تهران که به نابودی بخشی از اموال عمومی و غارت اموال مردم و نیز کشته و زخمی شدن برخی از هموطنانمان انجامید، دل رهبر معظم انقلاب«مدظله العالی»، مراجع معظم تقلید«دامت برکاتهم» و علما و روحانیون و دلسوزان انقلاب اسلامی را به درد آورد.
این بیانیه می‌افزاید: تردیدی نیست که غارتگران اموال عمومی و اغتشاشگران جریان اخیر به هیچ گروه یا نامزدی در انتخابات وابسته نیستند و هدف از این گونه اعمال همانگونه که رهبر معظم انقلاب نیز به آن اشاره فرمودند تلخ کردن شیرینی پیروزی ملت ایران در انتخابات ریاست جمهوری و حضور حماسی آنان بود.
این بیانیه می‌افزاید: از این رو توجه همگان را به چند نکته جلب می‌‌کنیم: متاسفانه حوادث اخیر سوژه خوبی برای رسانه‌های وابسته به صهیونیسم و تخریب چهره نظام جمهوری اسلامی فراهم کرده و چنین اعمالی سبب شاد کردن دشمنان خواهد بود که هوشیاری و درایت ملت ایران را در خنثی سازی این توطئه می‌طلبد.
در بیانیه جامعه مدرسین آمده است: مرجعیت قانونی رسیدگی به تخلفات، شورای نگهبان است. بنا بر این به تمام نامزد‌های مختلف که همه از طرفداران نظام جمهوری اسلامی ایران هستند توصیه می‌شود هر یک از کاندیداها همانطور که شکایت خود را به شورای نگهبان داده‌اند از طریق این مراجع قانونی نسبت به نتیجه بررسی شکایت خود اقدام کنند و شورای نگهبان موظف است پیگیری ‌کرده و پاسخ داده شود. در نهایت آنچه مهم است اجرای قانون است اگر چه به ظاهر به نفع یا ضرر شخصی تمام شود.
در پایان بیانیه آمده است:‌ جامعه مدرسین حوزه علمیه قم ضمن ابراز انزجار از پدید آورندگان حوادث اخیر و محکوم کردن این توطئه دشمنان اسلام و با دعوت به رعایت مصالح نظام و مردم، همه مردم شریف ایران را به آرامش و حفظ وحدت و قانون‌گرایی فرا می‌خواند و حمایت خود را از رهنمودهای مقام معظم رهبری اعلام می‌دارد.
منبع:فارس نیوز


نماینده مردم آوج و بوئین زهرا در جمع خبرنگاران پارلمانی با تاکید بر اینکه امروز همه باید صحبت‌های رهبر مقام معظم انقلاب را فصل‌الخطاب قرار دهند، اظهارداشت: ما در مواضع فکری و اصولگرایی خود جدی هستیم و نمی‌توانیم حرف‌های ناهموار را تحمل کنیم.

به گزارش خبرنگار مهر، روح الله جانی عباسپور نماینده بوئین زهرا و آوج در جمع خبرنگاران با اشاره به تشنج ایجاد شده بین وی و نماینده تاکستان گفت: ‌آنهایی که غائله‌ خیابانی درست کرده و اموال مردم را آتش می‌زنند، علی‌ رغم اینکه مدعی قانونگرایی هستند، قانون‌گریزی می‌کنند،همه باید به رای مردم احترام بگذارند و فصل الخطاب همه‌ این موارد هم بیانات مقام معظم رهبری است.

نماینده بوئین زهرا ادامه داد: هم آنهایی که مورد سرزنش قرار می‌گیرند و هم آنهایی که به کوی دانشگاه تعرض کرده‌اند،همه اینها محکوم هستند. وقتی قرار است فضای کشور آرام شود، نباید تنها یک گروه و مجموعه مورد مذمت قرار گیرد.

 این نماینده اصولگرا با بیان اینکه شرایط فعلی توسط بیگانگان مدیریت می شود، گفت: این مسائل از طریق بی‌بی‌سی و سی‌ان‌ان ، کلینتون و وزیر امور خارجه‌ انگلیس مدیریت می‌شوند و این افراد به خیابان‌ها می‌آیند و آنها باید مورد سرزنش قرار گیرند.

وی با اشاره به جلسه غیررسمی و غیرعلنی صبح امروز مجلس شورای اسلامی که به منظور پیگیری حوادث اخیر تشکیل شده بود، گفت: مدیریت جلسه‌ صبح ضعیف بود؛ چرا که به برخی از حرکت‌ها وصحبت‌ها توجهی نکرده‌اند.

وی با تاکید بر اینکه امروز همه باید صحبت‌های رهبر مقام معظم انقلاب را فصل‌الخطاب قرار دهند، اظهارداشت: ما در مواضع فکری و اصولگرایی خود جدی هستیم و نمی‌توانیم حرف‌های ناهموار را تحمل کنیم.

نماینده بوئین زهرا و آوج با اشاره به مباحثی که از سوی کاندیداها در برنامه‌های مناظره مطرح شد، خاطر نشان کرد: کسانی که مباحثی را در مناظره‌ها مطرح کردند، حتما برای خود استدلال داشتند کسانی که فکر می‌کنند که به آنها اهانت شده و اشتباه گفته‌اند می‌توانند تعقیب قانونی کنند.

جانی عباسپور در پایان سخنانش گفت که هر شخص و گروهی که عامل تشنج و اغتشاش است، باید مورد مذمت قرار گیرد .

منبع:مهرنیوز

X