یکى از مسایل مهمى که نظر اغلب تحلیل گران انقلاب اسلامى ایران را به خود جلب کرده و ناظرین خارجى را به حیرت انداخته بود، این واقعیّت بود که چگونه در این انقلاب ناگهان تمامى مردم تقریباً هم زمان و هماهنگ سر برداشته، قیام کردند و هم صدا خواستار تحوّل و تغییر اساسى، یعنى سقوط رژیم شاه و برقرارى حکومت اسلامى، شدند.
اگر به سایر انقلاب هاى بزرگ دنیا نظر افکنیم، پدیده اى به این وسعت و گستردگى مشاهده نمى کنیم. در انقلاب کبیر فرانسه ابتدا، اشراف و سپس بورژواهاى شهرى قیام کردند و حکومت بوربون ها را سرنگون کردند و به همین دلیل آن انقلاب به انقلاب بورژواها معروف شد.
در انقلاب روسیه که به انقلاب بلشویکى معروف است، در حقیقت کارگران اعتصابى کارخانجات پطروگراد به همراهى گروهى از سربازان پادگان شهرى که به کارگران پیوسته بودند، توانستند دولت تزارى را سرنگون کنند.
در چین نیز کشاورزان و دهقانان بودند که بخش اعظم مبارزات را از روستاها رهبرى و هدایت کردند و به ثمر رساندند و به همین دلیل انقلاب چین به انقلاب کشاورزى ـ دهقانى معروف شد.
در حالى که در ایران به جز عدّه معدودى که وابستگى بسیار نزدیک به رژیم شاه داشتند و منافع و بقاى آن ها بستگى به دوام آن رژیم داشت، دیگر اقشار و طبقات جامعه اعم از کشاورز، کارگر، اصناف، کارکنان دولت، دانشجویان و دانش آموزان شهرى و روستایى در همه نقاط کشور با هم قیام کردند و بدون آن که به ائتلاف و یا تفاهم بر سر خواسته هاى متفاوت گروه ها نیازى پیدا شود همه هم صدا، شعارهایى واحد مى دادند. تبلور عینى این وحدت و یک پارچگى را مى توان در تظاهرات روزهاى عیدفطر، تاسوعا و عاشورا در سال 57 در تهران دید. مردم تهران ـ شهرى که در اثر سیاست هاى شاه چهره مذهبى خود را از دست داده و مانند شهرهاى اروپایى ساخته و تزیین شده بود و به آن شهرها بیش از شهرهاى ممالک اسلامى شباهت داشت ـ ناگهان قیام کردند و آرمان هاى خود را در روحانیّت و مذهب باز شناختند. حتّى آن هایى که چندان مذهبى نبودند همراه با تمام ملّت فریاد «الله اکبر» سر دادند و مذهب را همان هویت مدفون شده خود اعلام نمودند. در روز عیدفطر 1357 تهران در آستانه حرکتى قرار گرفت که سرتاسر کشور را در بر گرفته بود و در تبوتابى عرفانى هویت خود را باز شناخت و آن چه را که جزء نظم عادى جوامع امروزى است همچون سرابى به دور افکند.
در تظاهرات عاشورا اگر کودکان و ناتوانان و کهنسالان و گروهى از زنان را که در خانه مى مانند کنار بگذاریم، تمام مردم تهران در خیابان ها بودند و شعار «مرگ بر شاه» را فریاد مى زدند. همه (به استثناى آن هایى که وابستگى بسیار نزدیکى به رژیم شاه داشتند و از قِبَل او زندگى و تغذیه مى کردند) حتّى افرادى که مدتّ هاى طولانى همراه رژیم بودند و تا چندى پیش از سلطنت مشروطه طرفدارى مى کردند، فریاد مرگ بر شاه مى کشیدند.
اصولاً حرکت هاى انقلابى توده هاى مردم، اراده اى مطلقاً جمعى را آشکار مى کنند و در تاریخ ملّت هاى دنیا بسیار نادر مى باشند. اراده جمعى اسطوره اى سیاسى است که حقوقدانان یا فلاسفه به کمک آن مى کوشند تا تشکیلات و سازماندهى آن را تحلیل و یا توجیه کنند. اراده جمعى جنبه اى تئوریک دارد و کمتر به چشم دیده مى شود و به قول میشل فوکو «مانند خدا یا روح، شاید هرگز به چشم دیده نشود.» امّا در تهران و در تمام ایران چنین اراده اى مشاهده شد و یک عینیّت مطلقاً روشن و ثابت باقى مانده است.
به این ترتیب در تاریخ ملت ایران وحدتى ناگهانى بر پایه احساسات قوى مذهبى بهوجود آمد. این احساسات پیرامون مسایلى شکل گرفت که سال ها ملّت از آن در رنج بود، مسائلى مانند سلطه و نفوذ بیگانگان، احساس تنفر از غارت و چپاول منابع و سرمایه هاى ملّى، وابستگى در سیاست خارجى، نفوذ آشکار امریکا و انگلیس در همه جا. ایجاد چنین اراده جمعى و اتحاد مردم، نتیجه اتحاد و یا سازش میان گروه هاى مختلف سیاسى و این که هر کدام از گروه ها درباره خواسته هاى گوناگون خود تفاهم نموده، در مواردى آن ها را تعدیل کنند و یا تسلیم شوند، بود.
با وجود آن که حرکت انقلابى در ایران بر پایه ارزش ها و آرمان هاى مکتب تشیّع بود اما اهل سنت هم از جنبش طرفدارى کردند و در انقلاب شرکت نمودند.
«میشل فوکو» درباره بحثى که با یکى از اهالى سنّى مذهب کردستان داشت، مى نویسد:
وقتى که از او درباره شرکتش در انقلاب على رغم همه اختلافات مذهبى و ملّى پرسیدم، چنین اظهار نمود: درست است که ما سنّى هستیم ولى قبل از هر چیز مسلمانیم. و یا این که گفت: چطور کُردیم؟ نه ابداً. ما قبل از هر چیز ایرانى هستیم و در تمام مسایل ایران سهم داریم. ما مى خواهیم شاه برود، زنده باد خمینى، مرگ بر شاه. شعارها در کردستان همان شعارهاى تهران یا مشهد بود.
آن چه که شدت و عمق انقلاب را در ایران مشخص مى کرد و عامل آن بود، یکى اراده جمعى مردم که از نظر سیاسى شکل گرفته و مورد تردید هیچ کس حتّى دشمنان و شاه هم نبود و دیگرى خواست و اراده آن ها در تغییر اساسى و بنیادین در نظام سیاسى ـ اجتماعى و ارزش هاى حاکم بر جامعه بود.
«آنتونى پارسونز» سفیر انگلیس در ایران در کتاب خاطرات خود به نام غرور و سقوط مى نویسد که شاه در یکى از ملاقات هاى مکرّرى که در ماه هاى آخر حکومتش با او داشتم «با شکوه محزونى پرسید: چرا توده هاى مردم پس از آن همه خدماتى که برایشان انجام داده ام، رو در روى من ایستاده اند؟ من در پاسخ او گفتم: به نظر من دلایل زیادى وجود داشت. هجوم انبوه مردم به داخل شهرها منتهى به تشکیل گروه کارگران بى بنیاد ناراضى شده بود. بسیارى از آن ها به کارهاى ساختمانى اشتغال داشتند. آن ها روزها براى ثروتمندان خانه مى ساختند و شب ها به کلبه هاى خود یا حتى به سوراخ هایى که به وسیله پلاستیک محصور شده بود، باز مى گشتند.»
پارسونز این موضوع را نادیده گرفته بود که علّت اصلى قیام مردم این بود که شاه به نابودى ارزش هاى متقن جامعه آن ها که از مذهب سرچشمه مى گرفت کمربسته بود و به همین دلیل بود که با جریحه دار شدن احساسات مذهبى امّت مسلمان ایران، دیگر جایى براى تحمل و شکیبایى در مقابل سایر ناملایمات سیاسى، اجتماعى و اقتصادى وجود نداشت. به همین دلیل مشاهده مى شد مردم تنها چیزى را که در شعارهایشان مطرح نمى کردند، خواسته هاى مادّى و اقتصادى بود. آن ها تحت لواى مذهب و شعارهاى آن و از مسجد که عبادتگاه همه مسلمان هاست و تحت رهبرى روحانیان مذهبى قیام کردند و پیروز شدند.
مساجد از دیر زمان نقشى حساس و مهم در مبارزات بر علیه سیستم هاى جائر حاکم و نیز بر علیه نفوذ بیگانگان داشته اند. مساجد که عبادتگاه مستمر و دائمى مردم بوده اند و همه روزه براى اداى فرایض مذهبى در شرایط عادى در آن گرد هم جمع مى شده اند، مکانى براى گردهمایى، مشورت، تبادل افکار و اطّلاعات، اعتکاف، تصمیم گیرى هاى اجتماعى و مبارزات و فعالیت هاى اجتماعى بوده است. در حقیقت مسجد پیونددهنده سیاست و عبادت مى باشد و این امر از سنّت و رویه معمول در صدر اسلام و بهویژه در زمان پیغمبراکرم(صلى الله علیه وآله) سرچشمه مى گیرد. حتّى حرکت لشکریان اسلام براى عزیمت به میدان کارزار از مساجد آغاز مى شده است. در دوران انقلاب هم به طور طبیعى و بر اساس این سابقه تاریخى، مساجد ایران نقش خود را بازیافتند و مرکز مبارزات ضد رژیم شدند. حمله به مسجد گوهرشاد در زمان رضا شاه و کشتار مردم، به توپ بستن حرم امام رضا(علیه السلام)توسط روس ها و هم چنین حمله و به آتش کشیدن مسجد جامع کرمان و کشتار مردم، نشانگر اهمّیّت مسجد در مبارزات مزبور و استفاده از آن به عنوان سنگر مبارزه و هم چنین سمبل عنادى است که قدرت سیاسى نسبت به این مکان مقدّس داشته است. و امّا مهم تر از این ها نقش روحانیان و علماى مذهبى در رهبرى و سازماندهى حرکت هاى انقلابى است که باید بیشتر به آن پرداخت. روحانیّت شیعه، به خصوص روحانیت ایران، داراى ویژگى هاى خاصّى است که در اجراى نقش مردمى ـ انقلابى آن ها فوق العاده مؤثّر بوده است. این ویژگى ها عبارتند از:
1. جایگاه اجتماعى روحانیان: اکثریّت قریب به اتّفاق روحانیان از میان طبقات فقیر و محروم جامعه و اغلب از روستاها برخاسته اند و درد و رنج توده هاى اجتماعى را لمس کرده اند و با آن بزرگ شده اند. در حالى که طبقات تحصیل کرده و روشن فکر که در بسیارى از حرکت هاى سیاسى ـ اجتماعى رهبرى مبارزات ملى را بر عهده مى گیرند، طبقه اى ممتاز را با فرهنگ خاص خود تشکیل مى دهند که از توده مردم جدا شده است و حتّى ارتباط معنوى خود را با آن ها از دست داده است.
2. استقلال اقتصادى: برخلاف روحانیان اهل سنّت که به استخدام دولت درآمده و امرار معاش آن ها به دستمزدى بستگى دارد که از دولت دریافت مى کنند، روحانیان شیعه داراى استقلال مالى از سیستم سیاسى مى باشند و معاش آن ها به کمک هاى گوناگونى بستگى دارد که از طریق مردم مسلمان و معتقد تأمین مى شود. به طور طبیعى استقلال مالى از نظام سیاسى و تأمین معاش توسط مردم، به روحانیان شیعه کمک کرده است که بتوانند فارغ از هر نوع نگرانى و دغدغه ، فعالیت هاى سیاسى ـ مذهبى خود را بر پایه خواسته هاى توده مردم انجام دهند. در این جا ذکر دو نکته ضرورى است:
اوّل آن که روحانیّت غالباً سعى کرده است زندگى ساده و دور از تجمّلى براى خود فراهم کند که این خود موجب استغنا و بى نیازى و آزادگى او شده است.
دیگر این که تأمین معاش آن ها به طبقات مرفّه و ثروتمند جامعه بستگى ندارد، بلکه اکثراً از طریق توده هاى فقیر، طبقات متوسط و پایین متحقّق مى شود که با توجّه به اعتقادات محکم مذهبى، خود را موظّف به پرداخت وجوهات شرعى مانند خمس و زکات، نذورات و غیره مى دانند و تأمین کننده نیازهاى محدود روحانیان مى باشند.
3. ایجاد ارتباط: در مکتب تشیع باب اجتهاد هم چنان مفتوح مانده است و این خود نه تنها موجب رشد و شکوفایى فقه شیعه شده، بلکه مسئله اجتهاد وتقلید را ضرورت و اهمیّتى خاصّ بخشیده است. انسان هاى مسلمان باید یا خود مجتهد و آگاه به مسائل فقهى باشند و یا این که از مجتهدین و فقهاى جامع الشرایطى که به مرجع تقلید معروف هستند و صاحب رساله هاى عملیه مى باشند، تقلید نمایند. طبیعى است که به خاطر عدم دسترسى همه مردم در نقاط مختلف به مراجع تقلید، روحانیان نقش رابط و منتقل کننده افکار و نظریات مراجع را به مردم داشته اند و بدون آن که سلسله مراتبى خاص بهوجود آورند، به عنوان واسطه میان رهبران بزرگ مذهبى و مردم نقشى مهم بر عهده گرفته اند. آن ها نظرات و فتواهاى مراجع را در مساجد و بر منابر، براى مردم بازگو مى نمایند و متقابلاً مسائل و مشکلات مردم را به رهبران مذهبى منتقل مى کنند.
با توجه به موارد فوق، روحانیان شیعه توانستند با کسب قدرتى ویژه، نقشى حسّاس و مهم در حرکت هاى سیاسى ـ اجتماعى یک قرن اخیر ایفا نمایند. به همین دلیل است که هر زمان روحانیان شیعه ایران با قدرت سیاسى حاکم به مبارزه پرداخته اند، قدرت سیاسى نبرد را باخته است. قدرت روحانیان قابل قیاس و برابرى با قدرت رهبران سیاسى غیرمذهبى نیست و همین امر موجب برانگیختن رشک و حسد آن ها شده است و در عین نیازى که به آن ها داشته اند هر زمان که توا نسته اند، از حذف آن ها و خیانت به آن ها دریغ نکرده اند.
در قرن اخیر، رهبران ملى ایران که عموماً لیبرال بودند، به این نتیجه رسیدند که بدون حمایت روحانیان و علما، نمى توان با توده هاى مردم ارتباط برقرار نمود و آن ها را به حرکت درآورد. لذا با آن ها نوعى تفاهم تاکتیکى برقرار کردند تا شاید روحانیان، توده هاى مردم را در جهت نیل به اهداف ملى تحریک فعالانه نمایند. نهضت مشروطه و ملى شدن صنعت نفت از جمله مواردى بود که روحانیان نقش رهبرى مردم را بر عهده داشتند، اما رهبران غیر روحانى تنها میوه چینان آن جنبش ها بوده اند. از طرف دیگر روحانیان براى رژیم هاى سیاسى از همه مخالفین دیگر خطرناک تر بوده اند. زیرا آن ها کمتر اهل سازش و تسلیم بودند و نه تنها با زد و بندهاى سیاسى آشنایى نداشتند، بلکه اصولا در مفهوم و معناى ماکیاولى سیاست، تربیت نیافته بودند و اگر هم وارد گود سیاست مى شدند صرفاً به این دلیل بود که ملت و مذهب را در خطر مى دیدند.
«رابت گراهام» در رابطه با نقش روحانیت و مسجد در مبارزات مردم ایران چنین مى نویسد:
واقعیت امر این است که روحانیت، (شیعه در ایران) در میان مردم زندگى نموده و ارتباط بسیار نزدیک ترى با آن ها داشته است و نتیجتاً از احساسات توده ها آگاهى بیشتر دارد. مسجد جزء لاینفک زندگى توده هاى مردم و بازار است و بازار مرکز زندگى عادى مردم. زمانى که روحانیت با سیاست هاى دولت مخالفت مى کند. نظرات آن ها داراى چنان مشروعیتى است که حتّى در سخت ترین شرایط استبدادى نیز مورد توجه مردم قرار مى گیرد. از طرف دیگر شبکه ارتباطى روحانیت و سیستم مسجد، قدرت تماس با همه اقشار مردم را براى آن ها فراهم مى کند.
در سیستم روحانیت ایران، سلسله مراتب رسمى وجود ندارد و برخلاف سیستم هاى متمرکز سیاسى مانند احزاب، رابطه خشک مافوق و مادون بر آن حکومت نمى کند، بلکه صرفاً رابطه اى قلبى و معنوى بر اساس اجتهاد و تقلید، گروه هاى اجتماعى را با روحانیان و در نهایت با رهبران مذهبى در چارچوب مکتب پیوند مى دهد. و از این طریق دستورات و نظرات رهبران مذهبى به مرحله اجرا در مى آید و با هماهنگى لازم به آن ها عمل مى شود. رهبران مذهبى هم در هر مسئله کوچک و جزئى دخالت نمى کنند، بلکه توصیه هاى آن ها بیشتر جنبه ارشادى و یادآورى در اجراى تکالیف شرعى و الهى دارد. شناخت مصادیق عینى و تطبیق و پیاده کردن نظرات ایشان بر عهده گروه هاى اجتماعى و افراد مى باشد. این شیوه برخورد از برقرارى سلسله مراتب خشک فرماندهى و فرمانبرى جلوگیرى مى کند و موجب خلاقیت و مشارکت گروه هاى اجتماعى در به کار بردن ابتکارات و نظریات خود در نحوه مبارزه و رویارویى با قدرت سیاسى و نیز موجب کارایى بیشتر مى گردد. در این سیستم اطاعت کورکورانه و اجبارى مفهومى ندارد، مکانیسم عضوگیرى مطرح نیست و ورود به گروه هاى فعال، شرایط و ویژگى هاى خاصّى لازم ندارد; تنها قبول اهداف و چارچوب کلّى مبارزه براى مشارکت در حرکت هاى سیاسى ـ مذهبى مردم کفایت مى نماید و روحانیان تنها نقش شبکه ارتباط دایمى با رهبرى مبارزه را ایفا مى نمایند و از میان همین روحانیان است که رهبران مذهبى ـ سیاسى بزرگى همچون امام خمینى (قدس سره) ظهور مى کند
منبع: کتاب انقلاب اسلامى زمینه ها و پیامدها.