خطابه حضرت در ميان جمعيت بدين گونه ايراد گرديد:

« حمد و ستايش مخصوص خداوند است و از او ياري مي‌خواهيم و به او ايمان داريم و از شرور نفسهايمان و زشتيهاي كردارمان، به او پناه مي­بريم؛ خداوندي كه هدايتگري وجود ندارد براي كساني كه گمراهشان نمايد و گمراه كننده‌اي وجود ندارد براي اشخاصي كه او هدايتشان نمايد و شهادت مي‌دهم كه جز خدا، معبودي نيست و محمد(صلي الله عليه و آله و سلم) بنده و فرستاده اوست و اما بعد؛ اي مردم، خداوند لطيف و خبير (داراي لطف فراوان و بسيار آگاه) مرا خبر داد كه من به زودي (به سوي او) فرا خوانده مي‌شوم و (دعوت او را) اجابت خواهم نمود.(44) من مسئول هستم و شما نيز مسئوليد. پس (درباره دعوت و مسئوليت من) چه مي‌گوييد؟ »

حاضران در پاسخ گفتند: « شهادت مي‌دهيم كه دعوت خويش را ابلاغ نمودي و نصيحت كردي و كوشش نمودي، پس خداوند شما را جزاي خير دهد.»(45)

سپس رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمودند: « آيا شهادت نمي‌دهيد كه معبودي جز خدا نيست و محمد(صلي الله عليه و آله و سلم) بنده و فرستاده اوست؟ و (آيا شهادت نمي‌دهيد كه) بهشت و دوزخ خداوند، حق است و مرگ، حق است و قيامت مي‌آيد و در آن شكي نيست و خداوند كساني را كه در قبرها هستند مبعوث مي‌گرداند؟»

حاضران گفتند: « بله اي رسول خدا، شهادت مي‌دهيم.»

سپس در ادامه، رسول اكرم خداوند را بر اين امر شاهد گرفتند و از مردم پرسيدند: « آيا (كلام مرا) مي‌شنويد؟»

حاضرين گفتند: « بله يا رسول‌الله.»(46)

پس حضرت فرمودند: « من پيش از شما در كنار حوض (كوثر) حاضر مي‌گردم و شما در كنار آن بر من وارد مي‌گرديد و عرض آن به اندازه فاصله مابين بُصري (شهري در حوالي شام) و صَنعا (شهري در يمن) مي­باشد. در آن قدحهايي به تعداد ستارگان، از جنس نقره است؛ پس بنگريد كه پس از من چگونه درباره ثقلين (دو شئ گرانبها) رفتار مي‌نماييد.»

در اين هنگام فردي ندا داد كه « ثقلين چه هستند اي رسول‌ خدا؟»

رسول اكرم فرمودند: « ثقل اكبر كتاب خداست. جانبي از آن به‌دست خداوند و جانب ديگر آن در دستان شماست. پس به آن متمسك شويد. (آنرا گرفته و از هدايت آن بهره‌ بريد.) كه اگر به آن تمسك جوييد، گمراه نمي‌شويد و ثقل ديگر و كوچكتر، عترت من هستند. خداوند لطيف خبير مرا خبر داد كه اين دو ثقل تا هنگامي كه در كنار حوض بر من وارد شوند، از يكديگر جدا نمي‌گردند(47) و من اين را از پروردگارم مسئلت نموده‌ام. پس، از اين دو پيشي نگيريد كه هلاك مي‌گرديد و از اين دو، باز نمانيد كه هلاك مي‌شويد.(48)»

سپس رسول خدا، دست امام علي را بلند نمود تا همه مردم، ايشان را در كنار رسول خدا مشاهده نمودند.(49) در اين هنگام رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از حاضرين پرسيدند: « اي مردم، آيا من از خود شما، بر شما اولي و مقدم­تر نيستم؟»(50)(51)

مردم پاسخ دادند: « بله، اي رسول خدا.»(52)

حضرت در ادامه فرمودند: «خداوند ولي من است و من ولي مؤمنين هستم و من نسبت به آنان از خودشان اولي و مقدم‌ مي‌باشم.»(53)

آنگاه فرمودند: « پس هر كس كه من مولاي او هستم، علي مولاي اوست.»(54)، رسول خدا 3(صلي الله عليه و آله و سلم) بار اين جمله را تكرار نمودند(55) و فرمودند: «خداوندا، دوست بدار و سرپرستي كن، هر كسي كه علي را دوست و سرپرست خود بداند و دشمن بدار هر كسي كه او را دشمن مي‌دارد(56) و ياري نما هر كسي كه او را ياري مي­‌نمايد و به حال خود رها كن، هر كس كه او را وا مي­گذارد.(57)»

سپس خطاب به مردم فرمودند: «اي مردم، حاضرين به غايبين (اين پيام را) برسانند.»(58)

هنوز جمعيت متفرق نگشته بودند كه بار ديگر جبرائيل نازل شد و از جانب خداوند، آيه: « أليوم أكملت لكم دينكم و أتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الإسلام ديناً»(59) را بر پيامبر فرو فرستاد. هنگامي كه اين آيه نازل گرديد، نبي اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمودند: «الله‌اكبر بر كامل ‌شدن دين و تمام گشتن نعمت و رضايت پروردگار به رسالت من و ولايت علي پس از من.»(60)

در اين موقع، مردم به امير مؤمنان، امام علي(عليه السلام) تهنيت گفتند. از جمله كساني كه پيشاپيش ساير صحابه، به امام علي تهنيت گفتند، ابوبكر و عمر بودند. عمر پيوسته خطاب به امير مؤمنان مي‌گفت: « بر تو گوارا باد اي پسر ابيطالب، تو مولاي من و مولاي هر مرد و زن با ايمان گشتي.»(61)

در اين هنگام، حسّان بن ثابت كه از شعراي زبردست بود از رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اجازه خواست تا آنچه را كه در اين موقف درباره امام علي (عليه السلام) از رسول ‌اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) شنيده است، در ضمن ابياتي بسرايد. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمودند: «به بركت الهي، بگو.» حسّان، خطاب به بزرگان قريش گفت: « اي بزرگان قريش، سخن مرا به گواهي و امضاي پيامبر گوش كنيد.» و اين چنين سرود:

«در روز غدير پيامبرشان با بانگ بلند ندايشان در داد، غديري كه در سرزمين خم قرار داشت و اي كاش مردم جهان بودند و رسول خدا را در حال ندا مي‌ديدند كه مي‌فرمود: آيا من سرپرست و ولي شما نيستم؟

مردم در پاسخ او بدون هيچ پرده‌ پوشي گفتند: معبود تو، مولاي ما و تو ولي ما هستي؛ و تو اي خواننده شعر، اگر در آنجا بودي، حتي يك نفر هم مخالف نمي­‌يافتي.

در اين هنگام رو به علي‌بن‌ابيطالب كرد و فرمود: يا علي، برخيز كه من تو را براي امامت و هدايت خلق بعد از خود (و از جانب خداوند) شايسته ديدم.»(62)(63)

آنچه ذكر شد، خلاصه جريان غدير بود و همانگونه كه در پاورقي­ها، با تفصيل ذكر گرديد، علماي بزرگ اهل تسنن و تشيع، آنرا نقل نموده‌اند. به ياري و توفيق الهي در ادامه و در مقاله­اي مجزا، به بررسي مفاد حديث غدير و دقت هرچه بيشتر در آن خواهيم پرداخت.



عباس محمد عقادشخصيت مشهور علمى و اجتماعى مصر

من هماره اخلاق و موهبتهاى الهى و آنچه را كه تشكيل دهنده شخصيت است . مقياس شناختن عظمت انسانى قرار مى دهم . از اين رو، بعد ازمحمد(ص ) كسى را نديده ام كه شايسته باشد. پس از او قرار گيرد، يا بتواند در رديفش بيايد، جز پدر فرزندان پاك و برگزيده پيغمبر - يعنى على بن ابيطالب - و من دراين سخن به طرفدارى تشيع وادار نشده ام ؛ بلكه اين راءيى است كه حقايق تاريخ به آن گوياست

امام برترين مردى است كه مادر روزگار تا پايان عمر خود، چون او نزايد. و اوست كه هرگاه هدايت طلبان به جستجوى اخبار و گفتارش برآيند، از هر خبرى براى آنان شعاعي مى درخشد. آرى او مجسمه اى از كمال است كه در قالب بشريت ريخته شده است


امام رضا عليه السلام فرمودند:

 

«ربحُ المومن علي اخيه رباً، إلا أن يشتري منه شيئاً باكثر من مئه درهم، فيربح فيه قوت يومه، او يشتري متاعاً للتجارة فيربح عليه ربحاً خفيفاً (1) ؛ سود گرفتن مومن از برادر ديني خويش ربا است، مگر اين كه چيزي را به بيش از صد درهم بخرد. در اين صورت، به اندازه خوراك روزانه‎اش سود دريافت مي‎كند، يا كالايي را براي فروش بخرد، در اين صورت سود اندكي از او مي‎گيرد.»

در پرتو اين كلام حضرت، به يك محدوديت اصولي مي‎رسيم و آن، محدوديت در چهارچوب سودهاي تجاري و داد و ستدها است. داد و ستد و تجارت، در اصل و ماهيت مباح و مجاز است و كساني كه كالايي را با كوشش و صرف وقت، در اختيار مصرف كننده قرار مي‎دهند، به مصرف كننده كمك كرده‎اند و شايستگي مزد و پاداش و به اصطلاح مقداري سود دارند؛ ليكن اين سودها بايد محدود باشد، و در چهارچوب قانون عدل و انصاف محدود گردد. شرايط و نوسان‎هاي اجتماعي و اقتصادي، نبايد موجب گردد كه در روابط تجاري و خريد و فروش پاي سودهاي كلان به ميان آيد، و نظام فاسد و ضد اجتماعي واسطه‎گري، بتواند در تنگناها و فشارهاي اقتصادي، سودهاي كلان به جيب بزند، و دست توده‎هاي مصرف كننده را به نام «جواز سود در معاملات» تهي سازد.

امام رضا عليه السلام در اين سخن مي‎فرمايد: به اندازه گذران زندگي (قوت يومه) سود ببرد، يا در مورد مال تجاري، سود اندك (ربح خفيف) داشته باشد. و رشد و افزايش ناموزون و زياد سود، در معاملات تجاري نباشد.

در اقتصاد سرمايه‎داري، سود، قاعده، هدف و اصل است، و جريان كالا، براي سرمايه‎داران، وسيله و ابزاري براي دستيابي به سود بيشتر است. ماهيت نظام سرمايه‎داري را سودهاي روز افزون و درآمدهاي افزايشي و زياد تشكيل مي‎دهد.

در اسلام، هدف اصلي، توزيع سالم كالا در جامعه و رفع نياز مردم و رعايت مصالح عمومي است.

آيت الله شهيد دكتر سيد محمد حسيني بهشتي مي‎گويد: «از تتبع قسمت مهم رواياتي كه از عصر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و ائمه (سلام الله عليهم اجمعين) در زمينه آداب تجارت داريم، به خوبي درمي‎يابيم كه يك كاسب داراي اخلاق اسلامي و ملتزم به مباني اسلام، سودي كه در كسب براي خود در نظر مي‎گيرد، معادل حق الزحمه‎اي است كه عادلانه باشد، ولي كاسبي كه علاوه بر اين بخواهد اصل سرمايه او كه از نظر اقتصادي عقيم و نازاست، براي او معجزه كند، و فرزند داشته باشد، فرد غير منصفي است، و در اين زمينه در معيارهاي اسلامي ترديدي نيست ... ما از آيه  "احل الله البيع و حرم الربا" تا حد سود معقول، حق الزحمه فروشنده را مي‎فهميم، و بيش از اين از نظر ماهيت اقتصادي، نوعي ظلم است، و هيچگونه تفاوتي با ربا ندارد.»(2)

آيت الله شهيد سيد محمد باقر صدر نيز مي‎گويد: «اين منع قاطع امام علي عليه السلام (در عهدنامه مالك اشتر) از احتكار، به معناي خواست شديد اسلام نسبت به از ميان بردن سودهايي است كه بر اساس قيمت‎هاي ساختگي استوار است، و در جريان احتكار سرمايه‎داري پديد مي‎آيد. سود پاك (مشروع) سودي است كه از راه بهاي واقعي مبادله كالا به دست مي‎آيد. و اين قيمتي است كه بر اساس سود كالا و مقدار طبيعي و خارجي آن به دست مي‎آيد، با دور افكندن جريان كميابي ساختگي كه سرمايه‎داران و بازرگانان محتكر با تسلط بر جريان عرضه و تقاضا آن را ايجاد مي‎كنند.» (3)

نيز ايشان در كتاب گرانقدر « اقتصادنا » در اين زمينه تحليل‎هاي ارزنده‎اي دارد كه فرازهايي از آن را در اين جا مي‎آوريم:

«بدين سان، فروش براي خريد (براي برطرف كردن نيازها)، به فروش براي انباشتن پول تحول يافت.»(4)

كلام امام رضا عليه السلام از قرآن گرفته شده است. قرآن، درباره تجويز سودهاي تجاري چنين گفته است:

«لا تاكلوا اموالكم بينكم بالباطل الا ان تكون تجاره عن تراض منكم و لا تقتلوا انفسكم... (5) ؛ اموالتان را در بين خود به ناحق مخوريد، مگر داد و ستدي باشد با رضايت شما (خريدار و فروشنده)، و خودهاتان را مكشيد ... .»

در اين آيه، رضايت خريدار و فروشنده شرط شده است، و در صورت گران فروشي و سودهاي زياد، رضايت فروشنده حتماً وجود ندارد. 

از امام رضا عليه السلام ضمن روايتي نقل شده است كه اگر كنترل و محدوديتي در كارهاي اقتصادي و غير اقتصادي انسانها نباشد، جامعه به تباهي كشيده مي‎شود، و همگان به فساد دچار مي‎گردند. از نمونه‎هاي مهم و روشن محدوديت و نظارت در كارهاي اقتصادي افراد و اجتماعات، كنترل سود در معاملات است.

امام علي عليه السلام فرمودند:

«... وليكن البيع بيعاً سمحاً، بموازين عدل، و اسعار لا تجحف بالفريقين، من البائع و المبتاع... (6) ؛ معامله بايد سهل و آسان و با ميزان عدالت انجام شود و با نرخ‎هايي صورت گيرد كه به هيچ يك از خريدار و فروشنده اجحاف نشود.»

اين حديث، معيار اصلي در حديث امام رضا عليه السلام را بازگو مي‎كند، كه بايد در مبادله «ربح حفيف» هيچ اجحافي به هيچ يك از خريدار و فروشنده نشود. «بيع سمح» و آسان و از روي موازين عدالت و نرخ مناسب، كه در كلام امام علي عليه السلام آمده است، معناي «ربع حفيف» در كلام امام رضا عليه‎السلام را روشن مي‎سازد.

 


 

پي‎نوشت‎ها:

1ـ مستدرك الوسائل، ج 2، ص 464 / الحياة، ج 4، ص 142/ بحارالانوار، ج 103، ص 100.

2ـ اقتصاد اسلامي، صفحات 60 تا 62، چاپ دفتر نشر فرهنگ اسلامي در سال 1362 ش.

3ـ الاسلام يقود الحياة، صفحات 49 و 50 ؛ وزارة الارشاد الاسلامي

4ـ اقتصادنا، ج 1، ص 369، چاپ دارالتعارف بيروت؛ ترجمه فارسي ج 1، ص 451.

5ـ سوره مباركه نساء، آيه 29.

6ـ نهج البلاغه، ص 1018.


امام رضا عليه السلام مي‎فرمايد:

 

«ان صاحب النعمة علي خطر انه يجب عليه حقوق الله فيها؛ والله انه لتكون علي النعم من الله ـ عز و جل ـ فما ازال منها علي و جل ... حتي اخرج من الحقوق التي تجب لله علي فيها ... فقلت: جعلت فداك انت في قدرك تخاف هذا ؟ قال: نعم فاحمد ربي علي ما من به علي (1)؛ صاحب نعمت در خطر است، چون حقوقي خدايي در آن نعمت‎ها واجب گرديده است. به خدا سوگند كه نعمت‎هايي از خداوند به من مي‎رسد و من همواره از آن بيمناكم تا حقوق واجب الهي آن را ادا كنم. (راوي حديث مي‎گويد)، گفتم: فدايت شوم، تو با مقامي كه داري از اين امر هراسناكي؟ امام گفت: آري، و خداي را بر اين كه مرا نسبت به اداي تكليف حساس كرده است سپاس مي‎گزارم.»

شكر، با توجه به مفهوم حقيقي آن محدوديتي اصولي و هدفدار را در اموال موجب مي‎گردد. اموال و كالاها، حتي آنها كه مصنوع انسان است، مصنوع خداوند است و در حقيقت از خدا است. انسان اجازه بهره‎برداري از نعمت‎ها را دارد، و مالك مجازي و استخلافي است. اين نوع مالكيت، رعايت هدف و غرض مالك حقيقي را در كليه تصرفات، لازم مي‎سازد. و همين رعايت، سپاسگزاري و شكر است. رعايت دقيق و قاطع حدود و مقرراتي كه مالك حقيقي اموال گذارده است، وظيفه انسان‎ها است كه اجازه يافتند تا از آن بهره‎برداري كنند، زيرا رضايت مالك حقيقي براي وكيل و نايب در تصرف، ضروري است. از اين رو مي‎توان گفت كه حقيقت «شكر»، همان رعايت بالاترين و دقيق‎ترين مقررات و محدوديت‎هاست در اموال، كه موجب رضايت واقعي بخشنده آنها مي‎گردد. چگونگي بهره‎برداري و حدود و مقررات آن، در آيات قرآن و تعاليم اسلامي و رضوي آمده است، كه بهره‎برداري بايد به اندازه و دور از اسراف باشد. اين نوع مصرف مورد رضايت بخشنده اموال و مواد است، و تحصيل اين رضايت، شكر است.

فقيه و عالم بزرگ، ملا محمد مهدي نراقي مي‎گويد: "كسي كه از هر چيز بدان گونه كه هدف و منظور از آفرينش آن است بهره‎برداري كند، نعمت خداي را شكر گزارده است. و اگر چيزي را به گونه‎اي مصرف كرد كه به هدف و مقصود از آن رهنمون نشد، يا در جهتي كه براي آن آفريده شده است نبود، نعمت خدا را ناسپاسي كرده است ... ."

همچنين، براي تحقق شكر در عمل، بايد هدف اصلي از آفرينش نعمت‎ها منظور گردد، هدف از خلقت نعمت‎ها، بهره‎برداري همگان و رفع نياز نيازمندان است، چنان كه در قرآن كريم آمده است:

«متاعاً لكم و لانعامكم (2)؛ كالايي است براي شما و چهارپايان شما و "رزقا للعباد" (3) ؛ روزي است براي بندگان ؛ و ... جمع احتكار و اسراف و شادخواري و اتلاف نعمت‎ها، بر خلاف غرض اصلي آفرينش آنهاست. فقيه و عالم بزرگ، ملا محمد مهدي نراقي مي‎گويد: "كسي كه از هر چيز بدان گونه كه هدف و منظور از آفرينش آن است بهره‎برداري كند، نعمت خداي را شكر گزارده است. و اگر چيزي را به گونه‎اي مصرف كرد كه به هدف و مقصود از آن رهنمون نشد، يا در جهتي كه براي آن آفريده شده است نبود، نعمت خدا را ناسپاسي كرده است ... ." (4)

"همچنين فلسفه آفرينش خوراكي‎ها تغذيه است، پس شايسته نيست كه از اين جهت منحرف شود و در دست برخي محدود گردد، بلكه لازم است از دست بي‎نياز بگيرند و به نيازمند بدهند. از اين رو، در تعاليم دين، احتكار و ربا در معاملات خوراكي ممنوع گشته است، چون اين امر موجب مي‎گردد تا هدف و مقصود از خلقت خوراكي‎ها منظور نگردد." (5)

در سخن ديگري كه از امام رضا عليه السلام رسيده است، اهميت شكر نعمت و موضوع و معناي آن به خوبي روشن مي‎شود:

امام رضا عليه السلام فرمود:

«واعملوا انكم لا تشكرون الله تعالي بشي بعد الايمان بالله، و بعد الاعتراف بحقوق اولياء الله من آل محمد [صلي الله عليه و آله و سلم]، احب اليه من معاونتكم لاخوانكم المومنين، علي دنيا هم التي هي معبر لهم الي جنان ربهم ... قيل يا رسول الله هلك فلان يعمل من الذنوب كيت و كيت. فقال رسول الله [صلي الله عليه و آله و سلم] ، بل قد نجي و لا يختم الله عمله الا بالحسني، سيمحوا الله عنه السيئات و يبدلها من حسنات، انه يمر مرة في طريق عرض له مومن قد انكشف عورته و هو لا يشعر، فسترها عليه و لم يخبره بها مخافه ان يخجل ... (6) ؛ بدانيد كه پس از ايمان به خدا و پذيرش حقوق اولياي او از آل محمد (صلي الله عليه و آله و سلم)، سپاسگزاريي محبوب‎تر نزد خداوند از ياري‎رساني به برادران مومن نيست، ياري‎رساني به زندگي دنياي آنان كه راهي است براي رسيدن ايشان به بهشت. كساني كه چنين ياريي برسانند از خاصان درگاه الهي‎اند. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در اين باره سخني گفته است كه اگر نيك در آن دقت شود و بدان عمل كنند، شايسته نيست كسي از اين فيض الهي خود را محروم سازد.

در كلام امام، اهميت رعايت حقوق انسان‎ها در مواهب خدايي، با سبكي قاطع بيان شده است، و شكر نعمت ـ پس از ايمان به خدا و گردن نهادن به حقوق اولياي خدا ـ كمك‎رساني و دستگيري نيازمندان معرفي گشته است.

به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) گفتند: فلاني هلاك گرديد چون گناهاني چنين و چنان مرتكب مي‎شود.

پيامبر فرمود: بلكه او نجات يافت، و خداوند عمل او را به نيكي به پايان خواهد رساند. خداوند گناهان او را پاك خواهد ساخت و به حسنات تبديل خواهد كرد، زيرا كه او گه گاهي از راهي مي‎گذرد، و مومني را مي‎بيند كه برخي از اندام او (كه بايد پوشيده باشد) آشكار شده است و خود او نمي‎داند آن را مي‎پوشاند و به او چيزي نمي‎گويد تا مبادا شرمگين شود... در اين كلام امام، اهميت رعايت حقوق انسان‎ها در مواهب خدايي، با سبكي قاطع بيان شده است، و شكر نعمت ـ پس از ايمان به خدا و گردن نهادن به حقوق اولياي خدا ـ كمك‎رساني و دستگيري نيازمندان معرفي گشته است.

 

 


 

پي‎نوشت‎ها:

1ـ اصول كافي، ج 3، ص 503 .

2ـ سوره مباركه نازعات، آيه 33 .

3ـ سوره مباركه ق، آيه 11 .

4ـ جامع السعادات، ج 3، صص 195 و 197، چاپ چهارم، دارالنعمان، نجف اشرف .

5ـ جامع السعادات، ج 3، صص 195 و 197 .

6ـ عيون اخبار الرضا (عليه السلام)، ج 2، ص 169 / مسند الامام الرضا (عليه السلام)، ج 1، ص 95 .


امام رضا عليه السلام مي‎فرمايد:

 

« لا يستكمل عبد حقيقه الايمان حتي تكون فيه خصال ثلاث: التفقه في الدين و حسن التقدير في المعيشه، و الصبر علي الرزايا (1) ؛ تا سه خصلت در انسان نباشد، حقيقت ايمان او كمال نبايد: ژرف شناختن دين، اندازه داشتن در زندگي و پايداري در مصيبت‎ها.»

از شاخه‎هاي اصل محدوديت در مصرف، تقدير در (معيشت) زندگي است. اين اصل، در كلمات پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و امامان عليهم السلام فراوان آمده است، و به معناي اندازه داشتن در هزينه، و حساب كردن امور زندگي، و برقراري هماهنگي ميان نيازها و چگونگي برآورد آنها است؛ يعني رعايت اصل حياتي نظم و انضباط اقتصادي است. اين اصل از برنامه‎هاي اساسي اقتصادي و تربيتي در اسلام است. افراد جامعه اسلامي بايد داراي تربيتي اقتصادي باشند، و زندگيشان برنامه داشته باشد، و مصرف مواد و كالاها بايد در چهارچوب محاسبه و مديريت انجام گيرد.

اهميت اين بعد از تربيت، در اينست كه نظام اقتصادي حاكم بر حيات فرد و جامعه، اگر با اندازه‎داري و محاسبه باشد، زمينه‎اي سازنده براي رشد مادي و معنوي افراد خواهد بود و سبب مي‎شود تا از امكانات و نيروها به موقع و به اندازه بهره‎برداري شود، و از هرز رفتن توان و فكر و سرمايه‎هاي انسان‎ها جلوگيري به عمل آيد. زندگي بي حساب و فاقد محاسبه و اندازه‎داري، تعادل و هماهنگي لازم را ندارد و با وجود صرف نيرو و سرمايه فراوان، بازدهي بسيار اندك خواهد داشت و در نتيجه امكانات و نيروها هرز مي‎رود، و استواري و پايداري حيات فرد و جامعه دچار مخاطره مي‎گردد.

اصل «تقدير در معيشت» ، به رعايت حدود لازم و پيروي از حد ميانه و دوري از اسراف مي‎انجامد. اين اصل، با توجه به زباني كه در حديث امام رضا عليه السلام و ديگر احاديث به كار رفته، و به صورتي كلي و قانونمند بازگو شده است، همه مراحل تكليفي را در همه ابعاد زندگي در برمي‎گيرد. دوري از اسراف، تبذير، و تضييع و فاسد كردن مواد و كالاها را نيز شامل مي‎گردد. مراحل نهايي و تكامل يافته مصرف را كه حذف زوايد و امور غير ضروري است، تضمين مي‎كند. اين اصل هم چنين در قلمروي گسترده برنامه‎ريزي‎هاي اقتصادي نيز جريان دارد. برنامه‎ريزي اقتصادي و نظام توليد و توزيع بايد با تقدير و محاسبه انجام گيرد. توليد هر كالا بايد با اندازه‎گيري و محاسبه باشد تا مقدار توان و كارايي كه از آن كالا منظور بوده با تركيب موادي كه در آن به كار رفته است، هماهنگ باشد.


31اسير زبان
« راكِبُ الْحَرُونِ أَسيرُ نَفْسِهِ، وَ الْجاهِلُ أَسيرُ لِسانِهِ ».

كسى كه بر اسب سركش، سوار است، اسير هواى نفس خويش، و نادان، اسير زبان خويش است.
32- تصميم قاطع
« أُذْكُرْ حَسَراتِ التَّفْريطِ بِأَخْذِ تَقْديمِ الْحَزْمِ ».

افسوسِ كوتاهى در انجام كار را با گرفتن تصميم قاطع جبران كن.
33- خشم و كينه توزى
« أَلْعِتابُ مِفْتاحُ الثِّقالِ، وَ الْعِتابُ خَيْرٌ مِنَ الْحِقْدِ ».

خشم و تندى، كليدِ گرانبارى است و خشم، بهتر از كينه توزى است.
34- ظهور مقدَّرات
« أَلْمَقاديرُ تُريكَ ما لا يَخْطُرُ بِبالِكَ ».

مقدَّرات چيزهايى را بر تو نمايان مىسازد كه به فكرت خطور نكرده است.
35- خود خواهان مغضوب
« مَنْ رَضِىَ عَنْ نَفْسِهِ كَثُرَ السّاخِطُونَ عَلَيْهِ ».

هر كه از خود راضى باشد، خشمگيران بر او زياد خواهند بود.
36تباهى فقر
« أَلْفَقْرُ شَرَهُ النَّفْسِ وَ شِدَّةُ الْقُنُوطِ ».

فقر، مايه آزمندىِ نفس و سببِ نااميدى زياد است.
37- راه پرستش
« لَوْ سَلَكَ النّاسُ وادِيًا شُعَبًا لَسَلَكْتُ وادِىَ رَجُل عَبَد َاللّهَ وَحْدَهُ خالِصاً ».

اگر مردم به راه هاى گوناگونى روند، من به راه كسى كه تنها خدا را خالصانه مىپرستد خواهم رفت.
38- آثار گوشتخوارى
« مَنْ تَرَكَ اللَّحْمَ أَرْبَعينَ صَباحًا ساءَ خُلْقُهُ وَ مَنْ أَكَلَ اللَّحْمَ أَرْبَعينَ صَباحًا ساءَ خُلْقُهُ ».

كسى كه چهل روز گوشت نخورد بد خُلقى پيدا كند، و كسى كه چهل روز پى در پى نيز گوشت خورد اخلاقش بد شود.
39يگانگى خدا
« لَمْ يَزَلِ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَىءَ مَعَهُ، ثُمَّ خَلَقَ الاَْشْياءَ بَديعًا وَ اخْتارَ لِنَفْسِهِ أَحْسَنَ الاَْسْماءِ ».

خداوند از ازل تنها بود و چيزى با او نبود، سپس اشياء را به صورت نوظهور آفريد و براى خودش بهترين نام ها را برگزيد.
40- فروتنى
« أَلتَّواضُعُ أَنْ تُعْطِىَ النّاسَ ما تُحِبُّ أَنْ تُعْطاهُ ».

فروتنى آن است كه با مردم چنان كنى كه دوست دارى با تو چنان باشند.



21- عاقّ والدين
« أَلْعُقُوقُ ثَكْلُ مَنْ لَمْ يَثْكَلْ ».

نافرمانى فرزند از پدر و مادر، داغِ داغ ناديدگان است.
22- تأثير صله رحم در ازدياد عمر
« إِنَّ الرَّجُلَ لَيَكُونَ قَدْ بَقِىَ مِنْ أَجَلِهِ ثَلاثُونَ سَنَةً فَيَكُونُ وُصُولاً لِقَرابَتِهِ وُصُولاً لِرَحِمِهِ، فَيَجْعَلُهَا اللّهُ ثَلاثَةً وَ ثَلاثينَ سَنَةً، وَ إِنَّهُ لَيَكُونَ قَدْ بَقِىَ مِنْ أَجَلِهِ ثَلاثٌ وَ ثَلاثُونَ سَنَةً فَيَكُونُ عاقًّا لِقَرابَتِهِ قاطِعًا لِرَحِمِهِ، فَيَجْعَلُهَا اللّهُ ثَلاثَ سِنينَ ».

چه بسا شخصى كه مدّت عمرش مثلاً سى سال مقدّر شده باشد به خاطر صله رحم و پيوند با خويشاوندانش، خداوند عمرش را به 33 سال برساند. و چه بسا كسى كه مدّت عمرش 33 سال مقدّر شده باشد، به خاطر آزردن خويشاوندان و قطع رحمش، خداوند عمرش را به سه سال برساند.
23- نتيجه عاقّ والدين
« أَلْعُقُوقُ يُعَقِّبُ الْقِلَّةَ وَ يُؤَدّى إِلَى الذِّلَّةِ ».

نارضايتى پدر و مادر، كمىِ روزى را به دنبال دارد و آدمى را به ذلّت مىكشاند.
24بىطاقتى در مصيبت
« أَلْمُصيبَةُ لِلصّابِرِ واحِدَةٌ وَ لِلْجازِعِ إِثْنانِ ».

مصيبت براى صابر يكى است و براى كسى كه بىطاقتى مىكند دوتاست.
25- همراهان دنيا و آخرت
« أَلنّاسُ فِى الدُّنْيا بِالاَْمْوالِ وَ فِى الاْخِرَةِ بالاَْعْمالِ »
.
مردم در دنيا با اموالشان و در آخرت با اعمالشان هستند.
26- شوخى بيهوده
« أَلْهَزْلُ فَكاهَةُ السُّفَهاءِ وَ صَناعَةُ الْجُهّالِ ».

مسخرگى، تفريح سفيهان و كار جاهلان است.
27- زمان جان دادن
« أُذْكُرْ مَصْرَعَكَ بَيْنَ يَدَىْ أَهْلِكَ، وَ لا طَبيبٌ يَمْنَعُكَ وَ لاحَبيبٌ يَنْفَعُكَ ».

وقت جان دادنت نزد خانواده ات را به ياد آر كه در آن هنگام طبيبى جلوگير مرگت و دوستى نفع رسانت نباشد.
28- نتيجه جدال
« أَلْمِراءُ يُفْسِدُ الْصِّداقَةَ القَديمَةَ، وَ يُحَلِّلُ الْعُقْدَةَ الْوَثيقَةَ، وَ أَقَلُّ ما فيهِ أَنْ تَكُونَ فيهِ الْمُغالَبَةُ، وَ الْمُغالَبَةُ أُسُّ أَسْبابِ الْقَطيعَةِ ».

جدال، دوستى قديمى را تباه مىكند و پيوندِ اعتماد را مىگشايد و كمترين چيزى كه در آن است غلبه بر ديگرى است، كه آن هم سبب جدايى مىشود.
29- حكمت ناپذيرى دل فاسد
« أَلْحِكْمَةُ لا تَنْجَعُ فِى الطِّباعِ الْفاسِدَةِ ».

حكمت، اثرى در دلهاى فاسد نمىگذارد.
30درك لذّت در قِلَّت
« أَلسَّهَرُ أَلَذُّ لِلْمَنامِ، وَ الْجُوعُ يَزيدُ فى طيبِ الطَّعامِ ».

شب بيدارى، سبب لذّتبخشى خواب، و گرسنگى سبب خوش خوراكى در طعام ناب است.


ستمكار بردبار
« إِنَّ الظّالِمَ الْحالِمَ يَكادُ أَنْ يُعْفى عَلَيْهِ بِحِلْمِهِ. وَ إِنَّ الُْمحِقَّ السَّفيهَ يَكادُ أَنْ يُطْفِىءَ نُورَ حَقِّهِ بِسَفْهِهِ ».

به راستى ستمكار بردبار، بسا كه به وسيله حلم و بردبارى خود از ستمش گذشت شود و حقدار نابخرد، بسا كه به سفاهت خود، نور حقِّ خويش را خاموش كند.
12- آدم بى شخصيّت
« مَنْ هانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ فَلا تَأْمَنْ شَرَّهُ ».

كسى كه خود را پست شمارد، از شرّ او در امان مباش.
13- دنيا جايگاه سود و زيان
« أَلدُّنْيا سُوقٌ رَبِحَ فيها قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخَرُونَ ».

دنيا بازارى است كه گروهى در آن سود برند و دسته اى زيان ببينند.
14- حسد و خودخواهى
« أَلْحَسَدُ ماحِقُ الْحَسَناتِ، وَ الزَّهْوُ جالِبُ الْمَقْتِ، وَ الْعُجْبُ صارِفٌ عَنْ طَلَبِ الْعِلْمِ، داع إِلَى الْغَمْطِ وَ الْجَهْلِ، وَ الْبُخْلُ أَذَمُّ الاَْخْلاقِ وَ الطَّمَعُ سَجِيَّةٌ سَيِّئَةٌ ».

حسد نيكوييها را نابود سازد، و دروغ، دشمنى آوَرَد، و خودپسندى مانع از طلب دانش و خواهنده خوارى و جهل گردد، و بخل ناپسنديده ترين خُلق و خوى است، و طمع خصلتى ناروا و ناشايست است.
15- پرهيز از تملّق
« قالَ أَبُوالْحَسَن ِالثّالِثِ(عليه السلام) لِرَجُل وَ قَدْ أَكْثَرَ مِنْ إِفْراطِ الثَّناءِ عَلَيْهِ: أَقْبِلْ عَلى شَأْنِكَ، فَإِنَّ كَثْرَةَ المَلَقِ يهْجُمُ عَلَى الظِّنَّةِ وَ إِذا حَلَلْتَ مِنْ أَخيكَ فى مَحَلِّ الثِّقَةِ، فَاعْدِلْ عَنِ الْمَلَقِ إِلى حُسْنِ النِّيَّةِ ».

امام هادى(عليه السلام) به كسى كه در ستايش از ايشان افراط كرده بود فرمودند:از اين كار خوددارى كن كه تملّقِ بسيار، بدگمانى به بار مىآورد و اگر اعتماد برادر مؤمنت از تو سلب شد از تملّق او دست بردار و حسن نيّت نشان ده.
16- جايگاه حُسنِ ظنّ و سوء ظنّ
« إِذا كانَ زَمانٌ الْعَدْلُ فيهِ أَغْلَب مِنَ الْجَوْرِ فَحَرامٌ أَنْ يُظُنَّ بِأَحَد سُوءً حَتّى يُعْلَمَ ذلِكَ مِنْهُ، وَ إِذا كانَ الْجَوْرُ أَغْلَب فيهِ مِنَ الْعَدْلِ فَلَيْسَ لاَِحَد أَنْ يَظُنَّ بِأَحَد خَيْرًا ما لَمْ يَعْلَمْ ذلِكَ مِنْهُ ».

هر گاه در زمانه اى عدل بيش از ظلم رايج باشد، بدگمانى به ديگرى حرام است، مگر آن كه [ آدمى ] بدى از كسى ببيند. و هر گاه در زمانهاى ظلم بيش از عدل باشد، تا وقتى كه [آدمى] خيرى از كسى نبيند، نبايد به او خوشبين باشد.
17بهتر از نيكى و زيباتر از زيبايى
« خَيْرٌ مِنَ الخَيْرِ فاعِلُهُ، وَ أَجْمَلُ مِنَ الْجَميلِ قائِلُهُ، وَ أَرْجَحُ مِنَ الْعِلْمِ حامِلُهُ، وَ شَرٌّ مِنَ الشَّرِّ جالِبُهُ، وَ أَهْوَلُ مِنَ الْهَوْلِ راكِبُهُ ».

بهتر از نيكى، نيكوكار است، و زيباتر از زيبايى، گوينده آن است، و برتر از علم، حامل آن است، و بدتر از بدى، عامل آن است، و وحشتناكتر از وحشت، آورنده آن است.
18- توقّع بيجا
« لا تَطْلُبِ الصَّفا مِمَّنْ كَدَرْتَ عَلَيْهِ، وَ لاَ الْوَفاءَ لِمَنْ غَدَرْتَ بِهِ، وَ لاَ النُّصْحَ مِمَّنْ صَرَفْتَ سُوءَ ظَنِّكَ إِلَيْهِ، فَإِنَّما قَلْبُ غَيْرِكَ كَقَلْبِكَ لَهُ ».

از كسى كه براو خشم گرفته اى ، صفا و صميميّت مخواه و از كسى كه به وى خيانت كرده اى ، وفا مطلب و از كسى كه به او بدبين شده اى ، انتظار خيرخواهى نداشته باش، كه دل ديگران براى تو همچون دل تو براى آنهاست.
19برداشت نيكو از نعمتها
« أَلْقُوا النِّعَمَ بِحُسْنِ مُجاوَرَتِها وَ الَْتمِسُوا الزِّيادَةَ فيها بِالشُّكْرِ عَلَيْها، وَ اعْلَمُوا أَنَّ النَّفْسَ أَقْبَلُ شَىْء لِما أَعْطَيَت وَ أَمْنَعُ شَىْء لِما مُنَِعَت ».

نعمت ها را با برداشت خوب از آنها به ديگران ارائه دهيد و با شكرگزارى افزون كنيد، و بدانيد كه نفس آدمى رو آورنده ترين چيز است به آنچه به او داده شود و بازدارنده ترين چيز است از آنچه كه از او بازداشته شود.
20خشم به زيردستان
« أَلْغَضَبُ عَلى مَنْ تَمْلِكُ لُؤْمٌ ».

خشم بر زيردستان از پستى است.


1- جبران نقص
« لِبَعْضِ مَواليهِ: عاتِبْ فُلانًا وَ قُلْ لَهُ: إِنَّ اللّهَ إِذا أَرادَ بِعَبْد خَيْرًا إِذا عُوتِبَ قَبِلَ ».

امام على النّقى(عليه السلام) به يكى از دوستانش فرمود:فلانى را توبيخ كن و به او بگو: خداوند چون خير بنده اى خواهد، هر گاه توبيخ شود، بپذيرد. [و در صدد جبران نقص خود برآيد].
2- جايگاه اجابت دعا
« إِنَّ لِلّهِ بِقاعًا يُحِبُّ أَنْ يُدْعى فيها فَيَسْتَجيبَ لِمَنْ دَعاهُ وَ الْحَيْرُ مِنْه »
.
همانا براى خداوند بقعه هايى است كه دوست دارد در آنها به درگاه او دعا شود و دعاى دعاكننده را به اجابت رساند، و حائر حسين(عليه السلام)يكى از آنهاست.
3- خداترسى
« مَنِ اتَّقَى اللّهَ يُتَّقى، وَ مَنْ أَطاعَ اللّهَ يُطاعُ، وَ مَنْ أَطاعَ الْخالِقَ لَمْ يُبالِ سَخَطَ الَمخْلُوقينَ. وَ مَنْ أَسْخَطَ الْخالِقَ فَلْيَيْقَنَ أَنْ يَحِلَّ بِهِ سَخَطُ الَْمخْلُوقينَ ».

هر كس از خدا بترسد، مردم از او بترسند، و هر كه خدا را اطاعت كند، از او اطاعت كنند، و هر كه مطيع آفريدگار باشد، باكى از خشم آفريدگان ندارد، و هر كه خالق را به خشم آورد، بايد يقين كند كه به خشم مخلوق دچار مىشود.
4- اطاعت خيرخواه
« مَنْ جَمَعَ لَكَ وُدَّهُ وَ رَأْيَهُ فَاجْمَعْ لَهُ طاعَتَكَ ».

هر كه دوستى و نظر نهايىاش را براى تو همه جانبه گرداند، طاعتت را براى او همه جانبه گردان.
5- اوصاف پروردگار
« إِنَّ اللّهَ لا يُوصَفُ إِلاّ بِما وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ، وَ أَنّى يُوصَفُ الَّذى تَعْجِزُ الْحَواسُّ أَنْ تُدْرِكَهُ وَ الاَْوْهامُ أَنْ تَنالَهُ وَ الْخَطَراتُ أَنْ تَحُدَّهُ وَ الاَْبْصارُ عَنِ الاِْحاطَةِ بِهِ. نَأى فى قُرْبِهِ وَ قَرُبَ فى نَأْيِهِ، كَيَّفَ الْكَيْفَ بِغَيْرِ أَنْ يُقالَ: كَيْفَ، وَ أَيَّنَ الاَْيْنَ بِلا أَنْ يُقالَ: أَيْنَ، هُوَ مُنْقَطِعُ الْكَيْفِيَّةِ وَ الاَْيْنِيَّةِ، أَلْواحِدُ الاَْحَدُ، جَلَّ جَلالُهُ وَ تَقَدَّسَتْ أَسْماؤُهُ ».

به راستى كه خدا، جز بدانچه خودش را وصف كرده، وصف نشود.
كجا وصف شود آن كه حواس از دركش عاجز است، و تصورّات به كُنه او پى نبرند، و در ديده ها نگنجد؟ او با همه نزديكىاش دور است و با همه دورىاش نزديك. كيفيّت و چگونگى را پديد كرده، بدون اين كه خود كيفيّت و چگونگى داشته باشد. مكان را آفريده بدون اين كه خود مكانى داشته باشد. او از چگونگى و مكان بر كنار است. يكتاى يكتاست، شكوهش بزرگ و نام هايش پاكيزه است.
6- اثر بخش خداست، نه روزگار
« لا تَعْدُ وَ لا تَجْعَلْ لِلاَْيّامِ صُنْعًا فى حُكْمِ اللّهِ ».

از حدّ خود تجاوز نكن و براى روزگار هيچ اثرى در حكم خدا قرار نده.
7- نتيجه بى اعتنايى به مكر خدا
« مَنْ أَمِنَ مَكْرَ اللّهِ وَ أَليمَ أَخْذِهِ، تَكَبَّرَ حَتّى يَحِلَّ بِهِ قَضاؤُهُ وَ نافِذُ أَمْرِهِ، وَ مَنْ كانَ عَلى بَيِّنَة مِنْ رَبِّهِ هانَتْ عَلَيْهِ مَصائِبُ الدُّنْيا وَ لَوْ قُرِضَ وَ نُشِرَ ».

هر كه از مكر خدا و مؤاخذه دردناكش آسوده زِيَد، تكبّر پيشه كند تا قضاى خدا و امر نافذش او را فراگيرد، و هر كه بر طريق خداپرستى، محكم و استوار باشد، مصائب دنيا بر وى سبك آيد و اگر چه مقراض شود و ريز ريز گردد.
8تقيّه
« لَوْ قُلْتُ إِنَّ تارِكَ التَّقِيَّةِ كَتارِكِ الصَّلوةِ لَكُنْتُ صادِقً ».

اگر بگويم كسى كه تقيّه را ترك كند مانند كسى است كه نماز را ترك كرده، هر آينه راست گفته ام.
9شكر و شاكر
« الشّاكِرُ أَسْعَدُ بِالشُّكْرِ مِنْهُ بِالنِّعْمَةِ الَّتى أَوْجَبَتِ الشُّكْرَ لاَِنَّ النِّعَمَ مَتاعٌ وَ الشُّكْرُ نِعَمٌ وَ عُقْبى ».

شخص شكرگزار، به سبب شكر، سعادتمندتر است تا به سبب نعمتى كه باعث شكر شده است. زيرا نعمت، كالاى دنياست و شكرگزارى، نعمتِ دنيا و آخرت است.
10- دنيا جايگاه آزمايش
« إِنَّ اللّهَ جَعَلَ الدُّنْيا دارَ بَلْوى وَ الاْخِرَةَ دارَ عُقبى وَ جَعَلَ بَلْوَى الدُّنْيا لِثَوابِ الاْخِرَةِ سَبَبًا وَ ثَوابَ الاْخِرَةِ مِنْ بَلْوَى الدُّنْيا عِوَضاً ».

همانا كه خداوند دنيا را سراى امتحان و آزمايش ساخته و آخرت را سراى رسيدگى قرار داده است، و بلاى دنيا را وسيله ثواب آخرت، و ثواب آخرت را عوض بلاى دنيا قرار داده است.



آقاي مؤتمن مي نويسند: سابقا محل كشيك خانه خدام آستان قدس در ضلع غربي مدرسه علي نقي ميرزا قرار داشت در سالهاي 1344 - 1342 به اهتمام امير عزيزي نيابت توليت وقت تعميرات و تزئينات كلي در آن انجام و رواقي تشكيل يافته كه به نام دارالعزه ناميده شده است. 
كف رواق با سنگ مرمر مفروش است، ازاره از همه طرف به ارتفاع 48 / 1 متر سنگ مرمر و از روي ازاره تا زير سقف و تمام سقف آئينه كاري مي باشد، ابعاد دارالعزه بدين قرار است: عرض 12 / 3 متر طول 6 / 11 متر ارتفاع 35 / 4 متر است. 
اين رواق از طرف غرب به دارالسلام و از جنوب به روق دارالذكر و از شرق به دارالسرور ارتباط دارد و جنوب آن هم مسجد گوهرشاد است و در اين رواق هيچ كتيبه نيست، تنها نوشته اي كه در اين رواق قرار دارد سنگي است كه بر قبر اديب بجنوردي نهاده شده كه بر آن نوشته اند: 
انما يخشي الله من عباده العلماء 

خفته اين جا اوستادي بي همال 
پيكري از دانش و فضل و كمال 

خطه بجنورد پرورد اين گهر 
گوهري روشندل و نيكو خصال 

كرد عمري با شرافت زندگي 
كي پذيرد نام جاويدش زوال 

سرور والا گهر سيد حسين 
فاضل و صاحبدل و شيرين مقال 

در هزار و سيصد و هشتاد و دو 
سال هجرت بعد هشتاد و دو سال 

ميهمان پورموسي شد اديب 
با هزاران عزت و جاه جلال 

موسوي نسل اي رسا از لطف رب 
يافت تا درياي رحمت اتصال 


تاريخ فوت مرحوم اديب بجنوردي 25 ربيع الاول سال 1382 منبت كار سيد حبيب الله رضوي نويسنده جلال الدين اعتضادي.

 

تاريخ آستان قدس رضوي، ج1، ص 175

X